انسان

زندگی آگاهانه در زندآگاهی زندگی

داعش؛ ظرفی که نه می ریزد و نه می ایستد


تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۲
صدای ایران؛ دکتر محسن سلگی*؛ نشریه آلمانی دنیای جوان می نویسد که اخیراً در نتیجه رشد تضادهای درونی و فشار برخی سازمان های حقوق مدنی در آمریکا به حکم یک دادگاه این کشور، سندی از پنتاگون انتشار یافته که مربوط به سال ۲۰۱۲ (پیش از عروج داعش) است. 

این سند ۷ صفحه ای که علیرغم انتشار، بخش های زیادی از آن سانسور شده نشان می دهد که پنتاگون در سال ۲۰۱۲ یعنی چند سال قبل از رشد سرطانی داعش، با ارزیابی اوضاع سوریه از امکان بر پایی یک حکومت خلافت اسلامی متحد القاعده در شرق سوریه سخن گفته و از آن به مثابه یک فرصت استراتژیک در راستای دستیابی به اهداف ایالات متحده در منطقه نام می برد.

 مطابق سند منتشر شده، خلافت اسلامی دقیقاً همان چیزی است که حامیان اپوزیسیون سوریه یعنی ایالات متحده و متحدانش خواهان آن بوده اند و داعش نتیجه مستقیم استراتژی آمریکا در منطقه است. 

مبرهن است که نوعی سیاست میلیتاریسم جدید از سوی امریکا پیگیری می شود که این امر با قدرت گرفتن مضاعف جمهوری خواهان در انتخابات میان دوره ای و نیز شانس بیشتر پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری برای جمهوری خواهان، تشدید خواهد شد.

یکی از دلایل مهم تلاش جدید آمریکا برای بازگشت نظامی به صحنه های عراق و سوریه در چارچوب فشار جمهوریخواهان بر اوباما است. استدلال اساسی این فشارها این است که خروج نظامی نیروهای امریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ سبب تضعیف موقعیت آمریکا در منطقه شده است. 

آن چه مبرز است این که:
-    امریکا در حال ساماندهی مجدد حضور نظامی بلندمدت خود در منطقه است. بدین منظور ناتو را برای حضور نیابتی خود فعال تر کرده است. حضور بی سابقه انگلستان و فرانسه بر این امر صحه می نهد. 
-    روند جدید مداخلات نظامی آمریکا و هم پیمانانش در عراق و سوریه در چارچوب بازگشت مجدد به منطقه است.

برای این دو هدف راهبردی، راهکارهای ذیل در نظر گرفته شده است:
-    نهادینه سازی جنگ و خشونت در منطقه
-    وابسته کردن منطقه به تأمین امنیت از خارج

برای همین منظور، داعش با هدف گسترش تضادهای منطقه ای در بلندمدت مدیریت(نه نابود) خواهد شد؛ در مورد داعش به منزله یک ظرف آب کج برخورد کرده‌اند که نه اجازه می‌دهند آب بریزد و نه استقرار و  صلابت کامل پیدا کند.

برخی جنبه های جدید دخالت نظامی در سوریه و عراق از قرار زیر است:
-    حضور بی سابقه انگلستان در حملات نظامی علیه داعش
-    محدودشدن دامنه مبارزه با داعش به انجام حملات هوایی و غیرمؤثر
-    ضربه به زیرساختهای سوریه به بهانه جنگ هوایی با داعش
-    تداوم حمایت برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای از داعش در قالب سیاست های اعمالی،  علیرغم سیاست های اعلامی 

برخلاف پاره ای تحلیل ها که با خوش بینی این امر را مطرح می کنند که آمریکا می خواهد از خاورمیانه فراغت پیدا کند تا آنگاه بتواند به سمت پاسیفیک و مهار چین برود، این دولت که ابرراهبرد آن حضور همه جایی و انتشار سراسری در دنیا است و به قول کسینجر «خاورمیانه را دیگ همیشه جوشان می خواهد»، نه حضور و دخالت مستقیم در خاورمیانه را رها خواهد کرد و نه خواهد گذاشت که خاورمیانه روی آرامش ببیند. مضافاً اینکه این واقعیت، مهمترین مطالبه اسرائیل از امریکا است که منافع امنیتی و هویتی آن رژیم را تأمین می کند. 

امریکا برای رقابت با چین نیاز دارد تا از خاورمیانه فراغت خاطر نسبی بیابد، نه جدایی نسبی. او برای این رقابت، به تسلط بر خاورمیانه و مسدودکردن نفوذ چین احتیاج دارد. تغییر امریکا در قبال خاورمیانه، صرفا راهکنشی یا تاکتیکی است و در راهبرد یا استراتژی تغییری صورت نگرفته است.

 زمانی راهکنش در حمله نظامی بود، اما اکنون نیست و زمانی ممکن است بازهم حمله نظامی در دستور کار قرار بگیرد؛ اما در نهایت راهبرد همان استیلای بر منطقه است.

یکی از پایه‌های مهم و در واقع مهم‌ترین پایه- در برساخته شدن یک دولت هژمونیک، «قدرت نرم»آن دولت است. «قدرت سخت» یکی دیگر از پایه‌های قدرت است که ترکیب آن با قدرت نرم، به تعبیر ژوزف نای، «قدرت هوشمند (Smart Power) را به وجود می‌آورد. 

مهم‌تر از همه، قدرت نرم است که اشاره به پرستیژ و مشروعیت (Legitimacy) یک نظام دارد؛ این قدرت پس از سیاست میلیتاریسم یا نظامی‌گری نومحافظه‌کاران و تاکید بیش از حد آنان بر قدرت سخت دچار تزلزل شده است؛ بوش با جنگ‌هایی که به راه انداخت، پرستیژ و وجهه آمریکا را تخریب کرد. قبل از آن حمله به برج‌های دوقلو نیز امنیت را به عنوان حداقلی‌ترین آرمان سیاست، در آمریکا خدشه‌دار ساخت و این خود به کاهش قدرت نرم این کشور انجامید.
 
از این رو، امریکا به سمتی می رود که نه همانند بوش تأکید بیش از حد بر نظامی بودن داشته باشد(نه می خواهد و نه می تواند مانند دوران بوش باشد) و نه به سمتی خواهد رفت که بعد نظامی اش تضعیف شود. 

بلکه دکترین- دکترین فراتر از استراژی یا راهبرد است- قدرت هوشمند اقتضاء می کند که همزمان بر هر دو بعد قدرت نرم و قدرت سخت تأکید کند؛ این دکترین با روی کارآمدن جمهوری خواهان قوت بیشتری خواهد گرفت. دانستن این نکات، هوشمندی را در برابر قدرت هوشمند امریکا به دنبال خواهد داشت.

*آموزشیار دانشگاه علامه طباطبایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

۴ نکته مهم در خصوص مذاکرات ایران و 1+5 در «وین ۴»

ذیلاً یادداشت من در خبرگزاری فارس، 14ماه پیش از توافق وین و تهیه متن برجام آمده است؛ یادداشتی که پیش بینی آن مبنی بر رسیدن به توافق هسته ای و منتفی بودن گزینه نظامی، محقق شده است.

بین الملل - ایران در جهان
شماره : 13930228001264
93/02/28 - 17:21
یادداشت میهمان /
۴ نکته مهم در خصوص مذاکرات ایران و 1+5 در «وین ۴»

یک کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی اختصاصی برای خبرگزاری فارس، ۴ نکته مهم در خصوص مذاکرات بی‌نتیجه‌مانده ایران و 1+5 در وین را مورد واکاوی قرار داد.

1. دور چهارم مذاکرات ایران و 1+5 در حالی بدون هیچ نتیجه‌او موفقیتی برای نگارش پیش‌نویش به پایان رسید که آقای عباس عراقچی آن را جدی ترین مذاکرات فی مابین خواند و بر آن شد که جلسات قبلی بیشتر تبادل نظر بوده است تا مذاکره. افزون بر این، به آن شدند که مذاکرات این دور در شرایط نسبتاً آرامی صورت گرفته است. فحوای این سخن بدان معناست که خالی از تنش نیز نبوده است. وی در پاسخ به یکی از خبرنگاران، اختلافات میان طرفین را بیش از سیزده مورد عنوان می کند.

به نظر می رسد عمق اختلافات ایران و طرف مذاکره‌اش، مانع از نگارش پیش نویس شده است. با توجه به شعار آمریکایی‌ها مبنی بر اینکه عدم توافق بهتر از توافق بد است و نیز پافشاری آنان بر این محور که توافق با ایران تنها در صورت توافق جامع با این کشور، میسر و ممکن است، آینده مذاکرات در هاله‌ای از ابهام و ناامیدی قرار می‌گیرد.

2. عراقچی فرصت دوماهه تا 30تیرماه را برای مذاکرات و توافق فراهم‌تر دانست تا زمان پس از آن. وی در چرایی این نگرانی، تحولات بین الملل را پیش کشید که این تحولات به زعم وی ممکن است بر روند مذاکرات اثر بگذارند. آن چه که پیداست تاکنون حتی مسأله اوکراین نیز نتوانسته بر روند مذکرات اثر بگذارد و خود نماینده روسیه نیز از این موضوع اظهار خوشنودی می‌کند. روی این ملحوظ، به نظر می‌رسد نگرانی آقای عراقچی از تمام شدن دوره اشتون در شهریور ماه سال جاری است، چراکه اشتون توانسته با طرف ایرانی رابطه خوبی برقرار کند و پس از او مسئول جدید سیاست خارجه اروپا معلوم نیست چگونه نگاه و رفتاری با تیم مذاکره کننده ایران داشته باشد.

3. در متن توافق‌نامه ژنو، مذاکرات تا شش ماه قابل تمدید است؛ یعنی ایران و طرف غربی تنها 8ماه دیگر برای مذاکره وقت دارند و عراقچی در بیانات دیشب خود درباره این که در 30تیرماه نیز مذاکرات به نتیجه نرسد، اظهار می‌دارد که در آن صورت هم دنیا به آخر نرسیده است.

اما باید گفت که در صورت بن بست مذاکرات 30 تیر، بهترین فرصت برای توافق به آخر می‌رسد. امری که خود وی نیز بدان معترف است. پشت این ماجرا که غرب در پی پیروزی فاتحانه و آمرانه در مذاکرات است، با توجه  به تعلیق هسته‌ای فعلی ایران و بنابراین عدم نگرانی آنها از رفتار ایران، طولانی شدن مذاکرات تا دقیقه نود، طولانی شدن تحریمها و تضعیف بیشتر اوضاع ایران را به زعم غربی‌ها در پی خواهد داشت. از این رو، طرف غربی از طولانی شدن مذاکرات برای دستیابی به نتیجه بهتر استقبال می‌کند. پرهیز طرف غربی از برداشتن بیست درصدی تحریم‌ها، با وجود این همه گام مثبت و اعتمادسازی که ایران برداشته است، به خوبی حکایت‌گر رویه مکارانه آنهاست.

4. در پایان 8ماه و رسیدن مذاکرات به دقایق پایانی، به نظر می‌رسد که اگر توافق میان دولت ایران و طرف غربی صورت گیرد، یک توافق نامه نیم بند خواهد بود که آمریکا در این میان  بتواند مواردی از آن را نقض کند. ممکن است در اثر بن‌بستی که برای مذاکرات در پی خواسته‌های همه جانبه‌ای که طرف غربی و خصوصا آمریکا تا بدین لحظه داشته‌اند، آنان در خواسته‌های خود تعدیلاتی مختصر وارد سازند و در توافق نامه از خیر مسائلی چون توان موشکی ایران- خواسته‌ای که هنوز در مذاکرات رونمایی نشده است- بگذرند و بگذارند تا توافق نیم‌بند منعقد شود و اما پس از آن مسائلی چون توان موشکی را دوباره مطرح و مطالبه کنند. آنچه در ادامه می‌آید نشان می‌دهد که سناریوی مزبور- توافق نیم بند- سناریوی مرجح برای هر دو طرف است:

الف: دموکرات‌ها برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در آمریکا، به شدت به پرستیژ حاصل از رسیدن به توافق با ایران، آن هم برای اولین بار پس از وقوع انقلاب اسلامی، نیاز دارند. در غیر این صورت، موقعیت آنها خصوصاً با توجه به مشکلاتی که در سوریه و اوکراین از پس حل آن برنیامده‌اند، شکست آنان در انتخابات محتمل‌تر خواهد بود. در این سو، دکتر حسن روحانی نیز برای پیروزی در انتخابات 96 به شدت نیازمند موفقیتی هر چند نسبی و نیم بند در مذاکرات است وگرنه به احتمال زیاد نخستین رییس جمهور یک دوره‌ای در ایران خواهد شد. این مدعا با توجه به تمرکز و رسالتی که دولت یازدهم در قبال مسأله هسته‌ای و تحریم‌ها از ابتدا برای خود قائل بوده است، تقویت می‌شود.

ب: در صورت عدم رسیدن به توافق، شرایط بسیار بغرنج و گیج‌کننده خواهد شد و احتمال برخورد نظامی بین ایران و طرف غربی بالا خواهد گرفت. تصور اینکه غربی‌ها در عدم توافق، تحریم‌ها را تشدید کنند بدیهی است و از سویی اینکه ایران همچنان بر روند فعلی تعلیق غنی سازی بیست درصد و... پایبند بماند نیز بعید است. در این شرایط پیچیده، احتمال برخورد نظامی در سه حالت ممکن وجود دارد:

1. جنگ نیابتی (proxy war): بدین معنا که اسرائیل به نمایندگی از غرب به ایران حمله کند.

2. جنگ نامتقارن (Asymmetrical warfare): یعنی خود امریکا رأساً به ایران حمله کند. نگرانی آمریکا از توان موشکی ایران عمدتاً برای این حالت است.

3. جنگ نامنظم یا پارتیزانی: این جنگ که پرهزینه‌ترین و سخت ترین جنگ برای آمریکا و ناتو است، به معنای جنگ با ایران در خاک ایران است. نبرد پارتیزانی از نام قوم پارت- که قومی ایرانی است- گرفته شده است. این قوم نخستین قومی هستند که جنگهای نامنظم را ابداع می‌کنند. ایرانیان به لحاظ تاریخی نشان داده‌اند که در این نبرد پرتجربه و کارآمد هستند.

در کنار این گمانه‌زنی‌ها، توجه به این نکته ضروری است که دولت اوباما در تاکتیک‌های امنیتی خود به هیچ روی قصد برخورد نظامی و جنگ در خاورمیانه را ندارد. گفتنی است که پیش از این تاکتیک، بوش با تکیه و تأکید بر قدرت سخت و سیاست‌های نظامی یکجانبه گرایانه، پرستیژ و قدرت نرم آمریکا را به شدت تضعیف کرد و زمینه را برای افول هرچه بیشتر هژمونی خود و قدرت گرفتن قدرتهای نوظهوری چون چین فراهم نمود. اوباما پس از روی کارآمدن خویش تمرکز خود را به جای خاورمیانه بر چین و مهار آن نهاده است که این در عین حال یک فرصت برای ایران خواهد بود. عنایت به این نکته لازم است که چین و روسیه از درگیرشدن آمریکا در نبردی نظامی –علی رغم وتوی ظاهری آن در شورای امنیت- استقبال می‌کنند، چراکه سبب هدررفتن انرژی و قدرت آمریکا خواهد شد. آمریکا بنابر این ملاحظات به شدت هراسان از درگیری نظامی با ایران خواهد بود. آمریکا محتاج آن است تا با فراغتی نسبی ازمصائب خاورمیانه، عطف نظر خود را بر شرق آسیا و مهار چین بنهد. از این حیث، جنگ به هیچ روی به سود آمریکا نیست.

بنابر آن چه گفته شد، سناریوی مرجح، یعنی توافق نیم بند میان آمریکا و دولت ایران به سود هر دو دولت اوباما و روحانی خواهد بود. البته تا رسیدن به این توافق احتمالی، قطعاً چالش‌های پیچیده‌ای در پیش است.

مسأله بنغازی (حادثه ای که منجر به مرگ سفیر آمریکا در لیبی شد) جان کری را برای پاسخگویی به سؤال نمایندگان به کمیته نظارت مجلس نمایندگان احضار کرد. این مسأله دولت اوباما را بیش از پیش تحت فشار قرار داده است. علاوه بر این، پیروزی بشار اسد در غلبه بر مخالفان و این که آمریکا قویاً پذیرفته است که وی رییس جمهور پیروز در انتخابات نیز خواهد بود، شرایط ایران را برای مذاکره بهبود بخشیده است. مسأله اوکراین نیز در این رابطه قابل توجه است. از این رو، طرف ایرانی با غنیمت شمردن فرصت، می‌بایستی حداکثر امتیازات را از طرف غربی، علی الخصوص از آمریکا مطالبه و کسب کند.

* محسن سلگی

انتهای پیام/

©2015 Fars News Agency. All Rights Reserved   
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

آیا «کار، کار انگلیسی‌هاست؟» توهم توطئه است؟

تبیین بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در روز عید غدیر
آیا «کار، کار انگلیسی‌هاست؟» توهم توطئه است؟
 محسن سلگی

«...به همان سلاح قدیمى متوسل شدند که سلاح اختلاف‌افکنىاست. امروز و در طول این سال‌هاى متمادى، اختلافات بین شیعه و سنى را هرچه بیشتر دامن می‌زنند براى اینکه ذهن دو طرف را از دشمن اصلى (که دشمن اسلام است، نه دشمن خصوص تشیع یا دشمن خصوص تسنن) منصرف بکنند، این‌‌ها را به همدیگر مشغول کنند. این سیاست استعمار است. متخصص این سیاست هم دست‌هاى سیاسى و امنیتى دولت انگلیس خبیث است که از دیرباز، در این زمینه فعال بودند، تلاش کردند، بلدند چگونه بین فرقه‌هاى مسلمان اختلاف بیندازند، راه‌هاى آن را تجربه کردند، آگاهى دارند و به‌شدت مشغول‌اند.»[1]
تأکید رهبر انقلاب بر نقش خبیث انگلستان، جای تأمل دارد. تردیدی نیست که انگلیس، بیش از آمریکا و حتی بیش از روسیه، به تاریخ ایران لگد زده است. شغالی (نگوییم روباه پیر) که پس از کودتای 28 مرداد 1332 مدام نفس واحسرتا کشید و نظاره‌گر جانشین شدن آمریکای تازه‌نفس به‌جای خود بود؛ آمریکایی که از آن پس تا رخداد انقلاب اسلامی، بر مقدرات ایران حاکم شد.
تمایز میان «تئوری توطئه» و «توهم توطئه»، آن چیزی است که در فضای رسانه‌ای (و حتی تا حد زیادی در فضای آکادمیک) نادیده گرفته شده است. تئوری توطئه (Conspiracy theory) برخلاف توهم توطئه (illusion Conspiracy)، دارای وجوهی عینی از واقعیت است. همواره هرگونه استعمارستیزی و نقش دادن به توطئه‌ی استعمار و پس از آن امپریالیسم یا استعمار نو، با برچسب ناجوانمردانه‌ای به نام «دایی‌جان ناپلئونی بودن»، «توهم توطئه» و حتی «تئوری توطئه» 
(به معنای غیرعلمی آن که همان توهم توطئه از آن مراد می‌شود) مواجه گشته است.[2]
1.  انگلیس خبیث و تئوری توطئه
آیا می‌توان منکر نقش استعمار و خصوصاً انگلیس در ترتیبات و مقدرات و مقدورات این مرزوبوم بود؟ آیا نقش انگلیس حتی در تقابل صفوی-عثمانی غیرقابل انکار است؟ یا در سقوط عثمانی و برنشاندن نهال نامأنوس و خبیثه‌ی صهیونیسم در ملک اسلام؟ و یا در روی کار آمدن رضاخان و باز رفتن وی و پس از آن در رفتن مصدق و آمدن محمدرضا؟
برچسب توطئه، توطئه‌ی غرب و همان محفل‌های شرق‌زده و غرب‌زده‌ای است که خواهی‌نخواهی و شاید از سر تغافل و تجاهل و شاید هم فریب‌خوردگی، استعمار را غسل تعمید می‌دهند و یا در معادلات ایران و آنچه به نام عقب‌ماندگی ایران در دوران شاهی از آن یاد می‌شود، عقب‌ماندگی را عامل استعمار می‌دانند و نه استعمار را عامل عقب‌ماندگی.
کسی مانند صادق زیباکلام در «ما چگونه ما شدیم»، به‌صراحت رأی به «عقب‌ماندگی، عامل استعمار» می‌دهد.[3] جالب اینکه در جایی دیگر از کتاب مزبور، شرایط زیست‌بومی و آب را عامل عقب‌ماندگی ایران معرفی می‌کند و این یک تناقض است؛ چراکه این بار نه عقب‌ماندگی را عامل استعمار، بلکه تقدیر جغرافیایی را عامل استعمار تاریخی می‌پندارد.
در اینکه عقب‌ماندگی ایران و نالایق ‌بودن شاهان و دست‌گشادگی آنان در گشودن پای دراز استعمار، خصوصاً استعمار انگلیس، نقش داشته است، تردیدی نیست؛ اما مشکل آنجاست که استعمار را گاه حتی تا حد مظلومیت و خادم بودن فرامی‌آورند و جریانات درون‌گرا را با ادبیاتی شداد و غلاظ زیر ساطور نقد می‌نهند. شاید استعمار و به‌طور مشخص استعمار انگلیس با حضور مستقیم در کشور‌ها (مانند هندوستان) ثمرات خوبی برای آن کشور‌ها به‌جای گذاشته است (همچنان‌که حتی کارل مارکس نیز به این مسئله اذعان می‌دارد)، اما حضور غیرمستقیم و شبه‌قیمومتی (البته اصطلاح قیمومت مربوط به بعد از جنگ دوم جهانی است) انگلیس در ایران، جز تباهی برای ایران چیزی در پی نداشته است؛ کمااینکه حضور آمریکا و روسیه نیز از این حیث مستثنی نیست. (موازنه و رقابت میان قدرت انگلیس و روسیه، مانع از اشغال ایرانیان و مستعمره شدن رسمی آن در زمان قاجار می‌شد.)
2.  قرائت‌های افراطی؛ ریل‌گذاری برای رساندن اسلام به‌سکولاریسم
رهبر معظم انقلاب در بخش دیگری از سخنان خویش، جریان نوسلفی یا تکفیری را توطئه‌ی غرب برای مقابله با بیداری اسلامی و اتحاد مسلمین عنوان کردند:
«این جریان تکفیر (این چیزى که امروز در عراق و در سوریه و در برخى از کشورهاى دیگر منطقه بروز کرده و در واقع با همه  مسلمان‌‌ها مواجه‌اند، نه فقط با شیعه) ساخته دست خود استعمارگران است. این‌‌ها چیزى به نام القاعده، چیزى به نام داعش درست کردند براى مقابله با جمهورى اسلامى، براى مقابله با حرکت بیدارى اسلامى، منتها دامن خودشان را گرفته است. امروز دامن خود آن‌‌ها را گرفته است. البته امروز هم با یک نظر دقیق تحلیلى وقتى انسان نگاه می‌کند، می‌بیند که تلاشى که امروز آمریکا و هم‌پیمانان آمریکا در آنچه مواجهه با داعش اسم گذاشته‌اند (که واقعیتى ندارد) در اینجا دارند به ‌خرج می‌دهند، بیش از آنچه تلاش براى نابود کردن نطفه این حرکت خبیث باشد، تلاش براى جهت دادنِ دشمنى‌هاى مسلمانان میان یکدیگر است. سعى می‌کنند مسلمان‌‌ها را به جان هم بیندازند. عامل آن را امروز این گروه جاهل و متعصب و متحجر و وابسته قرار داده‌اند، والّا هدف همان هدف است. سعى آن‌‌ها این است که مسلمانان را از دشمن اصلى منصرف کنند.»[4]
می‌دانیم که با توجه به شکست ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ 33روزه‌ی لبنان که تقویت جایگاه جنبش‌های جهادی منطقه از جمله حماس و حزب‌الله را در پی داشت، آمریکا و اسرائیل درصدد ایجاد نوعی تقابل میان گروهک‌های تروریستی و جنبش‌های جهادی فلسطین و لبنان برآمدند.
هم‌زمان با شروع بحران سوریه در سال 2011 میلادی، آمریکا، اسرائیل و عربستان برای سرنگونی نظام سوریه که مهم‌ترین محور مقاومت است، تشکل جدیدی تحت عنوان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) ایجاد کردند. روی این ملحوظ، هم‌زمان با آغاز بحران سوریه، ابوبکر البغدادی که ارتباط گسترده‌ای با بندربن‌سلطان، رئیس وقت سازمان اطلاعات عربستان داشت را به فلسطین اشغالی فرستادند تا زیر نظر افسران موساد و سازمان سیا، آموزش‌های لازم را ببیند.
رژیم صهیونیستی از رهگذر تشکیل گروهی مانند داعش، می‌کوشد شعار رهبران تفکر صهیونیسم جهانی، یعنی از نیل تا فرات را محقق کند. برای تحقق این هدف، رهبران صهیونیست کوشیدند سودان جنوبی را از سودان تقسیم کنند و هم‌اکنون حضور فیزیکی صد‌ها کارشناس نظامی در سودان جنوبی، مقوله‌ی اول یعنی حضور نظامی اسرائیل در کنار نیل را محقق کرده است؛ چراکه سودان جنوبی در کنار نیل است و اسرائیل در این منطقه اهداف استراتژیک دارد و تلاش می‌کند گلوگاه حیاتی مصر و سودان، یعنی رود نیل را در اختیار داشته باشد.
مقوله‌ی دوم اینکه اسرائیل بودن در کنار فرات را با تشکیل داعش دنبال می‌کند تا از طریق شکاف میان شیعه و سنی، زمینه‌ی تجزیه عراق به سه بخش شیعه‌نشین، سنی‌نشین و کردنشین را فراهم کند. از این رو، می‌کوشد از طریق تجزیه‌ی عراق، در آینده حضور فیزیکی در کنار فرات هم داشته باشد. این مقوله‌ای قدیمی است که رهبران صهیونیست ایجاد کرده‌اند و آن دو خط آبی در پرچم این رژیم غاصب که در دل آن ستاره‌ی داوود است، نماد تفکرات صهیونیستی است که حوزه‌ی جغرافیایی از نیل تا فرات را شامل می‌شود.
در واقع، تشکیل داعش و اینکه با نقاب اسلامی این همه خشونت غیرقابل توجیه اتفاق می‌افتد، بدین منظور غایی و نهایی است تا به افکار عمومی غرب وانمود کنند که اسلام واقعی همین است.[5]
از همین پروژه‌ی اسلام‌هراسی غرب به‌صراحت می‌توان نتیجه گرفت که دست بر قضا، در این قضیه و قضایای مشابه، غرب است که دمادم گرفتار توهم توطئه است. به‌عنوان مهم‌ترین نمونه، می‌توان به افزودن قید «فوبیا» بر اسلام‌فوبیا، ایران‌فوبیا، شیعه‌فوبیا و... اشاره کرد.[6]phobia) یک اختلال هراس‌گونه‌ی پایدار و ترس غیرواقعی و توهم‌آمیز بیمارگونه است که هیچ مابه‌ازای خارجی و منشأ معقول و ملموسی ندارد و تنها زاییده‌ی اوهام و ترس‌های توطئه‌آلود فرد است.[7] در روان‌شناسی و در نزد زیگموند فروید، برای نخستین‌بار این اصطلاح به کار رفته است. 
منظور از فوبی یا فوبیا 
این یکی از آن بزرگ‌ترین گاف‌های غربیان است که این‌چنین قیدی را برای ترس خود از اسلام و شیعه و ایران برگزیده‌اند. هراس‌آفرینی‌ای که منشأ آن، اوهام است و خود اعتراف به دروغ بودن دارد. اسلام‌هراسی و شیعه‌هراسی از پروژه‌های توطئه‌آلود چهره‌ی جدید استعمار یا همان استعمار نو است که با افکندن و شعله‌ور ساختن آتش اختلاف در ملک اسلام، در پی آن هستند که مسلمین را برای پذیرش سکولاریسم و دست کشیدن عمومی از دین، متقاعد سازند؛ همچنان‌که در غرب، جنگ‌های مذهبی، اروپاییان را به این نتیجه عملی رساند که دست از مذهب در سپهر سیاسی بکشند.
____________________
منابع:
[1]. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 21 مهر 1393.
[2]. سخنرانی دکتر قاسم افتخاری، «تئوری توطئه»، همایش نگاه ایرانی به علم سیاست، سال 1390، برگزارشده در خانه‌ی هنرمندان.
[3]. زیباکلام، صادق، ما چگونه ما شدیم، تهران، انتشارات روزنه، 1387، ص 7 تا 12.
[4]. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 21 مهر 1393.
[5]. آمنه مستقیمی: http://www.mahdaviat.porsemani.ir/Hlki
[6]. رام، هگایی، ایران‌هراسی؛ ایرانو فوبیا، ترجمه‌ی فریدون مجلسی، تهران، انتشارات مروارید، 1392، ص 12.
[7]. براهنی، محمدنقی (و دیگران)، واژه‌نامه‌ی روان‌شناسی و زمینه‌های وابسته، تهران، فرهنگ معاصر، 1382، ص 68.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

ربات جای معلم را می‌گیرد؟

به بهانه بازگشایی مدارس/یادداشت من در روزنامه سرخط


رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیرشان با هزاران نفر از معلمان و فرهنگیان، علم‌آموزی، یاد دادن تفکر و آموختن رفتار و اخلاق را سه عنصر اصلی حرفه شریف و افتخارآمیز معلمی خواندند.

هم‌چنان‌که ملاحظه می‌شود، ایشان علاوه بر علم آموزی، به یاد دادن تفکر و نیز رفتار و اخلاق درست به دانش‌آموزان تأکید نهاده‌اند. یاد‌ دادن تفکر، یادآور همان ممدوح معروف شهید مطهری است که معلمی را می‌ستود که اندیشیدن را بیاموزد، نه اندیشه‌ها را. به‌راستی می‌توان کسی را وادار به آموختن اندیشه‌ای کرد، اما نمی‌توان او را مجبور به اندیشیدن نمود. رسالت اصیل یک معلم و استاد همانا ترغیب شاگرد به آموختن اندیشیدن است، وگرنه شاید روزی ربات‌ها با توجه به نظم و حافظه دقیق‌تر، بهتر از بسیاری از معلمان و اساتید از عهده تعلیم اندیشه‌ها و نقل مفاد درسی بر آیند.

ژان فرانسوا لیوتار (فیلسوف فرانسوی) به عنوان مهم‌ترین اندیشمند پست‌مدرن، در توصیف شرایط آموزش در جهان جدید و روند مجازی شدن آن به مدد مظاهر نو خصوصاً رسانه‌ها و انقلاب الکترونیک، از عصر «مرگ استاد» و « مرگ معلم» نام برد و اذعان کرد، دانشی که تبدیل به کامپیوتر و حافظه کامپیوتری نشود از میان خواهد رفت. بدین ترتیب وی معتقد بود با وجود تکنولوژی های جدید، عصر مرگ استاد فرا رسیده است. فراسوی آن‌که این سخن لیوتار درست است یا خیر، اما تردیدی نیست که مدح یک استاد برای «دانشنامه بودن» گذشته است. امروز با توجه به «عصر اتباطات» و «انقلاب الکترونیک» داشتن فاکتوری چون خلاقیت برای یک استاد می‌تواند مهم‌تر از دانش انباشتی وی باشد.

در نقد لیوتار باید گفت، اگر عصر مرگ استاد فرا رسیده است و اگر حتی روزی ربات‌ها بتوانند جایگزین اساتید باشند و هم‌چون اساتید انسانی فکر و تخیل کنند، اما آیا می‌توان تصور روزی را داشت که ربات‌ها معلم اخلاق باشند؟ بی‌تردید پاسخ منفی است. ربات‌ها هرگز نمی‌توانند الگوی زندگی، سبک زندگی و اخلاق برای انسان‌ها و دانش‌آموزان و نیز دانشجویان باشند.

از طرفی دیگر و سوای این انتقادی که بر لیوتار و ندیدن ملاحظات اخلاقی توسط وی در شعار «مرگ استاد» وارد است، بر اساتید و معلمان نیز این هشدار لازم می‌آید که اگر آن‌ها به رسالت اخلاقی و الگویی خود در قبال دانش‌آموز و دانشجو عمل نکنند و نتوانند در زندگی آن‌ها تأثیرات مثبتی را داشته باشند، با وجود این بی‌تقاوتی، بعید نیست که روزی ربات‌های بی‌تفاوت و ماشین‌های سرد، جایگزینی برای آنان باشند.

اسلام، علم و عالِم را منفک از هم نمی‌داند. اساسا آن‌گونه نیز که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید، از نظر اسلامی عالمی که اهل عمل نباشد، حتی عالِم هم نیست؛ یعنی تنها دانشمند صاحب علمی که مؤمن باشد، عالِم است. در همین ارتباط، رهبر معظم انقلاب، «آموزش عملی رفتار و اخلاق» را سومین بعد حرفه افتخارآمیز معلمی خواندند و تأکید کردند: تحقق اهداف و آرمان‌های بلندملت احتیاج به انسان‌های صبور، عاقل، متدین، مبتکر، مهربان، شجاع، پرهیزکار، مؤدب و پرتلاش دارد که «معلم» در پرورش چنین انسان‌هایی، نقش درجه اول، عمیق و ماندگار دارد.

رهبر انقلاب در همین زمینه یک نکته مهم را به جامعه معلمان خاطرنشان کردند و آن این‌که درس اخلاق و سبک زندگی، تنها با کتاب و بیان منتقل نمی‌شود، بلکه نیازمند رفتار صادقانه‌ اخلاقی است.

روی این ملحوظات، معلم حائز رسالتی بس خطیر، انسانی-الهی و دشوار است که به هیچ روی از عهده ماشین و ربات برنمی‌آید. معلم راستین کسی است که با دور ماندن از آفات عمیق ماشین‌وارگی و ماشین‌زدگی، روزمرگی و پرهیز از بی‌توجهی به اصل تربیت در کنار تعلیم، هم‌وغم خود را علاوه بر علم‌آموزی، بر تقویت خلاقیت و اندیشیدن در دانش‌آموزان و نیز تربیت اخلاقی قرار دهند. همه این‌ها البته مستلزم بهره‌مندی معلم از دانش و خلاقیت لازم و نیز الگو بودن اخلاقی وی از حیث عملی است.

محسن سلگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

بی‌حجابی، آزادی زنان یا مردان؟!

تاریخ انتشار : یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۴۱
 
پیامبر(ص) فاقد فرزند ذکور بودند، از این‌رو صرفاً از طریق زن امتداد نسل پیدا کردند. به نظر می‌رسدخواست الهی به آن بوده تا از این طریق مسلمانان متوجه بزرگی مقام زن گردند. معصومیت پیامبر(ص) از طریق دامان پاک حضرت زهرا(س) ادامه یافت تا امروز که مردی چون امام سیّد علی خامنه‌ای از همان ثلاله پرچم‌دار راه پیامبر(ص) و فرزندش زهرا(س) گشته است.
بی‌حجابی، آزادی زنان یا مردان؟!
سرویس فرهنگی جهان نیوز - محسن سلگی: رهبر معظم انقلاب در تاریخ 15 اسفند 1392 طی بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، اظهار داشتند که آرامش ظاهری جبهه‌ی مسلط جهانی - یعنی همین قدرت‌های سنتی‌ای که در دنیا حاکم بودند، چه قدرت آمریکا، چه قدرت‌های اروپایی؛ که یک آرامشی داشتند این‌ها از لحاظ اقتصادی، از لحاظ رسانه‌ای، از لحاظ استقرار اجتماعی در داخل کشورهای‌شان و یک آرامشی به‌ظاهر بر زندگی این‌ها حاکم بود - امروز به‌هم خورده، نشانه‌های این به‌همخوردگی را انسان می‌بیند.

با نگاهی دقیق، یکی از نشانه های به هم خوردن تعادل و آرامش غرب در بعد اجتماعی را می توان در وضعیت زن و به طریق اولی در وضعیت خانواده دید. در همین رابطه، مقام عظمی ولایت، مسیر گفتمان غرب در خصوص زن را به سمت سراشیبی سقوط، انحطاط و سرافکندگی خوانده و «مردواره کردن» زن و التذاذ جنسی مرد از زن را دو بخش اصلی گفتمان غرب درباره زن عنوان فرموده‌اند. 

در واقع در تحلیل این سخنان باید گفت که همین مردواره کردن زن نیز در جهت التذاذ مردان در اثر عریانی بیشتر زنان و در نتیجه دسترسی آسان‌تر به آنهاست. برای مثال وقتی زنان شبیه مردان لباس بپوشند، برای مردان، دیدن ابدان و اندام آنها به مراتب سهل‌تر است. به بیان ساده‌تر و دقیق تر «بی‌حجابی، آزادی زنان نیست، آزادی مردان است.» 

پیش‌قراول مردوارگی زن در غرب، جنبش‌ها و مکاتب فمینیستی بوده‌اند. البته در گرایش‌های فرعی فمینیسم مانند «فمینیسم لاکانی یا تحلیلی» برمرد نشدن زنان و پرهیز زنان از مردوارگی تأکید می‌شود، اما از آنجایی که این مکاتب به شناخت فطرت تحریف‌نشده انسان-که تنها از بطن و ظاهر قرآن تحریف‌نشده شناخته می‌شود- دسترسی ندارند به بیراهه رفته و جملگی در عمل به مردوارگی زنان منجر خواهند شد. 

رهبر انقلاب به نیکی اشاره فرمودند که گفتمان حقوق زنان در غرب کاملاً حساب شده و سیاسی است. برای نمونه، جان استوارت میل که در سال۱۸۶۱ اولین رساله-انقیاد زنان-را در باب حقوق زنان در غرب نوشت، در همین رساله حملات زیادی را متوجه زنان کرد که چرا در امور خیریه و کمک به فقرا حضور فعال دارند. 

او با این انتقاد، زنان را از حیث ناعاطفی بودن و یا درجه عاطفی بودن همچون مردان طلب کرده است و بر آن بوده که زنان عامل فرهنگ امدادی در جامعه هستند، در حالیکه از منظر لیبرالی او هر کسی باید بر اصل خودخواهی و خودیاری(Self Helping) متکی باشد و اصل کمک به دیگری و ایثار، اصلی باطل است.

مقام معظم رهبری به درستی بر این نکته انگشت تأکید گذاشتند که: «نگاه کاسب کارانه به ظرفیت زنان در مسائل اقتصادی از جمله اشتغال و نگاه تحقیرآمیز به زن و تنزل دادن او به وسیله ای برای اطفای شهوات مردان، مبانی دیگری است که تفکرات غربی را درباره زنان، کاملاً ظالمانه و متحجرانه ساخته است.»

ایشان تأکید دارند که افتخار کردن به حضور بالای زنان در مناصب اجرایی، دیدگاهی غلط و انفعال در برابر گفتمان غربی است. به بیان ایشان آن‌چه که باید مایه افتخار باشد، تعداد بالای زنان روشنفکر، فعال فرهنگی و سیاسی و مجاهد است. همچنان‌که نیچه به عنوان متفکری منتقد مدرنیسم می‌گوید، زن در مقام کارمند می‌تواند «کتیبه‌ای کوبیده بر سر دروازه جامعه مدنی» باشد. او در جایی دیگر می‌گوید زن در نظام غربی فقط برای دوباره نیرو گرفتن مردان است.

برخلاف قاطبه متفکرین و مکاتب غربی- من‌جمله مسیحیت تحریف شده- اسلام و خصوصاً مذهب شیعه، مقام انسان کامل را نیز برای زنان ممکن و طبیعی می‌شمارد. بنا به همین قاعده، مقام معظم رهبری در بیانات ۳۰ شهریور سال۱۳۷۹ زن را در عین توصیه به حفظ ظرافت‌های زنانه، عواطف جوشان، صفا و درخشندگی به مجاهدت در میدان‌های ارزش‌های معنوی- مانند علم، عبادت، تقرب به خدا، معرفت الهی و سیر وادی‌های عرفان دعوت می‌کند. 

آن‌چنان‌که می‌دانیم پیامبر(ص) فاقد فرزند ذکور بودند، از این‌رو صرفاً از طریق زن امتداد نسل پیدا کردند. به نظر می‌رسدخواست الهی به آن بوده تا از این طریق مسلمانان متوجه بزرگی مقام زن گردند. معصومیت پیامبر(ص) از طریق دامان پاک حضرت زهرا(س) ادامه یافت تا امروز که مردی چون امام سیّد علی خامنه‌ای از همان ثلاله پرچم‌دار راه پیامبر(ص) و فرزندش زهرا(س) گشته است.

حضرت مریم(ع) نیز بی‌واسطه هیچ مردی، حضرت مسیح(ع) را به دنیا می‌آورد و این فرصت خوبی بود تا زن در غرب نیز دارای مقامی مقدس شده و دیگر به عنوان وجودی وابسته و منفعل به تصویر کشیده نشود، اما متأسفانه آبا کلیسا امثال آگوستینوس و آکویناس و... تصویر خیلی تاریک و منفی از زن نشان دادند و مسیحیت را بیش از پیش تحریف کردند. بدین ترتیب غرب حتی در بخش تفکرات مذهبی خود، غالبا نگاه زن‌ستیز یا دست کم نامنصفانه درباره زن دارد. نگاهی که مسیحیت را تحریف می کند و کلیسایی که مسیحیت و نگاه مسیح(ع) به زن را تحریف می کند، بی تردید نگاهی غیر الهی و مورد خواست شیطان بوده است.

در رابطه با انتقاد از مواضع غرب درباره زن، مقام معظم رهبری نگاه مادی و غیرالهی به هستی و جهان را ریشه انحراف عمیق تفکرات غربی درباره زن برشمردند. ایشان خاطرنشان کردند: غربی ها به دلایل مختلف، مسأله زن را بد فهمیده اند اما همان فهم غلط و تباه کننده را سکه رایج دنیا کرده اند و با هوچی گری، مجال حرف زدن به دیگران و مخالفان را نمی دهند.»

ایشان افزودند: «البته باید از دیدگاه غربیها درباره ابعاد مختلف مسأله زن آگاه بود اما باید با ایستادگی در مقابل مرجعیت این افکار، ذهن را از این تفکرات «کهنه اما نو نما» و «خائنانه اما ظاهراً دلسوزانه»، تخلیه کرد چرا که این تفکرات، مطلقاً نمی تواند هدایت و سعادت جوامع بشری را به دنبال بیاورد.»

رهبر انقلاب در تبیین نو نگاه درست به زن- به عنوان مقامی که به بیان ایشان شناخت آن از شناخت خانواده لاینفک است- «پرهیز و دوری کامل از فرآورده های غربی» را مورد تأکید قرار داده‌اند.

روی این ملحوظات، پرهیز از تفکرات غربی، حتی آنجایی که توسط کلیسا مطرح می شود و یا آنجایی که توسط فمینیست هایی که دفاع افراطی از زن می کنند، به نفع خود زنان است. همچنان که رهبر انقلاب با استناد به برخی مقالات و کتابهایی که در غرب درباره اوضاع واقعی زنان، منتشر می شود فرمودند: اگر می خواهیم نگاه ما به مسأله زن، «سالم، منطقی، دقیق و راهگشا» باشد باید از افکار غربی در مسائلی نظیر اشتغال و برابری جنسی کاملاً فاصله بگیریم.»

منابع: 
- بیانات مقام معظم رهبری مورخه ۱۳۷۹/۰۶/۳۰ و ۱۳۹۲/۰۲/۲۱ و ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
- میل، استوارت، انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین بروجردی، تهران، انتشارات هرمس،۱۳۹۰ 
- نیچه، فردریش، فراسوی نیک و بد، ترجمه داریوش آشوری، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۲ 
-انسانی، زیاده انسانی، ترجمه ابوتراب سهراب و محمد محقق نیشابوری، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۹
- برنارد، جسی، دنیای زنان، ترجمه شهرزاد ذوفن، تهران، نشر اختران،۱۳۸۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

مصاحبه با دکتر کریم مجتهدی



اصطلاحات مدرن همه‌اش تظاهر و دروغ است/ فقه و کلام شیعه نه کاملاً معتزلی است و نه کاملاً اشعری

ایده‌آلیسم و از این قسم ایسم‌ها را زیاد به‌کار نمی‌برم، چون فکر می‌کنم تحریف افکار می‌کند. رئالیسم و ایده‌آلیسم دروغ است، تظاهر است این‌ها[این ایسم‌ها] دروغ است. این لفظ‌های ایسمی تحریف است.


گروه فرهنگی جهان‌نیوز ـ محسن سلگی: برای مصاحبه با شخص دیگری به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی رفته بودم، که در حین جستجو برای پیدا کردن اتاق شخص مصاحبه شونده به ناگاه متوجه حضور استاد کریم مجتهدی در یکی از اتاق‌ها شدم. نتوانستم بیش از یک عرض سلام و ادب در محضر ایشان باشم. پس از اتمام مصاحبه اول، باز به دفتر ایشان مراجعت کردم. بی‌مقدمه بحث از تئیسم و دئیسم و اشاعره و اعتزالی‌ها و نیز سنت فکری شیعه به عنوان تعادل‌بخش جریان اشعری و معتزله در خلال بحث از فردریش هگل پیش آمد. همگان استاد را به شناختی که از غرب، خصوصاً افکار فردریش هگل دارد، می‌شناسند.



متن زیر حاصل دیدار و گفت‌و‌گوی غیرمنتظره با این استاد فلسفه و چهره ماندگار ایران است. استاد مجتهدی هم‌اینک در هشتاد و سومین سال از عمر پربار خویش به عنوان هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی مشغول به تحقیق و فعالیت است.

جریان مشابه تئیسم و دئیسم(1) و نیز سنتزی که هگل میان این دو برقرار می‌کند در جهان اسلام نیز وجود داشته است؟

بله. اشاعره و معتزله جریان‌های مشابه – و البته نه معادل- در جهان اسلام هستند. نمی توان گفت معادل، چراکه هم اشاعره و هم معتزله نگاه توحیدی دارند. 

تفکر شیعه به طور کلی- مانند آن چه در تفکر شهید مطهری بیان می شود سنتز و تعادل بخش دو جریان اشاعره و معتزله است.

توجه کنید در بحث فلسفی از خدا، موقتاً با شرعیت کاری نداریم. در کلام به یک حکم منزل قایل می‌شوند، سپس آغاز بحث می‌کنند. فلسفه دین این‌گونه نیست، اما فلسفه دینی به لحاظ فلسفی همین‌گونه است؛ یعنی فلسفة دینی نیز مشابه کلام عمل می‌کند.

اما در نهایت باید بین این دو تعادل برقرار کرد. اگر اول وجود خدا را قبول می‌کنیم، این یعنی علم کلام یا همان تئولوژی که خیلی هم خوب و کارآمد است. اما اگر وجود خداوند را از لحاظ برهان عقلانی اثبات کنیم، این  فلسفه یا رویکرد فلسفی می‌شود. برای آن‌که به تعادل رسید ناچار باید از هر دو بحث کرد و یک باز از مفروض داشتن وجود خدا آغاز کنیم و باری دیگر ابتدا با صرف اتکای به عقل به مسئله وجود خدا بیاندیشیم.

یا به عبارتی بهتر باید با هر دو وارد بحث شد. یعنی هم از مجرای کلامی و هم از مجرای فلسفی. شیعه در همه چیز نگاه اعتدالی دارد.



البته استفاده از کلام نیز دو نوع است. متکلم‌ها هم دو نوع‌اند. یک عده اشعری هستند. که اعتقاد دارند عقل انسانی نمی‌تواند دربارة خداوند مطالب اصیلی ابراز کند، بلکه باید «تعبد» داشت. 

در واقع اینها میان «تعبد» و «تعقل» تقابل‌گذاری کرده‌اند. در آن‌سو و در مقابل این گروه و مسلک یک عده معتزله هستند که می‌گویند خدا به ما عقل داده است و با این عقل می‌توان اصول دینی را اثبات کرد. 

برای اشاعره حسن و قبح ذاتی نیست اما برای معتزله حُسن و قبح امری ذاتی است. به نظر اینها از حکم خداوند صرف‌نظر از این‌که بتوانیم آن‌را خوب بدانیم و یا بد بدانیم اجباراً باید از آن اطاعت کرد. 

اشاعره می گویند وقتی توسط دین گفته می‌شود دزدی نکن، از این گزاره باید اطاعت کرد. نباید و نمی‌توان گفت این حکم درست است و یا نادرست است، حسن است و یا قبح است.

ولی معتزله می‌گویند که عقل انسانی خودش باید تشخیص دهد. شیعه و فقه شیعه و کلام شیعه نه کاملاً معتزلی است و نه کاملاً اشعری. شیعه مبتنی است بر هم حکم خدا و هم حکم عقل.

این همان چیزیست که در کتب شهید مطهری به وضوح و برجستگی دیده می‌شود و شهید مطهری به‌درستی توانسته بود میان این دو- حکم خدا و حکم عقل- تعادل ایجاد کند و نیز میان روش اشعری و اعتزالی. 

این یک سنتز در فکر شیعه و در میا معاصران به‌طور مثال در شخصی مانند شهید مطهری است. در واقع این تعادل بخشی فکر شیعه نوعی سنتز است که حقیقت را بهتر از تفکر انحصاری اشعری و اعتزالی نشان می‌دهد. 
هگل بیهوده نمی‌گوید که حقیقت خود را در سنتز نشان می‌دهد.

در غرب نیز مشابه همین مباحث اشعری و اعتزالی مطرح شده است. گروهی جبری مسلک بوده‌اند (مانند اشاعره) و گروهی که طرفدار اختیار و یا گروهی که طرفدار عقل و عقلی مشرب بوده‌اند و گروهی طرفدار شریعت.

جایگاه خدا و حقیقت و نسبت آن با تاریخ در فلسفة هگل چگونه است؟


برای هگل همه چیز جنبه تاریخی دارد. در مسیر زمانه است و ارزش‌ها از زمانه بر می‌خیزد. در عصری ارزش‌هایی به‌وجود می‌آید که ممکن است در عصر بعدی نباشد. اصل برای هگل صیرورت است و خدا در صیرورت برای انسان متجلی می‌شود نه این‌که خداوند ذاتاً در صیرورت باشد.

بنابراین ذات خداوند ثابت است، اما درک انسان از خداوند است که در نگاه هگل متغیر و متاثر از زمانه است.

برای هگل همه چیز در تصرّم (گذر زمان) است معنا پیدا می‌کند. حقیقت در نگاه او امری زنده و پویا است، اینجا او مقصودی درباره خدا ندارد(یعنی با شما موافق نیستم که او خیلی به خدا توجه کرده باشد). 

بحث ایمان ما به خدا است. ایمان ما در صیرورت شکل می‌گیرد و همچنین مستحکم و یا مضمحل می‌شود. در واقع عقل در تاریخ – که اسم کتاب معروف او در فارسی است- نیز منظور تقریباً همین خداوند است. مستقیماً بحث خدا را به آن شکل مطرح نمی‌کند. 

او اینگونه می اندیشد که صلابت خدا در ایمان امروز ما به او هویدا می‌شود، که البته با او  موافق نیستم. صلابت خداوند فرازمانی و فرامکانی است. خود صلابت نیز وابسته به خواست الهی است. 

توجه کنید بحث هگل ایمان به خداست و او مستقیما چندان با خدا کاری ندارد. او می گوید من ایمان دارم اما این ایمان من ممکن است بیشتر و یا کمتر شود. ایمان من در سیر زمان استحکام می‌یابد و یا مضمحل می‌شود و این است و نه دقیقا بحث‌های خدا. بحث‌های هگلی پیچیده است. بگذارید یک مثال بزنم تا قضیه روشن بشود.

اگر کسی۲۰۰سال پیش می‌گفت در ۶ساعت از تهران می‌توان به پاریس رسید حرف دروغی تلقی می‌شد، اما امروز این امر یک حقیقت است. «زمان»، محک حقیقت است. زمان، حقیقت را اثبات و یا سلب می‌کند. 

در نگاه هگل، یک تصور عمیق و درست حتماً باید بعداً تحقق پیدا کند، اگر نیافت پس درست نیست و از ابتدا درست نبوده است. خود حقایق برای هگل جنبة تاریخی دارد. پس تاریخ حقیقت، اعتبار و حقانیت چیزی را نشان می‌دهد.

این اعتباری کردن و وابسته کردن حقیقت به زمان نوعی نسبی‌گروی است. اگرچه او حقیقت را انکار نمی‌کند اما به هر حال به حقیقت کشفی و از نوع دانایی و نیز شیءفی نفسه قایل نیست. گویی حقیقت شبه رخدادی است؛ مانند آنچه پست‌پست‌مدرن‌ها درباره حقیقت می‌گویند. پست‌پست‌مدرنهایی مانند اسلاوی ژیژک که ابتدا و بیشتر از هگل متأثر است و سپس از ژاک لاکان- در برابر پست‌مدرن‌ها که می‌گویند هیچ حقیقتی وجود ندارد قایل به نوعی حقیقت می‌شود آن‌هم از نوع «رخدادی»؛ یعنی حقیقت که در گذر زمان به وجود می‌آید، ساخته می‌شود و مرجعیت‌سازی می‌کند.

 مثلاً من به عنوان یک آدم عادی یک‌دفعه یک عمل شجاعانه انجام می‌دهم و کسی را نجات می‌دهم و پس از این تبدیل به یک سرمشق مرجعیت‌دار و مرجعیت‌زا برای دیگران می‌شوم. حقیقتی که هگل می‌گوید چقدر با این حقیقت رخدادی قرابت دارد؟

این عمل قهرمانانه در استمرار و صیرورت است که حقیقت پیدا کند؛ مضمحل می‌شود و یا استحکام پیدا می‌کند. حقیقت اگر محقق شود، محق است و اگر محق باشد محقق می گردد. در دستگاه هگل این گونه تفسیر خواهد شد.

معادل همان چیزی که هگل می‌گوید آن‌چه که عقلی است ماندنی است و آن‌چه ماندنی است، عقلی است.  در واقع این همان پیوندی است که هگل میان امر کلی و جزیی برقرار می کند. یک‌جور ایده‌آلیسم عینی در اندیشة هگل است(در عین حالی که با جوهر‌گرایی و شیء فی نفسه مخالف است). شما موافق این برداشت هستید؟. 

ایده‌آلیسم و از این قسم ایسم‌ها را زیاد به‌کار نمی‌برم، چون فکر می‌کنم تحریف افکار می‌کند. رئالیسم و ایده‌آلیسم دروغ است، تظاهر است این‌ها[این ایسم‌ها] دروغ است. این لفظ‌های ایسمی تحریف است. 

حالا خیلی الزامی برای به‌کار بردن اصطلاحات خارجی نمی‌بینم. این اصطلاحات مدرن همه‌اش تظاهر و دروغ است.
 شما هم زیاد این قسم اصطلاحات را به کار نبرید.

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000347/nf00347535-2.jpg


از ظاهر که بگذریم، فحوای حرف شما درست است. هگل در برابر ایده آلیسم ذهنی، ایده‌آلیسم عینی را مطرح می کند. مثلا او بدین سبب نقاشی را ارج میگذارد که پیوند ذهن و عین است. یعنی نقاش آنچه را در ذهن دارد به عین می آورد و از این طریق هم عین و ذهن را پیوند می دهد و هم در عین حال چیزی فراتر از ذهن و عین و زیباتر از هردوی آنها در قالب نقاشی می آفریند.

دیدار شما خیلی غیرمنتظره بود و ما بدون مطالعه به مصاحبه آمدیم. در آخر می‌خواهیم توصیه‌ای درباره هگل‌خوانی برای ما داشته باشید.

این مطالب نیازمند عمق‌کاوی جدی است و در این گفت‌و‌گو‌ها نمی‌گنجد. بحث‌های روزنامه‌ای نیست. باید اول جزییات هگل را خواند. دست‌کم پدیدارشناسی او را خواند، آن‌وقت بحث درباره هگل مفیدتر و مفهوم‌تر خواهد بود. قبل از هگل باید افلاطون و ارسطو را خواند. بعد در عصر جدید بازتاب افکار سیاسی افلاطون و ارسطو را کار کنید. در قرون وسطی در غرب افکار اگوستینوس در کتاب شهر خدای او -که به فارسی هم ترجمه شده است- بخوانید و قص علیهذا. 

اکنون چه کتابی در دست تألیف دارید؟

کتابی درباره افلاطون و ارسطو

به نقاشی شاهکار رافائل که در آن افلاطون به آسمان اشاره می‌کند و ارسطو به زمین، اشاره‌ای داشته‌اید؟

اتفاقاً یک فصل همین کتاب را به همین نقاشی اختصاص داده‌ام.

با تشکر از شما از فرصتی که برای گفت و گو اختصاص دادید.


پی نوشت:

(1): تئیسم یعنی قائل‌شدن به وجود یک اراده قاهر در عالم که هر طور بخواهد بر عالم اعمال اراده می کند. یعنی باور به وجود خدای قادر مطلق که همه عالم از بنیاد از اوست. در مقابل تئیسم، نگاه رادیکال دئیسمی را داریم. دئیسم همه چیز را در طبیعت می جوید و به گونه ای افراطی خدا را دور از جهان و بدون قدرت دخالت در جهان می داند.

در غرب هگل نخستین کسی است که می خواهد میان دئیسم و ئئیسم یک پیوند برقرار کند. 
افزون بر این، هگل بین دو سنت قبل از خودش که یا تنها به ایده‌ توجه دارند و یا کسانی که صرفاً به ماده توجه دارند، پیوند برقرار می‌کند. از این رو هگل از نادرترین فیلسوفان غربی است که می تواند در سپهر ایرانی به کار آید و بومی سازی شود. خصوصا وجود تفکر وحدت‌گرا در اندیشه او در این رابطه حائز اهمیت است.                                                      


کد مطلب: 347535

آدرس مطلب: http://jahannews.com/vdcexf8xnjh8eni.b9bj.html

جهان نیوز

  http://jahannews.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

مرور من بر مهمترین وقایع هفته

سید هادی خامنه ای و انتخابات- سید هادی خامنه ای یکی از گزینه های مطرح اصلاح طلبان برای سر لیستی در انتخابات است. وی اما گفته است که هنوز تصمیمی برای حضور در انتخابات ندارد. گفتنی است که در کنار گزینه هایی چون عارف و ناطق نوری که اصلاح طلبان از تأیید صلاحیت آنها مطمئن هستند، سید هادی خامنه ای یک گزینه بینابین و نامطمئن در این خصوص است. در کنار این ها، واقعیت آن است که اگر دغدغه رد صلاحیت نبود، مطلوب ترین گزینه برای اصلاح طلبان محمدرضا خاتمی است.


ناطق نمی آید؟

با توجه به اظهارات اخیر ناطق نوری و تأکید وی بر کبر سن و این که گفته است «قصد ورود به انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس را ندارم» به نظر می رسد که همچنان اصلاح طلبان در کشیدن پای ناطق به میدان انتخابات ناکام بوده اند. از این رو محتمل است که روزهای آتی توجه بیشتری به گزینه های دیگر از جمله عارف و محمد رضا خاتمی شود. در این میان اصلاح طلبان با توجه به احتمال رد صلاحیت رضا خاتمی ونیز عدم جذابیت های کافی عارف از حیث "محبوبیت" و "مدیریت" ممکن است گام های جدیتری را برای ائتلاف با علی لاریجانی بردارند. چندی پیش نیز زمزمه های مطرح کردن ناطق نوری به عنوان گزینه ای برای امامت نماز جمعه تهران به گوش رسید روزنامه آرمان، این اتفاق را یک ضرورت برای اعتدال و آشتی کردن عده ای با نماز جمعه تلقی کرده است که به زعم آن، می تواند جای خالی هاشمی را در تریبون نماز جمعه پر کند.

خیانت آژانس درحق ایران

دکتر دیوید آلبرایت رئیس و بنیانگذار موسسه علوم و امنیت بین الملل (ISU) که زمانی از بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی بوده است در نشستی در موسسه تحقیقاتی هادسون گفته است آژانس در قبال ایران اصل محرمانه بودن را رعایت نمی کرده است. وی پیش بینی کرد که آژانس مطابق رویه معهود در جریان برجام نیز به ایران خیانت کند.

به نظر می رسد با توجه به آنکه آژانس حتی از حیث مالی به آمریکا وابستگی شدید دارد، نمی توان متوقع بود که آژانس از وجوه محرمانه برجام آمریکا را بی اطلاع گذاشته باشد. طرف ایرانی نیز که بر نمایندگی صالحی نقشه راه را امضا کرده است، بی تردید اطلاعات محرمانه را در اختیار دارد یا دست کم از آن آگاهی دارد. ممکن است این محرمانه بودن صرفاَ پوششی برای برخی حفره های احتمالی در برجام باشد و البته شاید برخلاف این گمانه، مطابق رویه ظاهری و رسمی آژانس، یک روال عادی تلقی شود که حال ممکن است از آن تخطی شود یا نشود. به هر روی، انتظار حداقلی آن است که آژانس اطلاعات دقیق نتایج بازرسی ها را دراختیار آمریکا قرار ندهد.

برجام و فرجام انتخابات آمریکا

هیلاری کلینتون که به سبب کشته شدن سفیر آمریکا دربنغازی (لیبی)، استفاده از ایمیل شخصی به جای ایمیل وزارت خارجه برای امور کاری و پاره ای مسائل اخلاقی مانند جریان رسوایی بیل کلینتون تحت فشار افکار عمومی قرار گرفته است، هم اکنون با توجه به حمایت تنها ۲۵ درصد از مردم آمریکا از «برجام» سعی می کند تا با مخالفت کردن با برجام محبوبیت خود را اعاده کند. حتی در صورت مبطل بودن این گزاره، اما او می تواند با این موضع، اهرم انتخاباتی مخالفت با برجام را از دست رقیب جمهوری خواه خود خارج سازد. بنابر این، ممکن است که مخالفت با توافق وین یک مخالفت صوری و هماهنگ شده با اوباما باشد.

از سوی دیگر، مردم آمریکا دیگر از جنگ افروزی حمایت چندانی نخواهند کرد. به یاد داریم که یکی از برگ برنده های اوباما درانتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور تأکید او بر این بود که در جنگ عراق در سال ۲۰۰۱ رأی نداده است. در عین حال، نظر سنجی های اخیر در آمریکا از کاهش حمایت از توافق با ایران و نیز کاهش چشمگیر محبوبیت دولت و اعتماد مردم آمریکا بدان خبر می دهد.

تحلیل نیویورک تایمز از پیش بینی رهبر انقلاب

تحلیل گر ارشد نیویورک تایمز با دادن نمره عالی ۲۰ به رهبر انقلاب و نمره بد به نتانیاهو اظهارات رهبر انقلاب مبنی بر نابودی اسرائیل تا ۲۵ سال آینده را مدبرانه توصیف کرد. به نظر این تحلیلگر، این گفته رهبر انقلاب موجب شده تا اوباما به نحوی سریع تر و سهل تر بتواند موافقت کنگره را جلب کند.

این تحلیل گر ارشد که نگاهی بیرونی داشته است، متوجه نیست که رهبر انقلاب هم از سرتدبیر و هم از سر تکلیف این وعده را داده اند. افزون بر این تدبیر مورد نظر نویسنده نیویورک تایمز، وعده رهبر انقلاب مبنی بر فروپاشی اسرائیل، برای حفظ و بازآفرینی روحیه استکبارستیزی و آرمان قدس درشرایط پساتحریم و خنثی کردن برخی فعالیت های تجدیدنظرطلبان در استفاده از اهرم برجام و توافق به عنوان اهرم استحاله است. فراسوی این ها، آرمان انقلاب و فلسفه وجودی آن، محو رژیم غاصب اسرائیل از نقشه جغرافیا است.

علت پیش بینی مرگ اسرائیل تا سال ۲۰۲۵ توسط سازمان سیا

پیش بینی اخیر رهبر انقلاب از نابودی اسراییل، علاوه بر مبانی الهی و غایت ولی عصر (عج) مبانی علمی و مطالعاتی مهم دارد. حتی گزارشهای سازمان سیا و برآوردهای دقیق آن نیز دال بر فروپاشی رژیم اشغالگر قدس تا ۲۵ سال آینده است. این پیش بینی نه لزوماَ از ناحیه نگرانی برای اسقاط یا فروپاشی این رژیم بلکه دال بر سیاست های جدید و گریزناپذیر آمریکا در منطقه غرب آسیا است.

مسأله آنجاست که آمریکا در دوران گذار و افول هژمونی قرار گرفته است؛ رقبای جدیدی مانند چین و حتی سربرآوردن اقتصاد های نوظهوری مانند برزیل و هند نگرانی های جدیدی برای آمریکا خلق کرده است. آمریکا در دوران افول هژمونی است و مذاکره این دولت با ایران از سر استیصال یا بهتر بگوییم افول قدرت این کشور بوده است. در این شرایط آمریکا با مذاکرات هسته ای در پی آن بود که با فراغت خاطر نسبی از غرب آسیا به سمت اقیانوس آرام، دریای چین و مهار این کشور برود. گفتنی است که در سال ۲۰۱۴ میلادی چین توانست در میزان تولید از آمریکا سبقت بگیرد.

حمایت قاطعانه واتیکان از توافق هسته ای 

واتیکان چند روز پیش از سفر پاپ فرانسیس به آمریکا- رهبر کلیسای کاتولیک- به حمایت از توافق هسته ای با ایران تأکید کرده است. این حمایت، احتمالا کنگره را با محذور خاصی مواجه خواهد ساخت؛ این محذور با توجه به مذهبی‌تربودن جمهوری خواهان نسبت دموکراتها پررنگ تر می شود. علاوه بر این، مذهب غالب آمریکا برخلاف اروپا مذهب کاتولیک است. این امر ممکن است تغییراتی را در حمایت ۲۵ درصدی مردم آمریکا از توافق ایجاد و بالنتیجه در روزهای آتی، شاهد حمایت بیشتر این مردم از توافق هسته ای باشیم.
* محسن سلگی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

«ساعت» ما نشانه شخصیت است یا «ساحت» ما؟


در ایران، بیش از جامعه غربی به مصرف، زندگی لوکس با مصادیقی مانند خودروها و گوشی‌های گران‌قیمت و... وجود دراد و می‌رود تا به ارزشی ذهنی و عینی برای مردم تبدیل شود.


سرویس فرهنگی جهان نیوز-محسن سلگی: مسؤولین به عنوان کسانی که مردم بدانها می نگرند که چگونه زندگی می کنند، علی‌الاغلب اگر درگیر اشرافی‌گری نباشند، با وجود این، با ساده‌زیستی وداع گفته‌اند و شنیدن خبر ثروت برخی از آنان برای مردم یک امر عادی است و گویی غیر از این باشد برای آنان بیشتر جلب توجه خواهد کرد. 

رهبر انقلاب پیش از نام‌گذاری سالی به‌عنوان تولید ملی، سالی را به نام اصلاح الگوی مصرف نام نهادند که حاکی از تقدم  اصلاح مصرف‌ بر تولیدگرایی است. افزون بر این، سیاست‌ها‌ی کلی اقتصاد مقاومتی در حالی توسط رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد که زندگی اشرافی در میان برخی از مسؤولان به عنوان یک امر عادی قابل مشاهده است. از آن سو مردم نیز بیش از هر زمانی اگرنه به زندگی اشرافی، بلکه به «سایه» آن که همانا زندگی مصرفی باشد روی آورده‌اند. جامعه مصرفی در غرب به عنوان ویژگی جامعه پساصنعتی شناخته شده است و در همین بستر کسی چون دانیل بل نظریه پایان ایدئولوژی‌ها‌ را مطرح می‌کند. این در حالی است که در ایران با وجودپیشاصنعتی‌بودن یا در حال صنعتی‌شدن، حتی بیش از جامعه غربی به مصرف، زندگی لوکس با مصادیقی مانند خودروهای گران‌قیمت (توجه به این نکته ضروریست که قیمت خودروهای لوکس در ایران به مراتب گرانتر از مشابه در خارج تمام می‌شود) گوشی‌های گران‌قیمت- که در ایران چندین برابر جوامع غربی استفاده از این گوشی‌ها باب شده است- و... وجود دارد و می‌رود تا به ارزشی ذهنی و عینی برای مردم تبدیل شود. اگر هنجارهایی مانند عدالت و آزادی، ذهنی هستند و جنبه عینی آنها را نمی‌توان نشان داد، اما هنجاری مانند مصرف‌گرایی و مدپرستی به راحتی قابل نشان‌دادن و انگشت اشاره‌رفتن هستند.

در واقع ماده‌گرایی دیگر یک هنجار فلسفی صرف نیست، بلکه همزمان تبدیل به یک هنجار جامعه‌شناختی شده است. این هنجار به‌گونه‌ای مرموز هنجارهای فلسفی سنتی و دینی را نشانه رفته و مشغول لانه‌گزینی در پیکر ارزش‌های قدسی و سنتی است، به گونه‌ای که آثار ماده‌گرایی حتی در برخی مومنین نیز محرز است. برای نمونه این ماده‌گرایی بدین‌معناست که فردی به ظاهر مومن، پول را نه وسیله، که هدف بداند. از آن سو ممکن است فردی دیگر که به هیچ عنوان اعتقادات معنوی ندارد، پول را وسیله بداند، اما نه برای هدفی والا بلکه وسیله‌ای برای خوشگذرانی و لذت‌طلبی. 

آن‌چه در اندیشه دینی ما وجود دارد و در سیره عملی بزرگان دین چون پیامبر اعظم(ص)، حضرت امیر(ع)، سایر امامان معصوم(ع) مشاهده می‌شود، نه ترک دنیا و بی‌توجهی به معیشت، بلکه وسیله‌دانستن آن برای آخرت است. دنیا به تعبیر حضرت امیر(ع) مسجد است؛ یعنی محل عروج یا همان مزرعه آخرت است. روی این ملحوظات، اسلام، منکر موفقیت و کامروایی نیست، اما همزمان با مصرف‌گرایی و تبذیر به شدت مخالف است. ازین‌رو آنان که مشغول و دل‌مشغول زندگی مصرفی گشته‌اند، به غایت دورند از شیوه مومنانه و مسلمانانه‌زیستن. 

با این مقدمه نسبتا طولانی حال وارد مصادیق عینی زندگی مصرفی و تغییر روش زیست جمعی و فردی ایرانیان می‌شویم. خواننده این سطور اگر امروز در خیابان‌ها‌ قدم زده باشد، تقسیم‌بندی این کوتاه و مصادیق این تقسیم‌بندی را به خوبی تصدیق می‌کند. تقسیم‌بندی این گونه است که مظاهر مصرف را به آن‌چه که مردم می‌پوشند، آن‌چه می‌خورند، آن‌چه سوار می‌شوند، آن جایی که در آن زندگی می‌کنند و آن چه تفریح می‌نامند، تفکیک کرده‌ایم. البته بی‌تردید این تقسیم‌بندی کامل نیست و صرفا ساده‌سازی شده مظاهر مصرف است. مصرف در این تقسیم‌بندی تنها به ابعاد عینی بسنده نموده است، در حالی‌که می‌دانیم مصرف، انواع ذهنی هم دارد. رسانه‌ها خود بارزترین مصداق این نوع مصرف هستند.

فراگرد مک‌دونالدیزه‌شدن و رایج‌شدن مصرف فست‌فود که از نظر پزشکی جز زیان‌های بدنی و روانی چیزی در پی ندارد، پدیده‌ایست که در دهه هفتاد شروع به نضج‌گیری کرده و هم‌اینک بدل به یکی از ارکان سبک زندگی ایرانیان گشته است.

جهانی‌شدن متضمن سه فرایند فرعی است: سرمایه‌داری، مک‌دونالدیسم، و امریکایی‌شدن. سرمایه‌داری، فرایندی محوری در رشد بازاری‌شدن و اضمحلال پیوندهای اجتماعی و معاشرتی است. مک‌دونالدیسم مفهومی است که به گسترش عقلانیت صوری و طرد ارزشهای معنوی و دینی یا ذاتی در قلمروهای زندگی اشاره می‌کند. آمریکایی‌شدن نیز بدین معناست که امریکا به فرهنگ دوم هر فردی تبدیل می شود. همه این موارد در هر کجا و ایران، سبب اضمحلال خانواده، تفرد و تنهایی افراد، رواج پوچی و یأس و ظاهرگرایی خواهد شد.

«چین نیز بعد از یکی دو دهه حضور «فست‌فود مک‌دونالدی» را ارزیابی کرد و رشد بی‌رویه این محصول غذایی – فرهنگی را در کشور خود محدود کرد. گذشته از آن، با اتخاذ سیاست‌های مناسب در حال حاضر توانسته‌اند رستوران‌های چینی و غذای چینی را حتی در آمریکا و اروپا معرفی کنند. حال باید دید که آشفته‌ بازار ایران چه چاره‌ای برای حضور بی‌قاعده و قانون «فست‌فود» اندیشیده است؟ پدیده‌ای که در بسیاری از کشورهای جهان به عنوان «زنگ خطر» و آژیر خطر عمل می‌کند. شاید باز هم با ساده‌اندیشی فقط در غیاب نام مک‌دونالد گمان می‌کنیم که فست‌فودهای ایران عاری از خطرات فست‌فودهای مک‌دونالد است. همه‌گیری «فست‌فود» با روحیه ایرانی ما در تهیه غذا چه کرده است؟ آیا درباره تاثیر فرهنگ خود در این پدیده اجتماعی‌فکری اندیشیده‌ایم؟ آیا می‌دانیم که «فست‌فود» چه بر سر روابط خانوادگی و بین ‌فردی و رفتارهای شهروندی ما آورده است؟ ما هم‌اکنون، نیازمند بازآفرینی غذا و رستوران ایرانی در جامعه هستیم. چه کسی پاسخگو است؟»

درباره نوع خودروهایی که مردم سوار می‌شوند، نگاه کوتاه به خیابان‌ها‌ و نسبت تعداد ماشین‌ها‌ی بالای ۵۰ میلیون و زیر این قیمت، نشان می‌دهد که مصرف خودروهای لوکس نسبت به سال‌های قبل به شدت در حال افزایش و سبقت‌گرفتن بر مصرف خودروهای ارزان‌قیمت است. امسال با وجود مسائل تحریم، به قول جانشین پلیس راهور ناجا، شماره‌گذاری خودروهای خارجی ۳۸درصد افزایش داشته است. به این نکته هم باید توجه داشت که با یک خودروی لوکس به راحتی می‌توان دو یا چند خودروی ساده خریداری نمود.

درباره محل زندگی، همه به یاد دارند تا همین چندسال پیش زندگی اندرونی مردم چگونه بود. نه از تلویزیون‌های لوکس خبری بود نه از مبلمان آن‌چنانی و نه یخچال‌ها‌ی دوقلو و سه قلو و کولر گازی، نه درب پارکینگ ریموت، نه جکوزی و نه ...

از تبلیغات پیامکی که وعده مالکیت ویلا در شمال کشور را تنها با پرداخت پیش‌پرداخت پنج میلیون تومانی می‌دهند تا فیلم‌های سینمای بی‌محتوایی که برای جذاب‌کردن خود به لوکیشن‌ها‌ی لاکشری یا لوکس متوسل می‌شوند، همه و همه اندرونی مردم را به سمت یک تشابه مصرفی و رقابتی برده است. 

در مقایسه با اندرونی منازل در غرب، دست‌کم با مقایسه آپارتمان‌های کوچک در ایران و غرب به خوبی متوجه می‌شویم که در ایران بسی بیش از مصادیق غربی، منازل پر از وسایل است. اساساً آپارتمان‌های غربی با خلوت‌بودن و سادگی اشتهار دارند، نه خبری از تابلوفرش‌های گران‌قیمت هست نه ال‌سی‌دی‌ها‌ی حجیم و نه یخچال‌ها‌ی سه قلو. به وضوح در فیلم‌های غربی جدید می‌بینیم که گوشی‌ها‌ی تاشوی سامسونگ که در ایران سالهاست به زباله‌دانی سپرده شده‌اند، در آنجا هنوز توسط حتی سرمایه‌داران استفاده می‌شود. در واقع غربی‌ها به مراتب بیش از ایرانیان در این مورد خاص از مصرف‌گرایی به دور هستند. اس‌ام‌اس‌بازی به‌عنوان عبارت مصطلح و شیوه مسلط در روزمره ایرانی، هیچ جایگاهی در زندگی غربی ندارد و آنجا تنها برای ضرورت از این وسیله استفاده می‌شود.

جراحی زیبایی و مصرف مواد آرایشی نیز دو پدیده‌ای هستند که محصول غرب برای جهان سومی‌ها‌ست. در خود آنجا نه از جراحی‌های پلاستیک، لیفتینگ، لاغری موضعی، لیپولیز، بوتاکس و ... چندان خبری هست نه از مصرف آرایشی خصوصا در سن جوانی.

در بعد نوع پوشش تا همین چند سال پیش همگان به یاد داریم که هیچ خبری از مارک‌ها و برندسالاری نبود، اما اکنون بنتون، کلارک، پیرکاردین، ایکات، گراد، دبن‌هاوس و... اسمهایی آشنا گشته‌اند. دیدن تبلیغاتی مانند تبلیغات همه‌روزه ساعت در اتوبان‌ها و درج تبلیغات با این عنوان که «ساعت شما نشانه شخصیت شماست»، امری روزمره وشایع شده است.

در نوع تفریحات نیز نگاهی به اطراف و تبلیغات تورها نشان می‌دهد که تغییر بنیادین در نوع تفریحات مردم وقوع یافته است. تا همین چندسال پیش در میان اطرافیان به ندرت کسانی یافت می‌شدند که به سفر خارجی بروند، اما هم‌اکنون این داستان به‌گونه‌ای دیگر است. «توقعات فزاینده»-که نخستین‌بار جیمز دیویس آن را طرح کرد- به سرزمین سفرهای رویایی پاتایا، آنتلالیا و ...هم رسیده است.

در شیوع تمامی معضلات مزبور، جهانی‌شدن، انقلاب الکترونیک، عصر اطلاعات و همه‌گیری رسانه‌ها‌ خصوصا ماهواره‌ها‌ی خانگی، سیاست‌های غلط خصوصا آن‌چه در دوره سازندگی کلید خورد، دورشدن از تعالیم امام و رهبری، ترویج اندیشه‌ها‌ی لیبرال که لذت‌گرایی و اصالت سود (اصل یوتیلیتار) از ارکان آن است، را می‌توان به عنوان برخی عوامل یاد کرد. این مصرف‌گرایی عامل اصلی عقب‌ماندگی ایران است. مقایسه‌ای با ژاپن کافیست تا متوجه شویم که ژاپنی‌ها‌ در ساده‌زیستی و سخت‌کوشی در بسیاری موارد، به مراتب بیش از ما ناخودآگاه به اسلام عمل می‌کنند. اما سوال بنیادی این است: چرا در غرب که سرچشمه اصلی اندیشه‌های لیبرال و انقلاب الکترونیک است، مصرف‌گرایی به پای ایران نمی‌رسد؟

جامعه امروز نیازمند بازگشتی عالمانه به اصالت های ذاتی خویش است که ریشه در دین اسلام و فرهنگ غنی ایرانی دارد.


کد مطلب: 346320

آدرس مطلب: http://jahannews.com/vdcf0vdmxw6djma.igiw.html

جهان نیوز

  http://jahannews.com

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن سلگی

نقدی برتناقضات فکری دکتر سریع‌القلم

 

تاریخ انتشار : شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۲۶
 
کشورهای مختلفی در دنیا وجود دارند که از الگوی غربی توسعه پیروی کردند و حتی به ورطه استیصال افتادند. کشورهایی که نسخه‌هایimf و بانک جهانی را اجرا کرده‌اند، چه وضعیتی دارند؟

سرویس سیاسی جهان نیوز ـ محسن سلگی: 
دکتر سریع‌القلم، پس از دریافت مدرک دیپلم به آمریکا رفت و تا مرحله دکتری در آن کشور ادامه تحصیل داد. مدرک کارشناسی را در دانشگاه ایالتی نورتریج در رشته علوم سیاسی دریافت کرد و رشته روابط بین‌الملل را برای دوره کارشناسی ارشد و دکترای خود در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی برگزید و مدرک فوق‌دکترای خود را از دانشگاه اوهایو گرفت. وی پژوهشگر حوزه های توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران بوده و با رتبه علمی استاد تمام در گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به فعالیت است.


آنچه در ادامه می‌خوانید نقد و بررسی منظومه فکری دکتر سریع‌القلم با تأکید بر کتاب وی با عنوان «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» است:

نگاهی اجمالی به آرای سریع‌القلم

دکتر سریع‌القلم درخصوص ایران، یک نگاه نخبه‌گرایانه دارد و معتقد است که ایرانیان همیشه بر سر مفاهیم اساسی که ارتباط با وحدت، امنیت و توسعه دارد، به وفاق و اجماع نمی‌رسند و این منشاء عقب‌ماندگی ایران است. 

وی اعتقاد دارد که برای پیشرفت جامعه، ابتدا دولت باید کوچک شود یا به عبارت اخری، باید خود از نقش دولت لویاتان و این‌که روی همه چیز اثر بگذارد، بیرون بیاید و بیشتر دولت نگهبان شب باشد. بنابراین وی آرای خود را در تناظر با دولت حداقلی مطرح می‌کند و در همین رابطه می‌گوید که اقتصاد باید آزاد و بر مبنای لیبرال‌دموکراسی باشد.

به نظر او اقتصاد آزاد سبب می‌شود که وابستگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه و آحاد آن به دولت کمتر شود. دکتر سریع‌القلم از نظریه «منحنی جی» برای بیان این منظور بهره می‌گیرد: هر قدر که سایه دولت بر جامعه کمتر باشد، جامعه آزادتر است و شکوفایی اقتصادی، ابتکارات و خلاقیّت مردم گسترش می‌یابد و دست‌آخر شاهد پدیده توسعه خواهیم بود.

او معتقد است که یک الگوی توسعه بیشتر نداریم و برای توسعه ایران گریز و گزیری از آن نیست که مبنای لیبرال‌دموکراسی غرب را چه در سیاست و چه فرهنگ و اقتصاد در نظر بگیریم.

وی همیشه چند کشور را به عنوان مثال برای توسعه نام می‌برد. دکتر سریع القلم می‌گوید وقتی در چین شخصیتی به نام چوئن لاین - نخست‌وزیر و معمار چین نوین - زمام امور را به دست می‌گیرد، جامعه چین، درهایش روی اقتصاد جهانی و جامعه جهانی باز می‌شود و نخبگان بر سر مفاهیم اصلی به توافق می‌رسند و نهایتاً از نظر سریع القلم امروزه چین در اثر این آغاز، کشوری قابل‌احترام است. همچنین از مالزی سخن می‌گوید و این‌که در شروع فرآیند توسعه، دولت در آن توسعه‌گرا بوده است و عموم نخبگان بر سر مفهوم توسعه وحدت نظر داشته‌اند و دست‌آخر مالزی از این رهگذر توانست توسعه پیدا کند.

در «عقلانیت و آینده توسعه سیاسی» می‌گوید که یک ایرانی در ایران موفق نمی‌شود، اما همین ایرانی در خارج از ایران و در یک کشور توسعه‌یافته موفق می‌شود. بحث وی این است که سیستم باید کارکرد مناسبی داشته باشد که فرد بتواند در آن چارچوب نقش خود را به منصه ظهور برساند. در این‌جا، نگاه سیستمی دارد. اما در کتاب فرهنگ سیاسی و اقتدارگرایی ایرانی غالباً می‌گوید که باید فرهنگ سیاسی ما دموکراتیک شود. ایشان اعتقاد دارند که خیلی‌ها شعار دموکراتیک سر می‌دهند، اما شخصیت دموکراتیک ندارند (در این رابطه انتقاداتی را پیش‌تر بر اصلاح‌طلبان وارد ساخته‌اند). از این‌رو اذعان می‌دارد تا فرهنگ سیاسی ما دموکراتیک نشود، به توسعه‌یافتگی نخواهیم رسید. اینجا نگاهش تا حد زیادی روان‌شناسانه می‌شود، چراکه به اصل فرهنگ و این که تک‌تک افراد باید فرهنگ خود را اصلاح کنند تأکید می‌کند. اما همچنان مانند رویه ساختاری پیشین، نگاه وی غرب‌محورانه است. روی این ملحوظ از یک طرف بحث سیستم را طرح می‌کند و اینکه سیستم عامل پیشرفت است، اما در دو کتاب دیگر و بعدی عمدتاً به دنبال اصلاح آحاد و یکایک افراد است و تقصیرات را بیشتر گردن افراد می‌اندازد تا دولت؛ گرچه همچنان دولت را مانعی بزرگ بر سر راه توسعه می‌داند. این با نگاه سیستمی قبلی ایشان منافات دارد. البته این تنافی و جابجایی میان ساختار-کارگزار در دو کتاب اخیر ایشان نیز مشهود است.

نسبت سریع‌القلم و لیبرالیسم

نظریه دموکراتیک مدت‌هاست که تحت تأثیر این ایده است که خیر درونی و معصومیت اولیه انسان شرط ضروری برای اثبات امکان و مقبولیت دموکراسی است. بر مبنای تفکر سیاسی، جامعه دموکراتیک مدرن عمدتاً مبتنی بر خوش‌بینی نسبت به جامعه‌پذیری انسان بوده است. خشونت و تخاصم به عنوان پدیده‌های کهنه‌ای دیده می‌شوند که می‌توان آن‌ها را به برکت پیشرفت مبادله و ایجاد ارتباط در میان مشارکت‌جویان عقلانی، از طریق نوعی قرارداد اجتماعی، از میان برداشت.

از آن‌سو سریع‌القلم به عنوان یک لیبرال، انسان ایرانی را با نگاهی ذات‌گرایانه، غیر‌اجتماعی و فردگرای منفی و اقتدارطلب معرفی می‌کند که در تنافی با نگاه لیبرالی اصیل است که انسان را ذاتاً خوب معرفی می‌کند. از سویی دیگر چنان که گفته شد لیبرالیسم، انسان مدرن را به برکت پیشرفت مبادله و ارتباطات کاملاً مستعد تغییر معرفی می‌کند،اما سریع‌القلم به‌گونه‌ای درباره ایرانی سخن می‌گوید که گویی راه اصلاح برای آنها انسدادیافته است، وگرنه چرا باید با نگاهی ژنتیک از «ژن اقتدارگرایی» در ایرانیان سخن براند؟! این باور وی به صراحت در برابر خوش‌بینی لیبرالی به جامعه‌پذیری انسان است.

می‌توان دو پارادیم عمده لیبرالی را از هم متمایز ساخت: اولین پارادایم که بعضاً تجمعی (aggregative) نامیده می‌شود، سیاست را عمل برقراری سازش میان نیروهای متعارض و مختلف در جامعه می‌بیند. افراد به مثابه موجوداتی عقلانی دیده می‌شوند که انگیزه‌شان به حداکثر‌ رساندن منافعشان است و در عالم سیاست هم به شیوه‌ای ابزاری عمل می‌کنند. این نگاه را می‌توان با ایده بازار که برای حوزه سیاست به کار گرفته شده، درک کرد. پارادایم دیگر، رایزنانه (deliberative) است که در واکنش به مدل ابزارگرایانه مطرح شد و هدفش ایجاد رابطه میان اخلاق و سیاست بوده است. مدافعان این گرایش تلاش می‌کنند تا عقلانیت ارتباطی را جایگزین عقلانیت ابزاری کنند. آنها حاشیه سیاسی را به‌عنوان میدان خاص کاربرد اخلاق می‌بینند و می‌گویند که از طریق بحث آزاد در قلمرو سیاست می‌توان به اجماع اخلاقی-عقلانی دست یافت. در این مدل، سیاست نه از طریق اقتصاد بلکه از طریق اخلاقیات درک می‌شود.

در پارادیم ابزاری، افراد موجوداتی عقلانی دیده می‌شوند که دنبال منافع خود هستند. سریع‌القلم از سویی ایرانیان را موجوداتی غیرعقلانی معرفی و اما در تناقض با این ادعا، می‌گوید که ایرانیان در پی منفعت شخصی خود هستند و در مقام ذم این امر ظاهر می‌شود. پرسش از ایشان این‌ است که چگونه می‌توان مردم ایران را هم غیر‌عقلانی دانست و هم منفعت‌جو. این پارادوکسیکالیتی را چگونه می‌توان پاسخ گفت؟ افزون بر این، منفعت‌جویی را نیز به عنوان صفتی منفی به ایرانیان نسبت می‌دهد. توجه به این معضل ضروری است که سریع‌القلم، هیچ اشاره‌ای، حتی به یک خصلت خوب در ایرانیان ندارد و این، مردم و یا لااقل طرفدارانش را که وی می‌خواهد تغییر کنند، ناامید و فاقد خودباوری می‌سازد.

در رابطه با پارادیم رایزنانه نیز شاهد آن هستیم که سریع‌القلم مردم ایران را به دور از آن می‌داند که به توافق و همکاری جمعی برسند. مشورت‌ناپذیری، فردگرایی منفی و تک‌روی از ویژگی‌های ژنتیک ایرانیان است. با وجود این مانع و رادع، توسعه ایران را باید سترون و عقیم دانست؛ آن هم عقیمی مادرزاد و طبیعی. سؤال از سریع‌‌القلم این‌که اگر مردم ایران ژن اقتدارگرایی دارند، چگونه او دم از توسعه ایران می‌زند؟ وقتی نگاه او ژنتیک است و نیز بر اساس همین نگاهش در مردم ایران ژن لیبرالی وجود ندارد، بنابراین سخن‌گفتن کسانی مانند سریع‌القلم از تغییر فرهنگ ایران بیهوده و مهمل است. با وصف افراطی وی از خصال مردم ایران، هرگز نمی‌توان به زعم وی، «ژن اقتدارگرایی را در طول ده‌سال تغییر داد» و همچنین امیدی به تغییر ایرانیان زیر ۱۰ سال داشت. 

تناقض کوچک‌شدن دولت و توسعه‌گرایی 

تناقض دیگر این‌که دکتر سریع‌القلم معتقد است که بر مبنای منحنی جی، دولت –به منزله یک شر از نگاه وی- باید سایه سنگین خود را از جامعه بر دارد، اما از سویی دیگر چین و مالزی را الگوی موفق یاد می‌کند. چگونه می‌توان از یک سو صحبت از آن داشت که دولت می می بایستی به مثابه یک «شر» سایه‌اش کوتاه شود، اما از طرف دیگر چین و مالزی را الگوی توسعه دانست. دولت مالزی یک دولت توسعه‌گراست، اما دولت همچنان اقتدار دارد و سایه خود را همه‌جا گسترانیده است. البته تفاوت میان دولت توسعه‌گرا و دولت توتالیتر(اقتدارگرا) وجود دارد؛ چراکه دولت توسعه‌گرا برخلاف توتالیتر، ضد پیشرفت و توسعه نیست. در میان نظریه‌پردازان توسعه، آرای کسانی را مانند روکان و ایوانس داریم که از نگاه اینان، دولت مذکور، دولتی که ممکن است جنبه‌های اقتدارگرایانه آن نیز قوی باشد، اما این دولت ضد‌توسعه نیست و در بلند‌مدت می‌تواند به شکوفایی اقتصادی و شکل‌گیری طبقه متوسط بزرگ منجر شود. از این‌ رو واقفیم که مراد دکتر سریع‌القلم دولت توسعه‌گراست، اما این هم با نحیف‌شدن دولت منافات دارد. مثلاً در چین دولت نقش بی‌بدیلی در اقتصاد و فرهنگ دارد و یک ایدئولوژی منسجم و نیز یک سازمان بوروکراتیک عریض و طویل و بسیار هدفمند در بالا مستقر است. نمی‌توانیم از لاغر‌شدن دولت دفاع کنیم و سپس چین و مالزی را الگو قرار دهیم.

ایشان سخن از آن دارد که جامعه وقتی می‌تواند پیشرفت کند که افراد آزاد باشند و تکثرگرایی در جامعه حاکم باشد. حال آیا ما می‌توانیم چین و مالزی را مصداق پلورالیسم فرهنگی و یا سیاسی بدانیم؟ قطعاً به معنای مورد نظر وی در چین و مالزی وجود ندارد و ایشان در کتاب فرهنگ سیاسی، یکی از نقاط تمرکز خویش را بر پلورالیسم فرهنگی می‌نهد. علاوه بر چین، در مالزی نیز دولت عملاً متولی امور مختلف است و نقش یک دولت اقتدارگرا-توسعه‌گرا یا فربه را بازی می‌کند. با وجود چندمذهبی‌بودن بومی و این‌که جمعیت مسلمان در این کشور تنها ۶۰ درصد هستند (غالباً سنی شافعی) اما همچنان محدودیت‌هایی جدی برای فعالیت‌های شیعیان (با جمعیت۲۵۰هزار نفری) وجود دارد و با وجود تنوع نژادی و مذهبی در این کشور، به هیچ روی شاهد تساهلی که در لبنان به سبب چندمذهبی بومی وجود دارد، نیستیم و هر فرد باید مسلمان باشد تا از لحاظ قانونی بتواند تحت شرایط امور قانونی مالزی قرار گیرد.

آیا باید لزوماً از الگوی غربی پیروی کنیم؟

پرسش بنیادین دیگری که به آرای سریع‌القلم می‌توان افکند این‌که آیا باید لزوماً از الگوی غربی پیروری کنیم؟ با این پیروی، چه تضمینی وجود دارد که الزاماً ما نیز به توسعه برسیم؟ کشورهای مختلفی در دنیا وجود دارند که از الگوی غربی توسعه پیروی کردند و حتی به ورطه استیصال افتادند. کشورهایی که نسخه‌های imf و بانک جهانی را اجرا کرده‌اند، چه وضعیتی دارند؟

قبل از روی کارآمدن دولتهای چپ‌گرا در امریکای لاتین، دولت‌هایی در رأس بودند که تئوری‌های اساتیدی مانند دکتر سریع‌القلم را اجرا می‌کردند: سوبسیدها حذف شود، تعرفه‌ها برداشته شود و... اما دیدیم که دولت‌های لاتین خودکامگی پیشه کردند و در نهایت از نظر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی فشل و ورشکسته شدند. آرژانتین، مصداق مبرز این مدعاست.

می‌توانیم بر اساس اصل باژگونی فوکو این الگو را شالوده‌شکنی کنیم. چه کسی گفته است که الگوی غربی می‌تواند الگوی واحد باشد؟ برای این‌که ما جامعه‌ها داریم نه جامعه و هر جامعه‌ای اقتضائات خاص خود را دارد. قرار نیست ایران مالزی یا چین شود، که حال راه آنها را بپیماییم. مؤلفه‌های پیشرفت از نظر سریع‌القلم یک مولفه مادی، کاملاً کمی و پوزیتیویستی است. نگاه ایشان یک نگاه «روش‌شناسانه» است، در حالی‌که نگاه انقلاب اسلامی، نگاهی «وجودشناسانه» بوده که به جای «توسعه تکاثری» در پی «توسعه کوثری» است.

آیا میان توسعه ‌سیاسی و اقتصادی تلازم وجود دارد؟

آیا توسعه اقتصادی لیبرالی می‌تواند به توسعه سیاسی منتهی شود؟ بر اساس ابطال‌پذیری پوپری می‌توانیم موارد نقض بسیاری را برشماریم که این تئوری را نقض می‌کند. یک نمونه آن در شیلی دوران پینوشه بود (میلتون فریدمن اقتصاددان لیبرال آمریکایی و طرفدار نظریه دولت حداقلی و اقتصاد آزاد که مانیتاریسم یا پول‌گرایی را مطرح کرد، مشاور دولت آگوستو پینوشه بود) که با وجود توسعه اقتصادی لیبرالی، اما نظام سیاسی آن کاملاً خودکامه و دیکتاتوری بود. یکی از سرکوبگرترین دولت‌های تاریخ سیاسی معاصر دنیا، همین دولت پینوشه بوده است که در آن توسعه سیاسی برخلاف توسعه اقتصادی متولد و پدیدار نگشت.

سریع‌القلم و پوزیتیویسم ابتدایی 

ایشان در اقتدارگرایی ایرانی، عملاً پژوهش علمی انجام نداده‌اند. برای این‍‌که متن را از زمینه خود جدا کرده و به صورت انتزاعی بیان کرده‌اند؛ این زمینه، جامعه ایرانی است که وی بر اساس منطق پوزیتیویستی این متن را از زمینه آن جدا کرده و به‌صورت انتزاعی رَطب و یابس را به هم بافته‌اند؛ بدین معنی که شخصیت ایرانی را اولاً چونان امری فراتاریخی در نظر گرفته‌اند (احکام جاویدان درباره فرد ایرانی ناجاویدان صادر کرده‌اند) و از تغییرات او در خلال سالیان دراز چشم پوشیده و ثانیا نتوانسته‌اند اقتضائات بومی ایران برای توسعه را لحاظ کنند. 

در‌حالی‌که در پژوهش علمی ما می بایستی بر اساس اصل پدیدارشناسی -که ادموند هوسرل طرح می‌کند- پیش‌فرض‌های خود را در اپوخه یا بین‌الهلالین بگذاریم و تعلیق کنیم تا یک پدیدار خود را بی‌واسطه بر ما آشکار سازد. البته این ایده را هوسرل در دوران نخست فکری خویش مطرح نمود و در دوران دوم فکری‌اش آن را تعدیل کرد و منکر شناخت مطلق گشت، اما تردیدی نیست آقای سریع‌القلم که دل در گرو پوزیتویسم دارد، می‌داند که پوزیتویسم غایت‌القصوای خویش را رفتن به سوی واقعیت و دست‌یافتن به آن به مثابه یک امر مثبت و مشت‌پرکن می‌داند. حال چگونه است که ایشان هرگز پیش‌فرض‌ها و بت‌انگاره‌های ذهنی خویش را لحظه‌ای کنار نمی‌گذارد تا بتواند لااقل یک پوزیتیویست اصیل باشد؟

پدیدار، جامعه ایرانی است و این جامعه مختصات و تناقضات خاص خود را دارد. نمی‌توانیم بر اساس یک پیش‌فرض و یک تئوری -که در همان غرب هم انتقادات زیادی بر آن وارد شده است- مصائب جامعه ایران را حل کنیم. این نقدها، نقدهای پارادیمی است به سریع‌القلم. ضمن آن‌که آن‌چه به گونه‌ای کژخیم در بین‌الهلالین و پرانتز می‌گذارد، یکی استعمار و دیگر پدیده‌ای چون انقلاب اسلامی است. توضیح این‌که آن‌جا که از اقتدارزدگی یا روحیه تملق و تفرقه‌جویی ایرانیان سخن می‌گوید، هرگز سخنی از استعمار به‌عنوان عامل این خصایل -به فرض وجود- ندارد. آیا استعمار نبوده که با سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن»، فرقه‌هایی چون بابیت و بهائیت را به این مرز و بوم حقنه کرد؟ و آیا استعمار نبود که ثروت‌های ملی ما را به غارت برد؟ آیا دولتین روسیه و انگلیس، مخالفین خود را در عهد قاجار اسقاط و اسکات نمی‌ساختند؟ اگر به فرض، ایرانیان روحیه همکاری ندارند، پس چگونه مؤسس ورزش چوگان به عنوان هماهنگ‌کردن انسان و حیوان و توپ بوده‌اند؟ نیک می‌دانیم که حکومت‌های قبل از صفوی نیز، رویه تک‌سالارانه و استبدادی داشته‌اند، پس بی‌تردید رخت‌بربستن روحیه همکاری، می بایستی با ورد استعمار به ایران و خصوصا سیاست تفرقه انگلیس همزمان باشد. از سویی دیگر هم‌اکنون ما با ایران به مثابه جامعه‌ای پساانقلابی مواجه هستیم که بنا به رویداد انقلاب ویژگی‌‌ایی متمایز از تمامی دوران‌های خویش یافته است. از جمله برای اولین بار رژیمی غیر از شاهنشاهی را از زمان دیاکو در هگمتانه تجربه می‌کند. به این مهم، فرآیندهایی چون عصر اطلاعات و دیگر اقتضائات جدید را باید افزون ساخت. از این‌رو، وی نیز استعمار و انقلاب اسلامی را نادیده می‌انگارد و این‌چنین نامکان‌مند و نازمان‌مند و ناتاریخمند سخن می‌گوید.

نوع نگاه ایشان در کتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» این است که در آن دوره دولت همه‌کاره بوده است و سعی می‌کرد با «سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن» نیروهای اجتماعی را به جان هم بیاندازد تا بتواند همچنان سایه سنگین خود را بر این نیروهای اجتماعی حفظ کند و بگستراند. در تناقض با این تلقی که دولت را شر اصلی می‌پندارد، معتقد است که اگر ما در دوره قاجار با دولت اقتدارگرا مواجه هستیم به خاطر آن است که شخصیت ایرانی، شخصیتی اقتدارگراست. اینجا نیز نگاهی شرق‌شناسانه دارد. یعنی یک نگاه ژنتیکی و ذاتی می‌افکند و تو گویی ایرانی مظهر پلشتی‌ها و کژی‌های عالم است. ایرانی روحیه همکاری ندارد، ایرانی به خودش فکر می‌کند و فردگرایی منفی دارد. نزدیک‌بین است و دور‌اندیش و آینده‌نگر نیست. ایرانی همیشه منفعت‌طلب است و... اکثر این گزاره‌ها را از خلال و لابلای صفحات این کتاب می‌توان دید؛ گزاره‌هایی که به کرات در برداشت‌های سفرنامه‌نویسان غربی می‌بینیم. برای مثال آرای ریچارد بولارد هم از همین سنخ گزاره‌هاست.

تناقض دیگری در بین است و آن این‌که از سویی متدولوژی او فردگرایانه و ذرّه‌انگارانه است و تأکید را روی فرد می‌‌گذارد و از سویی دیگر فرد ایرانی را کناری نهاده و می‌گوید که نخبگان آن بالا بنشینند و برای مردم تصمیم بگیرند تا چیزی به نام توسعه متولد شود، شبیه آن چیزی که در چین رخ داد. ایشان در هیچ کجا نتوانسته پاسخ این تناقضات را بدهد.

نقدِ نقد

البته دکتر سریع‌القلم در کتاب عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی ایران می‌گوید که باید الگوی توسعه را از توجه و شناخت دقیق امکانات و محدودیت‌ها به دست آورد. در همین کتاب می‌گوید که به دنبال الگوی غربی نیست و تجویز‌کردن آن. اما در عمل-خودآگاه و ناخودآگاه- و جای جای آثار خود، همان الگوی غربی را مطرح می‌کند و گویی تنها برخی لوازم و اقتضائات رسیدن به الگوی غربی و توسعه‌یافتگی را در ایران متفاوت می‌بیند. شاهدی بر این مدعا این‌که وی تاکنون هیچ کجا الگوی بدیلی ارائه نکرده است. در واقع محدودیت‌ها و امکاناتی که وی برای توسعه در ایران مطرح می‌کند، همان محدودیت‌ها و امکانات برای پیاده‌کردن لیبرال‌دموکراسی است. 

از‌ این‌ حیث، نگرانی او برای امکانات و محدودیت‌های ایران بیشتر به خاطر نحوه اجرای اصول لیبرال‌دموکراسی است. البته این نکته در این بیان ایشان هویداست که نگاه وی مانند نگاه نظریه‌های کلاسیک توسعه مانند هربرت اسپنسر نگاهی کاملاً خطی نیست، بلکه تاحدی بسترمندی را لحاظ می‌کند؛ منتها صبغه و رنگ و بوی همان نگاه کلاسیک و خطی کماکان در آثار او پررنگ‌تر است (نگاه خطی به پیشرفت و توسعه در جامعه‌شناسی با گئورگ زیمل سقوط کرد). در نقد همان سهم کوچک نگاه بسترمند و زمینه‌ای باید گفت که سریع‌القلم از سویی الگوهای توسعه بومی -تا حدی بومی- کشورهای شرق آسیا ـ که بر مبنای جهان‌بینی کنفوسیوسی شکل گرفته و این را هانتینگتون در موج سوم دموکراسی مورد تأکید قرار می‌دهد ـ را قبول دارد، اما از سویی اسلام و توسعه را در تنافی با هم تلقی می‌کند. از این رو توسعه بومی در ایران برای او با چالش جدی و محکمی به نام اسلام مواجه می‌شود و متناقض است. اسلامی که به قول هانتینگتون شاخه سنت آن در نظر با دموکراسی سازگار است، اما در عمل هرگز نتوانسته سازگار شود. او در ادامه تشیع را در نظر و عمل منافی دموکراسی می‌انگارد.
مجید مجد
به خدا جا داره یکم با مردم مهربون باشن آقای مشاور!
به خدا تاکسی راننده ها و لبو فروش ها هم مردم این کشورن (1096700)
United States
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۲:۵۰:۳۱
 
چه جالب، سال 88، دانشجو و دکتر و مهندس و لبوفروش و کارگر و... ، مردم نبودن و حق اظهار نظر نداشتن ولی حالا...(1096725)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۰۷:۱۸
 
مجید مجد
بنده خدا داری خود زنی می کنی؟
من دارم می گم همه مردم جز این کشورند و ارزش و احترام دارن نه اینکه بیایم ملت رو صف به صف کنیم
یادتونه سال 88 یه عده می گفتن رای تهران دوبرابر رای اون روستایی ها ارزش داره؟
ظاهرا کلا اینا اینجور کارارو خیلی خوب ببببببلدن (1096752)
United States
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۱۹:۱۲
 
سلمان
مردم همیشه مردم اند و ولی نعمت و حق اظهار نظر دارند
اما نه مردم و نه هیچ مسئولی، حق قانونشکنی ندارد.
سال 88 قانون شکنی شد
ضمن اینکه 
9 دی هم همه آمده بودند. از لبو فروش و راننده تاکسی تا دیگران.(افتاد؟) (1096873)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۴۵:۰۶
 
حداقل خس و خاشاک نیستن (1097271)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۹:۳۳:۰۵
 
احمد
... تو که خودت صدبار فیلم خس و خاشاک رو دیدی و شنیدی که گفت؛ چهل میلیون به کاندیداهای مورد نظرشون رأی دادند و یک عده خس و خاشاک...... (1097477)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۲۲:۵۶:۱۹
 
ina az ahalie koofe badtar hastan... (1098128)
۱۳۹۲-۱۱-۰۶ ۱۲:۱۸:۰۴
 
haj mahmood kojayi k yadat bekheyrrr (1098131)
۱۳۹۲-۱۱-۰۶ ۱۲:۲۱:۱۲
 
صابری
بابا آقای سریع القلم دست از سر این غرب و غرب گرایی بردارید.... دیدید که جان کری تون هم چی گفت در اجلاس داووس... چرا نمی خواهید باور کنید که در صورت خم و دولا شدن در برابر غرب و مخصوصا آمریکا سوار گردن ما می شند و همه چیزمان را می گیرند...
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست .... (1097360)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۲۱:۰۰:۲۹
 
محسن
عزیز من چشم بسته غیب میگی؟ معلومه که امریکا دلسوز ما نیست. همونطور که روسیه و چین و هند و عراق و برزیل و شیلی و موزامبیک و سوریه و لبنان و ژاپن و...... نیستند.
مهم اینه که منافع ملی ما ایجاب میکنه با امریکا رابطه داشته باشیم یا نه. (1101471)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۹ ۰۷:۳۴:۰۵
 
از نقد گذشته متاسفانه (1096718)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۰۴:۲۶
 
علی کوشا
یعنی چی از نقد گذشته؟ یعنی کلاْ از نظر شما فقط تقدیر و تشکر مصداق نقد منصفنانه است. (1097397)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۲۱:۴۷:۳۴
 
صفر سوخته سرائی اصل
درباره ایفای نقش مشایی دولت یازدهم تا کنون افراد زیادی توسط مردم مطرح شده
ولی نمی دونم چرا حس می کنم ایشون نقش زیادی به عنوان مشایی دولت یازدهم داره (1096748)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۱۷:۱۴
 
...؟بابا مشایی رو رها کنید دیگه (1096995)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۴۵:۱۹
 
چرا مشایی باید رها بشه. الان ممکنه اقداماتش خطرکانتر از گذشته هم بشه. ضمنا بحث این یادداشت مگه مشایی هستش؟!اما قبول دارم که مقایسه نقش سریع القلم با مشایی اصلا درست نیست. از مطلب خوبتون و از بچه های جهان هم تشکر میکنم. خسته نباشید (1097193)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۰۶:۵۵
 
محسن
برادر من بجای این همه آسمون و ریسمون بافتن لطفا فقط یک کشور رو مثال بزنید که بدون استفاده از مدل توسعه غربی و لیبرالیسم پیشرفت کرده باشه. فقط یک مثال برای قانع کردن مردم کفایت میکنه. (1096754)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۲۰:۱۲
 
شما حالا همین یدونه انتقادرو وارد کنید ولی مگه اطلاع ندارید کشوری مثه ژاپن وقتی پیشرفت کرد که درهاشو روی غرب بست. معنی انقلاب میجی ژاپن همینه. اونا از غرب استفاده کردن اما اصل رو فرهنگ و مذهب شینتو قرار دادن اما سریع القلم به اسلام و نسبت سازگار اون با توسعه اعتقادی نداره (1096778)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۳۲:۱۲
 
محسن
برادر عزیز، من کاری با فرهنگ و مذهب ندارم. منظورم مدل توسعه بود. یعنی تمام کشورهای پیشرفته مدل توسعه لیبرالیسم رو اس%D (1099349)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۷ ۰۹:۵۲:۲۱
 
محسن
برادر عزیز، من کاری با فرهنگ و مذهب ندارم. منظورم مدل توسعه بود. یعنی تمام کشورهای پیشرفته مدل توسعه ... (1099383)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۷ ۱۰:۱۳:۴۷
 
اطمینان دارم که دکتر سریع القلم این نقد را میخوانند. منم قبلا نقدهایی که انجمن علوم سیاسی در جلسه ای در دانشگاهتربیت مدرس انجام داده بود رو خونده بودم اما این نقد آقای سلگی خیلی قوی تر و کامل تره (1096764)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۲۶:۵۹
 
تمام مقصر کسانی هستند که نتوانستند الگوی اسلامی را صحیح در کشور پیاده کنند اگر تمام اصول اقتصادی اجتماعی سیاسی و ... بر پایه اسلام بنا شده بود الان ایران یک کشور توسعه یافته نوظهور بود که تمام کشورها سعی میکردند از این کشور الگو برداری کنند اما متاسفانه بزرگان انقدر درگیر بازیهای سیاسی حزبی واقتصادی شخصی بودند که این مهم را کاملا فراموش کردند (1096780)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۳۴:۲۲
 
حقیقت را فرمودید (1097811)
United States
۱۳۹۲-۱۱-۰۶ ۰۹:۰۳:۰۷
 
قلم سریع القلم باخوندن این کند میشه و میشه کند القلم (1096783)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۳:۳۶:۱۱
 
راستگو
این نقد جهان نقد قوی هست اما در حدی آیا هست که اسم کسی رو بشه باهاش عوض کرد. این فامیلی، ممکنه ماله خیلیا باشه ژس بهتره رسم افراد نقد بشه نه اسمشون (1097199)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۱۱:۱۸
 
میعاد
من بارها تو کتابهای ایشون خوندم که گفته این ویژگی هایی که برای ایران ها میگم به هیچ وجه تو ژن اونها نیست و مسلما با تعلیم و تربیت درست میشه، این مشخص ترین تحریف شما بود.
همانطور که خودتون گفتید ایشون فوق دکترا تو زمینه علوم سیاسی و روابط بین الملل دارند و مشخصا روی موضوغ توسعه به صورت تخصصی کار کردند، من بعنوان کسی که مطالعه ازاد میکنم برای توسعه سراغ کشورهایی رفتم که تو دنیا از نظر توسعه معروف بودند مثل کره جنوبی چین مالزی هند و برزیل و ترکیه و خب متوجه شدم که دو مسیر وجود داشته یکی دولت بزرگ و دیگری لیبرال دموکراسی اونوقت چجوری میشه انتظار داشت که ایشون ندونه چین و مالزی از راه لیبرال دموکراسی به توسعه نرسیدند؟
غرض ورزی به اندازه ای تو وجود شما زیاده که مانع واقع بینی شده همون چیزی که اقای سریع القلم درباره ما ایرانیها میگه (1096819)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۰۶:۵۶
 
... .وقتی مسئله رو ژنتیک میدونن عمملا یه تناقضه که بعد بگه با تعلیم درست میشه. ضمنا چرا ایشون در کتاباشون به هیچ صفت خوبی در ایرانیان اشاره نمی کنند؟!! (1096838)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۱۸:۰۵
 
بنده نوشتم که ایشون به هیچوجه مساله رو ژنتیک نمیدونه (1096902)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۵۹:۲۴
 
یکی ملی-مذهبی
مگه خودشون ایرانی نیستن آقای سریع؟! تحت تاثیر 15سال اقامت تو امریکا انگاری امریکایی شدن. بزن کف مرتبو.(1097269)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۹:۳۲:۳۵
 
جالب است که آقا میعاد به فاصله دو سطر حرف خود را نقض کرده!
اول میگه: تو کتابهای ایشون خوندم که تو ژن اونها نیست. آخرش می گه: غرض ورزی تو وجود شما زیاده...همون چیزی که سریع القلم در باره ما ایرانیها میگه!
بلاخره به نظر شما سریع القلم معتقد به ژن هست یا نه؟!!!! (1097267)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۹:۳۱:۳۷
 
غرض ورزی تو وجود خودت که دیگه محشره. تو هم داری به ایرانیا توهین میکنه. خاموش باش. ایراانی در هر کجای دنیا یعنی انسانیت یعنی هوش و یعنی افتخار (1097277)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۹:۳۷:۰۲
 
احسنت. این جوری باید اسطوره زدایی کرد. با استدلال است که برخی لال میشوند (1096820)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۰۷:۱۰
 
حالا کی قداست برخی رو بشکنه؟!!! (1097006)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۵۲:۵۸
 
عجب مطلب قوی بود. واقعا دستتون درد نکنه. (1096845)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۲۳:۴۶
 
بنده یک استاد دانشگاه هستم در رشته جامعه شناسی. نقدهای مولف ...صحیح است. از نگاه جامعه شناسی که قضاوت کنیم، بررسی جناب دکتر سریع القلم، غیرزمان مند و مکان مند و یا نابسترمند است. زمینه و زمانه، امری تاریخی و غیر ذاتی است که نمی توان از این رو، یک پدیده در یک زمان و مکان خاص را رنگ جاودانه بخشید (1096855)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۳۰:۵۰
 
ی.ی
خود سریع القلم هم تو نقدی که تو دانشگاه مدرس شده پذیرفته ک بزرگترین ضعف کتابش اینه که زمان نداره (1097047)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۶:۱۱:۳۹
 
رها
امیدوارم سایر رسانه های انقلاب در ترویج و انعکاس این مطلب همت بگمارند. جا داره که ایشون یعنی دکتر سریع القلم بازهم نقد بشن. ایشون در کتاب اقتدارگرایی حتی اصول پاراگراف نویسی رو رعایت نکردن. شلختگی، در هم و مبهم بودن در نوشتار ایشون قابل انقاد هست. البته از انصاف نگذریم ساده نویسی ایشون، سبب میشه ک همه بتونن مخاطب کتاباش باشن (1096864)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۳۶:۴۷
 
زیادی امیدوار نباشید. الان ماشالا همه اعتدالی شدن و هیچکی جرات نقد نداره. اگرم نقد کنی با برخورداری اقتدارمآبانه ای مثه برخورد جنتی وزیر ارشاد مواجه میشی و هکذا.ممنون از مطلب هم علمیو عینی و هم شجاعانه و انقلابیتون(1097102)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۶:۴۰:۵۵
 
مرثا
وای خدای من! من از شاگردای استاد سریع القلم هستم. تو کلاس این هفته این مطلبو به ایشون نشون میدم (1096868)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۴۲:۴۸
 
حتما نشون بده به دکتر. نشون بده که فکر نکنه خبریه اگه امریکا درس خونده. خیلی ها رو میشناسیم که غرب درش خوندن اما چیزی سرشون نمیشه (1097005)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۵۲:۲۱
 
عجب ذوقی (1097215)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۲۶:۳۸
 
اگر نقد پذیر باشن و ناراحت نشن خوبه (1096876)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۴۷:۱۵
 
نقدپذیر هستن. شکی نیست. عاشق اینه که ازش انتقاد بشه (1097012)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۵۵:۱۳
 
نقد چه فایده ای داره. ما ک ندیدیم نقد کسی موقعیت اونو تضعیف کنه. مهم الان قدرته که سریع القلم داره. قبلا هم که پولشم داشت. ول کنید. بی خیال. بیاید منو نقد کنید که پول ندارم شیکم زن و بچمو سیر کنم (1097216)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۲۸:۱۹
 
نقد نکردن چه فایده ای داره؟جز اینکه برخی فک کنن علم نزد آنان است و بس (1097272)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۹:۳۳:۵۸
 
این تاکیدی که رو ورزش چوگان داشتید عالی بود. ما باید به دنبال بازگشت به خویشتن باشیم ک مرحوم دکتر شریعتی یکی از قله هاو منادی اون بود (1096894)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۴:۵۴:۴۵
 
شریعتی امثال سریع قلم رو از سنخ فکلیسم می دونست: یعنی روشنفکرانی که دچار خودباختکی در برابر غرب هستن(1097206)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۱۶:۱۹
 
maryam
انسان فاضل ودانا است وخار چشم تمام... (1096910)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۰۵:۰۹
 
خار چشم یا خوار چشم؟ (1097013)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۵۵:۳۶
 
احتمالا میخواستید بگید ایشون از علمای فاضلن (1097203)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۱۴:۱۲
 
نگاه سریع القلم، مکانیکی یا مکانیستیک است نه ارگانیکی یا اندارم وار. نگاهی که بشدت کمی و ناتوان از دیدن بعد کیفی توسعه است(1096919)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۰۹:۰۸
 
ترو خدا زیر دیپلم صحبت کنین. ما که دیگه هنگ کردیم. (1097243)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۵۳:۵۰
 
اقتدارگرایی؟ آنهم در کشوری که رییس چمهور منتحب آن مردم معترض به اقتدار را خس و خاشاک خوانده؟ عجبا….
حالا هم چه بکنیم؟ واکسن و آمپول دارد که در یک هفته زمینه را عوض کنیم؟ ... یا اینکه دوباره بگوییم فقط حرف حرف من و فرمول فقط فرمول من؟ 
چطوره با زدودن دورویی و کم کردن دروغ و نداشتن بیرونی-اندرونی متفاوت شروع کنیم؟ (1096925)
United States
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۱۱:۱۶
 
... بزارید اینها کار کنند (1096933)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۱۴:۰۸
 
چه کار کنن؟؟؟فقط کار کنن؟؟؟؟با بیل هم میشه کار کرد. اساسا هر حرکتی یک کار محسوب میشه:)))این حرکت میتونه هر حرکتی باشه!!! (1097009)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۵۴:۰۴
 
بزارید کار کنند یعنی همه سکوت کامل هیچکس نقد علمی هم نکنه؟! اینکه با ادعای خود دولت هم در تناقضه.
در ثانی نقد علمی تفکرات یک فرد چه ربطی به کار اجرایی کردن داره؟ (1097054)
France
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۶:۱۶:۴۲
 
ای بابا!!!!چقدر دعوا و مناقشه. نه سریع القلم ایران را توسعه میده و امثالش و نه امثال شما جهان نیوزیا (1096934)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۱۴:۴۶
 
برادر یا خواهر تو همین مناقشات فکری و علمی هست که حقیقت هویدا میشه (1097010)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۵۴:۴۶
 
این نقد علمیه. کجاش دعواست؟ (1097055)
France
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۶:۱۷:۱۵
 
لااقل سریع القلم آدم انتقادپذیری هست! (1096955)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۲۱:۲۷
 
ما افتخار میکنیم دکتر روحانی چنین مشاور فرهیخته و خردمندی را انتخاب کردند (1096977)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۳۷:۲۹
 
باید هم افتخار کنید چون شما همیشه بهترین و مجرب ترین ... را بکار میگیرید (1097831)
United States
۱۳۹۲-۱۱-۰۶ ۰۹:۱۰:۴۶
 
فقط فرهیختگی مهم نیست. تعهدهم مهم است و به علاوه همسویی با نظام (1100789)
France
۱۳۹۲-۱۱-۰۸ ۱۳:۲۸:۰۸
 
علی
متقن و مستدل بود اما به نظرم تمام نقداش وارد نباشه. بعنوان یک دانشجوی علوم سیاسی که ارادت زیادی واسه دکتر سریع القلم قیل بوده و هستم باید بگم که الان دچار تردیدهای جدی درباره اندیشه های ایشون شدم (1096987)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۵:۴۲:۱۴
 
یه مثال میزنم. مثلا شما به بچتون هی بگید تو بدی، دزدی، روحیه ملق داری، از زیر کار در میری و... و بعد انتظار اصلاح از این آدک داشته باشی. سریع القلم مثه همین والد می مونه که اول اعتماد به نفس مردم ایران رو تضعیف میکنه و میخواد تلقین کنه که شما منفی و ناتوان هستین و بعد انتظار داره اونا تغییر کنن. این جوری نمیشه که!! (1097069)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۶:۲۶:۲۷
 
... فقط به فکر تخطئه هستید. سروش را یک جور ، اساتید دانشگاه را یک جور ، امروز هم به سریع القلم رسیده اید... (1097112)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۶:۴۷:۲۹
 
روحانی متشکریم . (1097118)
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۶:۴۹:۴۸
 
حالا این انتقاد به روحانیه یا تحسینش؟ (1097200)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۱۳:۰۸
 
مونا
من سریع القلم را یک ...ثانی میدانم که می گفت مردم ایران باید از فرق سر تا نوک پا غربی شوند.!!!!!!... (1097148)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۷:۱۶:۵۲
 
تا این حد اگه وضعیت فکری سریع القلم مقعور غرب باشه، جای تعجبه که روحانی اونو مشاور ارشد کرده! (1097186)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۷:۵۷:۲۷
 
لذت بردم و برای بسیاری دوستان فوروارد کردم لینکشو. مرسییییییییییی (1097197)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۰۹:۱۰
 
از نصف جهان(اصفهان) پیام میدم که سایت جهان یعنی کل جهان. ایول از شهامتتون و راست قامتی و ثبات قدمتون یکرنگیتون.آفرین آفرین(1097219)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۳۱:۵۳
 
سریع القلم وقت نداره این نقدو بخونه اما کاش میخوند و جواب میداد (1097229)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۳۸:۴۷
 
من میدوووونم که هر دوره یکی رو یه رییس جمهوری سر ملت خراب میکنه (1097231)
۱۳۹۲-۱۱-۰۵ ۱۸:۳۸:۵۷
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

گزارش اختصاصی صدای ایران از نشست نقد کتاب "مناطق حیاتی خاورمیانه" به نقل از سایت انجمن علوم سیاسی ایران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی