انسان

زندگی آگاهانه در زندآگاهی زندگی

اختلافی مهم میان روشنفکران و روحانیون

 

 

 

-          نخست این که همانگونه که محرز  است، جمهور روحانیون مهجور از روشنفکری نیستند و نیز همه روشنفکران از روحانی بودن.

 

 

-          روشنفکران و روحانیون هر دو در پی رهایی اند و از این حیث حائز اشتراک هستند. لازم است به تفاوت مهم روشنفکران و روحانیون اشاره داشته باشیم؛ قاطبه روحانیون برخلاف قاطبه روشنفکران، نگاهی از بالا و برج عاج نشین به مردم ندارند؛ مدعای رهبری مردم را دارند، اما مردم را بی سواد و «عقب مانده» نمی دانند.

 

 

 

-          یکی از علل ناکارآمدی بسیاری روشنفکران در ایران، تحقیر هویت بومی و نیز مردم توسط آنها بوده است. علاوه بر اینها و با یک واکاوی ریشه‌ای‌تر، نگاه جریان روشنفکری به مردم این است که آنها مردم را انسانهای ناآگاه می داند. این نگاه را می‌توان با نگاه شهید آوینی مقایسه کرد که در مقابل، مردم را آگاه می‌دانست و ازین‌رو، نگاه نزولی و از بالا به پایین روشنفکران ایرانی به مردم را رد می‌کرد. اگر روشنفکری در غرب و در خلال قرون متمادی، خصوصا از عصر روشنگری یا قرن هجدهم به این سو در کنار مردم بوده است، در ایران به گونه‌ای معکوس، همیشه میان جریان روشنفکری و غرب‌گرا با مردم، نوعی شکاف و ناهمسویی مبرز و مبرهن بوده است. جریان روشنفکری می خواهد نجات دهد، اما با انتقادات رادیکال، اعتماد به نفس مردم را مضمحل می کند و اسارتی دیگر را رقم می زند. البته شاید تمجید بیش از حد نگاه رسمی نیز بتواند محل نقد باشد.

 

 

-          اگرچه می پذیرم نگاه روحانیت نیز نگاهی از بالا است، اما این رابطه عمودی «غیرقابل جانشینی»، در عوض با صحه نهادن بر برابری مناسکی و «همنشینی توده ای» و جماعتی تسلی می باید. از آن سو، رابطه روشنفکری و توده مردم، نه رابطه هم نشانی است و نه همنشینی. به هرحال روحانیت در تکایا، مساجد و روضه ها با مردم همنشین می شود و این ساختاری افقی است که آن سلسله مراتب عمودی و سازمانی را تعدیل می کند.

 

 

-          روشنفکری با غیردینی شدن، اگرچه سیاست مردمی و چپ را دربیافکند، اما ناخواسته هرچه بیشتر از مردم دور می شود. همچنان که لائوتسه می گوید، برای هدایت مردم باید پیرو آنها بود.

 

 

 

-          روشنفکران با این که لباس متفاوتی مانند روحانیون ندارند و همچنین وصف خاصی تحت عنوان روحانی، اما گوی سبقت را در فاصله گذاری با توده درربوده اند.

 

 

-          به عنوان یک ابرسؤال، باید پرسید نسبت مردم با روحانیت و روشنفکران با مردم و نیز روشنفکران با روحانیت، از منظر رابطه تقابلی، رابطه همنشینی، رابطه جانشینی (البته این سه رابطه، تفکیک سوسور در زبان شناسی است) چگونه است؟

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن سلگی

متافیزیک یک حضور

رهبر معظم انقلاب همزمان با ایام ولادت حضرت عیسی (ع) در منزل خانواده شهدای مسیحی حضور یافتند.

حضور معظم له تجلی نمادین این واقعیت است که در نظام اسلامی اقلیت های دینی اعم از مسیحی، یهودی و زرتشتی، احساس آرامش، امنیت و آسایش داشته و از حقوق شهروندی برخورداند.

 
همچنان که در دوران دفاع مقدس نیز هموطنان ارمنی و آشوری همچون دیگر اقشار ملت نقش ارزنده ای ایفا کردند.
 
در عین حال قانون اساسی کشورمان تصریح دارد اقلیت های مذهبی شناخته شده در این قانون در مسائل مربوط به احوال شخصیه (اهلیت وارث و ازدواج و طلاق) که عمدتاَ به محاکم دادگستری نیز مربوط می شود طبق مذهب خود آزادند.
 
این رویکرد حاکی از آن است که در جمهوری اسلامی اهتمام مسؤولان متوجه تدوین قوانینی بوده است که هر چه بیشتر همزیستی مسالمت آمیز همه ایرانیان را فراهم آورد و اندک تفاوت های حقوقی میان مسلمانان و غیر مسلمانان را با کاربرد اجتهادهای جدید و متناسب با مقتضیات عصر کاهش دهد. از این رو تولید پیامدهایی با مضمون گستردگی چتر حمایت و امنیت نظام اسلامی بر سر هموطنان مسیحی یهودی و زرتشتی در آغازین روزهای پس از سالروز ولادت حضرت عیسی بن مریم (ع) (در امسال یا سال آتی) مناسب می نماید.
 
پیشنهاد می شود با هماهنگی و همفکری ستاد حقوق بشر قوه قضائیه مستندی به زبان انگلیسی و به منظور پخش از شبکه های برون مرزی رسانه ملی تولید و در آن نسبت به محورهای ذیل به عنوان مصادیق حمایت نظام اسلامی از اقلیت های دینی و رعایت حقوق آنان در کشور پیام رسانی شود. همچنین به تصویر کشیدن مصادیق خشونت نسبت به مسلمانان در جهان غرب و نشانه های اسلام هراسی در اروپا و آمریکا بر غنای این مستند می افزاید.
 
۱- مطابق مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال ۱۳۷۲ دادگاه های کشورمان قواعد و عادات مسلم اقلیت های دینی رسمی را رعایت می کنند؛ از این رو تقسیم اموال متوفای غیرمسلمان بر اساس قواعد مسلم در هنگام مرگ او صورت می گیرد نه به موجب ماده ۸۸۱ مکرر قانون مدنی. 
 
۲- مطابق قانون معابد و انجمن های دینی در ایران از پرداخت مالیات معافند.
 
۳- شرط التزام عملی به احکام اسلامی که برای استخدام مسلمانان در قانون گزینش مصوب ۱۳۷۴ هجری شمسی مطرح شده در مورد اقلیت ها تغییر یافته و اجرای این قانون درباره آنها تابع شرایط و ضوابط خاص متناسب با آنان است البته اقلیتهای دینی نباید آشکارا احکام اسلامی را نقض کنند.
 
۴- اقلیت های دینی مطابق مقررات علاوه بر استفاده از تعطیلات رسمی کشور می توانند از مرخصی های ویژه در روزهای عید و جشن خاص خود مانند روز تولد زرتشت، روز تولد حضرت مسیح(ع) و عید پاک نیز استفاده کنند.
 
۵- در قانون فعالیت احزاب و انجمن ها مصوب ۱۳۶۱ برای انجمن های اقلیت های دینی یارانه نقدی پیش بینی شده است.
 
۶- مطابق مواد۳۷ و ۳۸ قانون فعالیت احزاب و انجمن ها مصوب ۱۳۶۱ فعالیت های اجتماعی و فرهنگی مانند تاسیس باشگاه های ورزشی، مراکز درمانی، خانه های سالمندان، تاسیس مدارس، هنرکده ها و آموزش زبان خاص برای اقلیت ها جایز شمرده شده است.
 
۷- اقلیت های دینی نشریاتی همچون آلیک را نشر می دهند که نسخه های آن را به زبان خاص ایشان در دکه های مطبوعاتی مناطق اقلیت نشین تهران و بسیاری دیگر از شهرهای ایران می توان یافت.
 
۸- غرفه ناشران و رسانه های متعلق به اقلیت های دینی همواره در نمایشگاه کتاب و نمایشگاه مطبوعات جمهوری اسلامی ایران فعالیت دارد.
 
۹- در محاکم ایران برای صدور حکم در امور و احوال اقلیت های دینی همچون طلاق، ارث و مانند آن از کارشناسان ادیان مذکور استفاده می شود.
 
۱۰- پخش تصاویری از دعوای حقوقی فی مابین یک شهروند مسلمان و شهروند مسیحی در دادگاه جمهوری اسلامی و صدور حکم عادلانه به عنوان نهاد عدالت اسلامی در این مستند به جذابیت آن خواهد افزود.
 
نکته پایانی این که در حالی که علیرضا نوری زاده، ضدانقلاب خارج نشین از این حضور رهبر انقلاب تمجید کرده است، برخی از رسانه های داخلی این رخداد مهم را مورد بی توجهی قرار داده اند.
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

تقدیم به استاد کاشی


درود به ساحت استادی که ساعت آزادی را به ما نشان داد

و امروز

هرروز با این ساعت بیدار می شویم و می زییم


استادی که مارا رها از ریا کرد

استادی که آغوشش برای انتقاد باز است

قاموسش از اعتقاد آزاد لبریز است و از اعتقادپرستی آزاد

تقدیم همه قدمهایم به استادی که مارا راه رفتن آموخت، اما مسیر و مقصود را به خودمان سپارد.


تقدیم به استادی که ما را از بنیان سفت و سست و شکننده بنیادگرایی رهاند

باری، «هر آنچه سخت و استوار است، دود می شود و به هوا می رود.»

سخت ترین و خشک ترین درختان برای قطع شدن آماده اند؛ شایسته تبر اند.


استادی که آموخت آب باشیم؛ زلال و گوارا و روشنی بخش

 روشنایی آب باشیم نه آتش؛ 

آب باشیم و هم پر عطش


استادی که نه تنها قلم، که الم را به ما آموخت

چه دردهایی که منشاء لذت ماست. آنچه ابن سینا می گوید؛ دردی مانند دردخداجویی که منشا لذت است؛ دردی مانند درد ناشی از فشاردن دستانمان توسط مادر، پدر و یا استادی مانند دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی.


قلم عرق شرم می ریزد؛ چگونه توصیف کنم مردی پاک دامن و راست گفتار، دور از دروغ و دور از قدرت را؟


شاید این قدرت قلبی و معنوی استاد، محصول دوری از قالب هاست و دوری از تقلب ها؛


استاد!

چه انقلابی راستین تر از دید تو و دیدار تو

تقدیم همه غم هایت به من

همه هم هایت

شاید رستگار شوم

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن سلگی

عزلت به مثابه مواجهه تراژیک-تروماتیک؛ راه تغییر جهان /با اشاره ای به درک عشق از دست رفته


تنها با زیستن درمیان ویرانه ها و درک زندگی به مثابه یک مغاک است که می توان به رخدادگی رهنمون شد. بدون مواجهه تروماتیک با زندگی و درک ژویسانسی آن هرگز نمی توان امید واقعی را مزمزه کرد. گاهی وقتها باید با تنهایی و سرگردانی اینهمان شد تا ازاین رهگذر بارقه های امید را زنده کرد. اعتراف به شکست و قبول آن بهتر از چنگ زدن به فانتزی هایی است که گرچه درابتدا لذتبخشند، ولی درنهایت ما را گرفتار فتیشیسمی می کنند که فرجام نهایی آن روان نژندیست.

در زندگی لحظات بسیاری وجود دارد که درک تروماتیک و دردناک تلخی ها بهتر از درک نکردن درد و حتی شادی بیهوده است. محض نمونه، سخن یکی از دوستانم مصداق مرجح بودن مواجهه ترومانیک است :«خیلی بهتر است که این واقعیت تروماتیک را درک کنیم که نمی توانیم ازدواج کنیم و شرایط آن را نداریم تا این که الکی دلمان را خوش کنیم و به سمتی دختر مطلوب خود برویم و چند وقتی را هم با یکی سروکله بزنیم و اعصاب و پولمان را هم ازدست بدهیم ودست آخرآن فرد ما را رها کند.»

بسیاری اوقات، نومیدی خوشایند است و بسی خوش تر از امید واهی. ذکر جمله ای از ژان پل سارتر گفتنی است که : «ناامید شو، پس به خودت تکیه کن». باری، لحظه ای که انسان از همه ملول و مسلول می شود، آن لحظه می تواند به خود بر شود و به خود تکیه کند و حتی از خود نیز فرا رَود.

همچنین می توان از فواید افسردگی نیز سخن گفت، هرچند این افسردگی از جنس ماخولیایی باشد. در ماخولیا فرد در اثر حرمان عشق از دست رفته، خویشتن را تهی می بیند، درست برخلاف فرد عزادار که در ماتم عزیز از دست رفته، نه خود را، که جهان را تهی می بیند.

هم ماخولیا  و هم عزا می توانند به نگاه اخلاقی و بی آزارشدن ما کمک کند. بیمار ماخولیایی کسی است که خود را مقصر می داند. چه بسا کسان دیگر هزاران بار مقصرتر از این بیمار باشند، اما احساس تقصیر نکنند، اما چون ماخولیایی قبل از بیماری، وجدانی بیدار و حساس داشته است، دچار این بیماری می شود و خودسرزنشی دارد.

همچنان که وجدان خیلی حساس می تواند به بیماری منجر شود، حتی یک سرماخوردگی، مانند یک افسردگی می تواند به نگاه اخلاقی بیانجامد.به هیچ روی درصدد دفاع از ماخولیا یا افسردگی نیستم، صرفا در پی آنم تا بگویم که وضعیت های تلخ و درک این تلخی، می تواند از تلخی و نیز از پیدایی یک تلخی جدید بکاهد. حتی در مورد افسردگی، اگر شخص مواجهه ای تروماتیک داشته باشد و افسردگی اش را بپذیرد، این آغاز درمان اوست و نیز نشانه ای ازفکر سالم؛ فکری که توانسته درد را درک کند.

بیمار ماخولیا که مدام در سرزنش خود می نوازد، نیاز به نوازش دارد؛ آن هم از سوی خود و مواجهه تروماتیک با این موضوع که معشوق از دست رفته، موجودی استثنایی نبوده است. او نیاز به مواجهه  تروماتیک و تراژیک دارد تا پی به این داستان ببرد.

در وجود هر معشوق، دندان های نیشی وجود دارد که برق آن، عشق را می سوزاند؛ این جا با نقد پانکتئوم (معادل نقد سینتومی لاکان) که رولان بارت از آن سخن می گوید، باید نیشتر نقد را در گذشته فرو برد و با نشانه شناسی، با پرهیز از سرزنش خود، دیگری را نیز برای از دست دادن عاشق ملامت نکرد. چراکه رسانتیمان و کینه نیز خود گران‌دردی است و دری ازدرد را بر ما می گشاید و درّ درمان را از ما می رباید.

حاصل سخن آن که در کنار نومیدی عاطفی، اما امید عقلانی و نقاد که مواجهه ای واقع گرا را می طلبد، می تواند به دگرگونی ما و رهایی از وضعیت های آسیب‌زا منجر شود.

حاشیه هایی بر متن

- سخن فروید را باید یادرآوری کرد: «انسان موجودی تروماتیک است» . با نگاه فروید، همواره باناکامی در آرزوها و امیال مواجه هستیم. باید توجه داشت تجویز درک تروماتیک درد برای کسی است که نمی تواند درکی دیونیزوسی- الهی از مرگ داشته باشد و برای شادی حیات پس از مرگ  آن را دوست بدارد. (گفتنی است نگاه فروید، صرفاً یک نگاه مادی است. در حالی که انسان در پی عزت نفس و تعالی است؛ عزت نفس و تعالی جویی که کارل راجرز- روان‌درمانگر بزرگ قرن بیستم- آن را از شروط سلامت روانی عنوان می کند).

- تروماتیک اشاره به ضربه ای بودن یک امر دارد. امر تروماتیک صورت جدید مواجهه فلسفی کلاسیک یا اعجاب آمیز است؛ هر دو به تحیر فرد منجر می شوند و فرد را از روزمرگی خارج می کنند. همچنان که کارل راجرز، زندگی بر طبق نقشه از پیش تعیین شده را یکی از نشانه های بیماری روانی می داند.

- در طب شکستگی تروماتیک در برابرشکستگی مرضی است که حاصل تهی بودن و پوکی استخوان هاست. حال در امر روانی، شکستهایی که حاصل ضربه و رخداد هستند، قابل درمانترند تا شکستهایی که حاصل پوکی و تهی بودن شخصیت است؛ این قسم شکست ها به سادگی قابل جبران نیست.

-شاید به کاربردن بیمار برای فرد ماخولیا یا حتی افسرده تعبیری بس منفی باشد و کارل راجرز در برابر فروید به درستی از نامیدن فرد درمان جو به عنوان بیمار اباء داشت و خود این اطلاق کلمه بیمار را سبب از دست رفتن روحیه فرد می دانست. البته شاید بیمار هم تعبیری خیلی بدی نیست. بسیاری ازافراد سالم با عارضه های روانی، استرس ها و بیماری ها مقطعی و سطحی دست و پنجه نرم می کنند؛ همچنان که بسیاری از افراد سالم در طول سال با بیماری سرماخوردگی مواجه می شوند.

 - ایده راجرز مبنی بر آن که درمانگر نباید به بیماری پی ببرد و این خود درمانجو است که می بایستی به بیماری اش پی ببرد، عزیمتگاهی درخشان برای مدعای ماست؛ مواجهه تروماتیک بیمار با امر دردزا و پذیرش این درد به عنوان امری تراژیک. مراد این کوتاه از تراژیک، آن چیزی است که در فلسفه نیچه مطرح می شود. انسان تراژیک با غرور بر لبه جهان راه می رود؛ از جهان خارج نمی شود، اما در جهان هم نیست؛ بر لبه آن است. درست در لحظه تراژیک شدن است که روح از بیماری به سلامت می رسد. بر لبه راه رفتن مانند کار یک بند باز است که باغرور و شجاع صورت می گیرد. تراژیک بودن به معنای بله گویی به هستی و درک دردهاست. این پذیرش، لزوماً به معنای ستودن شرور یا دست از مبارزه کشیدن با آنها نیست.

- ویتگنشتاین بهترین راه تغییر در جهان را عزلت از آن می داند؛ برای مثال فردی که بیمار است، با پذیرش بیماری و دوستداری آن بیشتر بر آن مسلط می شود و آن بیماری کمتر در وی اثر می گذارد تا زمانی که به طرزی وحشت بار به بیماری حمله می کند.

 او باید حتی در طی درمان نیز با پذیرش بیماری به عنوان بخشی از زندگی و نگاهی به فراسوی بیماری و زندگی جاوید، در آشتی با بیماری خویش قرار بگیرد؛ این گونه بخت بیشتری برای زنده ماندن و نیز درمان خواهد داشت.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

پنج سناریوی رابطه ایران و آمریکا

پنج سناریوی رابطه ایران و آمریکا

9 مهر 1392 ساعت 9:40

آنچه پس از سفر دکتر روحانی به پیدایی و شیدایی گام نهاده همانا دیدگاه‌های افراطی و تفریطی دربارة آینده روابط دو کشور و مسئلة هسته‌ای است.


جهان نیوز - محسن سلگی: آنچه در پی می‌آید نگاهی اجمالی و آینده پژوهانه به مسئله‌وارة فوق‌الذکر است. نویسنده پنج سناریو را برای روابط ایران و آمریکا به‌عنوان مدعا(Thesis) و نه ادعای(Claim) خویش به بحث و فحص مختصر نهاده است.

سناریوی خوش‌بینانه: از مشخصه‌های این رویکرد می‌توان به پافشاری برغنی‌سازی ، غنی‌سازی بیش از۲۰ درصد، روی میز داشتن ایده فشار بر تنگة هرمز به‌عنوان گلوگاه انرژی برای نوسان قیمت نفت و بنزین و بالنتیجه ضربه به اقتصاد غرب اشاره کرد؛ تا از این‌طریق غرب تحت فشار قرار گرفته و انرژی اتمی را مورد توشیح و پذیرش خود قرار دهد. ایجاد ناامنی در منطقه به‌زعم این دکترین، غرب را از مواضع خود به عقب می‌نشاند. این ایده می‌گوید که ما اگر ده گام تا انرژی اتمی داشته باشیم، آنها روی گام هشتم و نهم ما چانه خواهند زد و لاجرم گام‌های ششم و هفتم ما را می پذیرند. بالآمال اینکه باید تا می‌توانیم از عدد و گام صفر دور شویم تا منافع‌امان تأمین شود. امریکا غنی‌سازی ایران را می‌پذیرد، چون می‌داند ایران گام‌هایی رو به جلو برداشته است که دیگر برگشت‌پذیر نیست. از این‌رو مجاب می‌گردد که به ایران باج بدهد.

سناریوی بدبینانه: ایران بر غنی‌سازی پافشاری می‌کند و بر همین روند و موضع روز به روز منزوی‌تر می‌شود. سپس سیاست خارجی از سیاست اقتصادی به سیاست امنتیتی درمی‌غلتد. آنچه که شوروی را از میان برد؛ یعنی حرکت از اقتصاد به امنیت. تحریم‌های اقتصادی شدت می گیرد و موجب شورش‌های اجتماعی می‌شود که نظام سعیمی‌کند با انبساط اجتماعی این قضیه را حل کند؛ برای مثال آمدن روحانی مثال صدق این ادعاست. اما ممکن است این تغییر یا انبساط اجتماعی کل نظام را با خطر مواجه ساخته و به تغییر نظام منجر شود.

سناریوی فاجعه: امریکا با روسیه و چین وارد معامله می‌شود و آنها از قضیة سوریه کنار می‌کشند. سوریه از دست می‌رود و ایران به ناچار سیاستی کاملاً امنیتی در پیش می‌گیرد. اقتصاد ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود و موجبات شورش اجتماعی را فراهم می‌آورد. روسیه و چین به این نتیجه می‌رسند که نگهداشتن ایران برای آنها بهای سنگینی دارد. این امر یک جو متزلزل بین‌المللی را برای ایران بوجود می‌آورد. توضیح اینکه روسیه و چین بعد از جنگ سرد همواره از تنش‌های بین المللی به سود خود بهره برده‌اند. در مورد ایران نیز با آن به منزلة یک ظرف آب کج برخورد کرده‌اند که نه اجازه می‌دهند آب بریزد ونه استقرار و آرامش کامل پیدا کند.

سناریوی معجزه: غنی‌سازی توسط غرب پذیرفته می‌شود و تمامی مصائب در اثر گفت و گو رخت برمی‌بندد. متأسفانه این انتظار را عدّه‌ای هم‌اینک از تیم روحانی دارند. اینان تصور می‌کنند که شرایط تحریم می‌رود و روابط ایران و غرب حسنه می‌شود. می‌توان این نوع نگاه را در بهترین حالت خود در چارچوب نظریه نولیبرال «همگرایی بخشی» یا «سرایت بخشی» ارنست هاس تحلیل کرد. هاس معتقد بود که همکاری در بخشی به بخش دیگر سرریز شده و همگرایی در آن بخش را نیز بوجود خواهد آورد. برای مثال همکاری ایران و آمریکا در پروندة هسته‌ای، همکاری در بخش اقتصاد و سپس سیاست را رقم خواهد زد. البته این چارچوب پیشنهادی مؤلف برای تئوریزه کردن نگاه خوش‌بینانه است، وگرنه تاکنون در لسان و خامه هیچ اصلاح‌طلب و یا نیروی منتقدی این ایده مشاهده نشده است.

سناریوی نرمش قهرمانانه: دو پیش‌فرض دارد: پیش فرض اول که دکتر ظریف پیگیری میکند، نوع «نگاه تونلی» به سیاست خارجه است، بدین‌معنا که باید از تمام ظرفیت‌های نظام بین‌الملل برای رسیدن به اهداف خود بهره برد. فعالیّت ظریف در فیس‌بوک، در واقع استفاده از دیپلماسی عمومی به منزلة قسمتی از همین ظریفتهاست. پیش‌فرض دوم توجه به مقدورات و محذورات سیاست خارجی است: توانایی‌ها و خواسته‌هایی داریم. توانایی‌های ما در سه محور قابل ذکرند:

۱. بسیج اجتماعی بالا که در منظقه و حتی جهان بی‌نظیر است.
۲. قرار گرفتن بر گلوگاه انرژی.
۳. موقعیت‌مندی و فضاییّت استراتژیک از حیث ژئواکونومی، ژئوپولیتیک و...

و اما محذورات داخلی ما: توجه به شرایط درونی شامل تورم بی سابقه و...

محذورات خارجی که نقطه عزیمت آن شرایط بین المللی است، اینکه می‌توان بدون شمشیر کشیدن و جنگیدن به اهداف خود برسیم. مثلاً نیازی نیست بگوییم شورای امنیت ناعادلانه است، بلکه باید از آن برای لغو تحریم‌ها بهره ببریم.

فرجامین سخن آنکه تیم مذاکره کننده ایران توانسته با اقتدار خوبی تا به این‌جای کار پیش رود و نرمش قهرمانانه مورد نظر مقام معظم رهبری را به تداعی و تجلی برساند. انتظار می‌رود نخبگان سیاسی، چه «ابزاری و اجرایی» و چه «فکری و علمی» از انتظارات بیش از اندازه از دولت کاسته و نیز خوش‌بینی‌های غیرواقع‌بینانه و هیجانی نسبت به عملکرد آمریکا در قبال حسن نیت ایران را کناری بگذارند، مگر آنکه در گسست از تجربه زیسته، حافظه تاریخی و خاطرات قومی خود را پیش از آن کنار گذارده باشند. درخواست- نه پیشنهاد- راقم این سطور بازگشتی دوباره به پنج سناریوی پیش‌گفته و نگاهی مقایسه‌ای بدانهاست. غایت‌القصوای متن همانا سناریوی نرمش قهرمانانه است که تبیین و تعلیل(چرایی) آن از سویی و چندی و چونی آن از سویی دیگر، یادداشتی مستقل را فرامی‌خواند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

چیستی، چرایی و چگونگی حمایت تهران از دمشق؛ چرا باید از سوریه حمایت کنیم؟

18 شهریور 1392 ساعت 10:52

ماهیت تحولات در سایر کشورهای عربی متفاوت از آن چیزیست که در سوریه رخ می‌دهد.


جهان نیوز - محسن سلگی:
چیستی(What):  
با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران رویکردی تهاجمی و جهان‌گرایانه(از سنخ و جنس فرهنگی) را با اتکای به ایدئولوژی اسلامی در پیش گرفت. تا آن‌که با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جمهوری اسلامی با توجه به حفظ بقا و ام‌القری به اندرونی متوجه شد و بالنتیجه رویکرد امنیتی– نظامی در سیاست خارجه مستولی گشت و ایران را نه تنها از جهان‌گرایی (Internationalism) که از منطقه‌گرایی ((Regionalism نیز به معنای موفق آن تا حد قابل توجهی دور نگه داشت. با وجود این، به سبب ایدئولوژی سیّال و دینامیسم استثنایی ایدئولوژی انقلاب اسلامی-ولایت فقیه- ایران توانست نه تنها متحدانی در فراسوی مرزهای خود بیابد، که حتی بر نظریه‌های مرزگرا و منطقه‌گرایی کلاسیک نیز تأثیر ساخت‌شکنانه بگذارد؛ بدین معنی که نظریه‌های منطقه‌گرایی پیش از انقلاب (دهه 80 میلادی) نظریه‌هایی بودند که بر مرزهای فیزیکی و جغرافیای عینی اتکا و ابتنا داشتند، اما در اثر وقوع انقلاب اسلامی(به عنوان مهم‌ترین دلیل تغییر و نه تنها دلیل) نظریه‌های منطقه‌گرایی پس از حک و اصلاح در قالب نظریه‌های نومنطقه‌گرایی مورد بازبینی و بازتعریف قرار گرفتند؛ به این مفهوم که مرزهای عقیدتی و فکری و معنایی در روابط بین‌الملل بیش از مرزهای فیزیکی اهمیت یافت و به دنبال این تغییر معناگرایی در روابط بین‌الملل مورد اقبال قرار گرفت. ایران با وجود درگیری هشت ساله، اما توانست بر نظریه‌ها تأثیر انقلابی بنهد. 

ضرورت یا چرایی(why): 

اکنون در مقام ضرورت و چرایی باید این نکته را افزون ساخت که در شرایطی که در نظریه‌های نومنطقه‌گرایی، منطقه به محیط‌های هم‌مرز تعریف و تحدید نمی‌شود، بلکه بعدی ایدئولوژیک، فرهنگی، فکری و معنایی نیز دارد -تا جایی که عده‌ای از «پایان جغرافیا» سخن گفته‌اند- جمهوری اسلامی که خود مبدع تحول در بسیاری نظریه‌ها و مکاتب فکری روابط بین‌الملل و گذار آنها به معناگرایی است، به عنوان رهبر «باید» -به مثابه تکلیف و بایستگی- و «حق دارد»-به منزلة شایستگی- از سوریه و به‌طور کلی حرکت‌های ضداستبکاری حمایت کند. 

ماهیت تحولات در سایر کشورهای عربی متفاوت از آن چیزیست که در سوریه رخ می‌دهد. همان‌طور که رهبری انقلاب فرموده‌اند، ایران از تحولاتی حمایت می‌کند که دارای سه ویژگی مردمی، اسلامی و ضد استکباری باشد. در تمامی کشورهای عربی به‌جز سوریه، قیام‌ها و انقلاب ها از این سه ویژگی برخوردار است. در سوریه، گروه هایی که به عنوان مخالفان حاکمیت دست به مبارزه مسلحانه زده‌اند، نه تنها از این ویژگی‌ها برخوردار نبوده، بلکه تکیه‌گاه اصلی آنان استکبار جهانی است. سوریه همواره از زمان حافظ اسد موضعی ضد‌استبکاری داشته است و هم‌اکنون نیز دارد تاوان حمایت از ایران و فلسطین و حزب‌الله را می‌دهد. بنابراین با وجود تردید نسبت به ماهیت اسلامی حاکمیت سوریه اما از ماهیت مردمی و ضد‌استکباری آن با صراحت می‌توان دفاع نمود. 

چگونگی(How): 
مباحث مربوط به چگونگی متأثر از چیستی و چرایی یک امر یا پدیده است و حمایت ایران از سوریه در این بعد  نیز مشمول همین قاعده است. 

توجه به این نکته لازم است که جدایی «چرایی» و «چگونگی» همواره امکان‏پذیر نیست. به تعبیر ارسطو بعضی افعال انسان برای رسیدن به فعل دیگری (به‏عنوان غایت) صورت می‏گیرد. برای این‏گونه افعال، چرایی و چگونگی به معنای دقیق آن مطرح است؛ مثلاً می‏پرسیم چرا دارو می‏خوری؟ می‏گویند برای این‏که فلان بیماری‌امان خوب شود. می‏پرسم چگونه می‏خوری؟ می‏گویند با آب و مثلاً هر 6ساعت یکبار. دارو خوردن در این‏جا به غرض دیگری انجام شده است. دسته دوم افعال، آنهایی هستند که فعل دیگری غایتشان نیست. «رقصیدن» در فرهنگ یونان باستان برای این بوده که از شدت حزن یا شادی به حالت تعادل برسند( یا مثل خارانیدن دست که خودش غایت است). این فعل-رقصیدن- نیز تا حدی برای فعل دیگری انجام می‏شود، اما نه به معنای تمام‌قدی که در مثال دارو خوردن دیدیم.  

کسی منکر عمق استراتژیک سوریه برای ایران نیست، اما همین بعد سیاسی-امنیتی نیز در راستای اهداف مذهبی و باطنی انقلاب اسلامی قرار دارد. با  این حال حمایت ایران از سوریه از آن دسته افعالی است که نمی‌توان چندان میان چگونگی و چرایی آنها تمایز نهاد؛ بدین معنی ماهیت حمایت ایران از سوریه به‌گونه‌ای عمدتاً فی‌نفسه و باطنی است و اساساً انقلاب اسلامی بدون آن دیگر حتی انقلاب نیست و ویژگی ایدئولوژیک و مردمی خود را به عنوان دو ویژگی عمومی انقلاب‌های بزرگ از کف داده و وارد دورة ترمیدور(Thermidor) یا استحاله می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

عافیت‌اندیشی یا عاقبت‌اندیشی؟ پیشرفت اسلامی اعم از عدالت است

15 اردیبهشت 1392 ساعت 12:20

گفتمان‌سازی در کلام رهبر انقلاب ناظر به پیوند درونی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه و مدیریت انقلابی است که سعی در هم‌نشین و هم‌نشان کردن آرمان و واقعیت، آخرت و دنیا یا معنویت و زندگی دارد.


جهان نیوز - محسن سلگی*:
رهبری معظم انقلاب فرموده‌اند که در طراحی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت باید بر «فکر»، «معنویت» و «زندگی» تکیه شود و در این میان «فکر» را بنیانی‌تر از بقیه عرصه‌ها ارزیابی کرده‌اند. از نکات این بیان، این‌که رهبری معظم پیشرفت و تمدن‌سازی را با «فکر» و «معنویت» در تنافی ندیده‌اند.  

بی‌تردید آرمان بیش آن‌که از جنس واقعیت باشد، از جنس ایده و «فکر» است. وقتی در کلام رهبری اولویت به «فکر» داده می‌شود، این معادل و یا دست‌کم مشابه همان اولویتی است که ایشان در الگوی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه به «آرمان» می‌دهند. 

علامه جعفری به درستی با مقایسة اسلام و مسیحیت، معتقد است که اسلام با جاذبة متقابل دو نیروی دین و تمدن شکل گرفت و در منظر اسلام «معنویت و واقعیت» دو نیروی متضاد و رویاروی نیستند، بلکه حیات «معنویت» در سازگاری با واقعیّت و جهان ماده است و در صورت برهم خوردن این سازگاری، بنیادهای اساسی «زندگی» نابود می‌شود. 

حکمای اسلامی، حکمت را به حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌کنند: حکمت نظری دریافت هستی است، آن‌چنان‌که هست و حکمت عملی خط مشی زندگی است، آن‌چنان‌که باید باشد. آرمان‌گرایی واقع‌بینانه همان اتصال میان هست‌ها(واقعیت) و بایدها(آرمان‌ها) یا حکمت نظری و حکمت عملی است، نیز مؤید همین اتحاد «فکر» و زندگی یا «معنویت» و زندگی در اسلام می‌باشد.  

تمدن غرب همان‌طور که رهبری معظم می‌فرمایند هم‌اکنون در دوران انحطاط به سر می‌برد. امروزه از منظر بسیاری از منتقدین –حتی در خود غرب- یکی از دلایل این انحطاط، شکافی است که در غرب میان «فکر» و زندگی افتاده است و بیهوده نیست که «نیچه» به منزله مهم‌ترین منتقد مدرنیته در غرب به انسان‌های غربی توصیه می‌کند تا علیه وضع موجود به پا خیزند و بدون توجه به عرف و سنت جامعه به سمت فرهنگی دگرگون پیش بروند؛ فرهنگی که وی آن را وحدت میان «فکر» و «زندگی» می‌خواند.  

«آفاق‌گرایی»- در برابر انفس‌گرایی- در اولویت دادن به محیط اجتماعی تا جایی دامن می‌گستراند که مارکس به عنوان یک فیلسوف آفاق‌گرا و ماتریالیست معتقد است وجود اجتماعی و «زندگی» انسان‌ها است که «فکر» یا آگاهی آنها را تعیین می‌کند، نه این‌که «فکر» و آگاهی تعیین‌کنندة وجود اجتماعی و «زندگی» انسان‌ها باشد. اگرچه مارکس به ظاهر یک اندیشمند انقلابی است، اما این دیدگاه او ناچار به تسلیم واقعیت‌شدن منتهی می‌گردد. مارکسیسم و سوسیالیسم جدید نیز مانند اندیشه سلف خود تسلیم واقعیت‌اند. وضع موعود و کمون ثانویه‌ای که در آن‌ها مطرح می‌شود یک موعود موهوم و عاری از معنویت است که باید از آن به عنوان آرمان‌گرایی مادی و در عین حال آرمان‌گرایی غیر‌واقع‌بینانه نام برد که محکومِ محتوم تاریخ است.  

لیبرالیسم نیز تسلیم واقعیت است. در برخی گرایش های حاشیه‌ای لیبرالیسم مانند آن‌چه در تفکرات آرمان‌گرایانی همچون «الکساندر ونت» وجود دارد، یک آرمان و موعود مادی و دنیاگرایانه است که نظری به آخرت ندارد؛ یک آرمان «عافیت‌اندیش» است و نه «عاقبت‌اندیش». همه این‌ مکاتب و اندیشه‌ها صرفاً آفاقی و مادی هستند و همان‌طور که رهبری انقلاب نیز به درستی بیان فرموده‌اند تمدن غرب بر پایه تفکر اومانیسم و نگاه قدرت سیاسی و سرمایه‌محور شکل گرفته است.  

رهبری معظم «گفتمان‌سازی» را شرط اصلی تحقق الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت عنوان کرده‌اند. گفتمان مصبوغ و مسبوق به «فکر» و نیز متصل و حاکم بر واقعیت یا همان زندگی است. از این‌رو گفتمان‌سازی در کلام ایشان ناظر به پیوند درونی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه و مدیریت انقلابی است که سعی در هم‌نشین و هم‌نشان کردن آرمان و واقعیت، آخرت و دنیا یا معنویت و زندگی دارد. روی این ملحوظ «پیشرفت» در الگوی اسلامی- ایرانی در مقابل پیشرفت در الگوی سکولاریسم قرار می‌گیرد، چراکه سکولاریسم با تفکیک و سپس تقابل نهادن دوگانه‌انگارانه میان آرمان و واقعیت، دنیا و آخر یا معنویت و زندگی بالنتیجه پیشرفت معنوی انسان را به حاشیه می‌راند و مکتوم می‌کند. 

 زمانی که رهبری از گفتمان‌سازی به عنوان شرط اصلی یاد می‌کنند منظور اتصال و پیوند دادن آرمان‌ها و واقعیت یا معنویت و زندگی با یکدیگر است. این پیوند، پیوندی است که تنها با مکانیزم مدیریت انقلابی به ثمر خواهد نشست. 

آرمان‌گرایی واقع‌بینانه به جای آن‌که تسلیم واقعیت باشد می‌کوشد تا واقعیت را در جهت آرمان‌ها تغییر دهد، آن هم با مکانیزم مدیریت انقلابی. در واقع بدون مدیریت انقلابی نه می‌توان به آرمان‌گرایی واقع‌بینانه و تحقق عینی آن رسید و نه می‌توان الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را که «معنویت» اساس آن و «فکر»، روح حاکم بر آن است محقق نمود.  آرمان‌گرایی واقع‌بینانه به مثابه «معرفت‌شناسی» و «مدیریت انقلابی» به منزله روش‌شناسی، دو اساس قوام‌بخش برای تحقق الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت هستند. الگویی که جامع پیشرفت مادی و معنوی انسان و جامعه است و تعالی تمامی ارزش‌های انسانی-الهی من‌جمله عدالت، رهایی، تهذیب و... را شامل می‌شود. به این طریق «تعادل» در پیشرفت اسلامی مهم‌ترین اساس است و بر همین اساس-تعادل- عدالت مهم‌ترین مقصود این معنا است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

اخباری‌گری"؛ حس‌گرایی منحوس در ایران

غرب در ساحت نرم‌افزاری یا همان انسانی-فرهنگی دچار عقب ماندگی است

۲۳ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۲۳

لازم است که از تجربه غرب درس بگیریم و نیز البته از تجربه خومان؛ چراکه ایرانیان نیز علی رغم قرون طلایی خود و اسلام، همزمان با شروع شدن رنسانس در غرب، یعنی دردوران صفویه صرفا به علوم انسانی یا کلامی-فلسفی و فقهی توجه کردند

سرویس فرهنگی جهان نیوز - محسن سلگی: در قرن بیستم در سپهر اندیشگی و در نظر برخی عالمان غربی اهمیّت علوم انسانی بیش از علوم طبیعی شد. ویکو، فیلسوف و مورخ ایتالیایی اظهار داشت که «انسان تنها قادر به شناختن چیزی است که خود می آفریند».

از این رو، علوم انسانی به مثابه آن چه انسان خلق می‌کند یا خلاقیّت او در این زمینه بیش از سایر علوم- خصوصاً علوم طبیعی- است، در قرن بیستم و سپس بیست و یکم بیش از هر زمانی در غرب مورد توجه قرار گرفته است، اما کماکان این توجه، توجهی ضعیف و در مقایسه با علوم تکنیکی، به مراتب در مرتبه‌ای نازل‌تر است. مضافاً این که این توجه عمدتاً در عرصه اندیشگی بوده است.

به درستی گفته شده است که در مبارزه با غرور و کبریاطلبی غربی نمی‌توان هدف تهاجم خویش را تکنولوژی غربی دانست، بلکه باید متوجه مبارزه با علوم انسانی غربی بود که غرب از طریق آن به تخمیر اذهان می پردازد. این مضمون بیش از هر جا در مکتب فرانکفورت دیده می‌شود.

رهبر انقلاب به نیکویی به ضعف فرهنگی و علوم انسانی در غرب تأکید دارند و این امر که غرب برخلاف پیشرفت در حوزه سخت‌افزاری و تکنولوژیکی در عرصه و ساحت نرم‌افزاری یا همان انسانی-فرهنگی دچار عقب ماندگی و از این حیث در وضعیتی نامتوازن به سر می برد. در واقع توجه رهبر انقلاب به سقوطی تدریجی است که به سبب همان عدم توازن گریبانگیر غرب شده است.

تمدن غرب در دوره یونان باستان سقوط کرد، چراکه در آن تنها به علوم فرهنگی یا انسانی (مانند فلسفه) توجه جدی می‌شد و تمدن کنونی غرب نیز با وارونه کردن آن روند، توجه به علوم تکنیکی را مطمح نظر قرار داده است و از این رو همچون یونان باستان راه انحطاط در پیش دارد.

نظر به این مشکل، لازم است که از تجربه غرب درس بگیریم و نیز البته از تجربه خومان؛ چراکه ایرانیان نیز علی‌رغم قرون طلایی خود و اسلام، همزمان با شروع شدن رنسانس در غرب، یعنی در دوران صفویه -باوجود بزرگان و استثناهایی مانند شیخ بهایی که عالم فقه و ریاضی و مهندسی و نجوم و سیاست و عرفان بود- صرفا به علوم انسانی یا کلامی-فلسفی و فقهی توجه کردند و قافیه را در برابر غرب باختند. در این دوران، متأسفانه از حس‌گرایی و تجربه‌گرایی غربی در زمینه‌ای غیر از علم، یعنی در فقه و کلام تأسی می‌گیریم.

بدین معنا که حس‌گرایی غربی در دوران صفویه در مذهب اخباری تجلی می‌یابد که روش حس‌گرایی را در شناخت شیعه به کار می برد و با قطعیت‌یابی در این معرفت به خشونت‌های شدید دست می‌یازد و به گونه‌ی سایه وحشت را در دوران صفویه می‌گستراند که علمای مخالف آن را شبانه دفن می‌کردند. این نحله، به جدایی دین از جامعه (نوعی از شخصی‌شدن دین) فتوا دادند و درباره آنچه به عنوان جدید به میدان می‌آمد احتیاط می‌کردند و با این احتیاط -در جایی که نص و روایت وارد نشده- عملاً، تعطیل دین در جامعه را پی گیری کردند.

با این روند، جدایی دین از جامعه را شکل می‌دهند؛ همان‌گونه که در غرب در فرآیند سکولاریسم، ندای جدایی جامعه و خصوصاً سیاست از سر داده شده است. پس در واقع اخباری‌گری متأثر از غرب، فرآیند تکمیلی درون‌دینی سکولاریسم را شکل می‌دهد. روی این ملحوظات، آغاز غربزدگی ایرانیان در علوم انسانی و توسط مذهب اخباری صورت گرفته است. گرچه این غربزدگی در سطحی فرودین بوده، اما فرجامین آن سقوط عقلی و بازماندن ایرانیان از پیشرفت بوده است. 

از این‌روست که مبارزه با غرب در زمین علوم انسانی یا عرصه نرم، حتی بیش از مبارزه سخت و تکنولوژیکی به شکست هیمنه پوشالین آن کمک وافری خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

چه کنیم تا انقلاب دچار تناقض نشود؟ / لزوم توجه مضاعف دولت به ظرفیت درونی

23 اردیبهشت 1393 ساعت 8:25

در صورت بهره‌مند نشدن از ظرفیت درونی و رویکرد انحصاری به مرزهای خارج، از آنجا که رویکرد گزینش شده با نیازهای انقلاب اسلامی و اصول آن سنخیت لازم را ندارد، مقوله پیشرفت و الگو بودگی انقلاب اسلامی دچار تناقضات جدی در عرصه ساختار و مبنا می‌شود و فاقد منطق درونی شده و جامعه را با مخاطرات جدی فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی و ... مواجه می‌سازد.


سرویس سیاسی جهان نیوز-محسن سلگی: اغلب اندیشمندان در تعریف مفهوم توسعه معتقدند که توسعه فرایند حرکت هر ملت و جامعه از وضع کنونی به سمت وضعیت مطلوب است؛ ولی با وجود این اجماع نسبی، قرائت‌های مختلف و متفاوتی از امر توسعه و پیشرفت مطرح است.

برخی توسعه را معادل رشد اقتصادی و پیشرفت‌های مادی شبیه آنچه امروز در غرب مشاهده می‌شود، می‌دانند؛ اما در نگاه رهبران جمهوری اسلامی، امر توسعه و پیشرفت اعم از پیشرفت‌های مادی و معنوی است که البته این نمونه از توسعه، دارای ملزومات خاص با مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و نیز روش‌شناسی مبتنی بر اسلام ناب و نیازهای انقلاب اسلامی است. به عنوان مثال مقام معظم رهبری در یکی از بیانات خود فرموده اند: "ما پیشرفت به شکلی که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی‌خواهیم".

با مفروض دانستن اقتضای فوق، معظم له در مقوله پیشرفت کشور و حل مسائل و مشکلات کشور بر اصل "ساخت درونی نظام" تاکید دارند؛ این مفهوم در جهت اندیشه کلی امام خمینی (ره) که مبنای انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی را زنده کردن اعتماد به نفس ملی مبتنی بر اعتقادات اسلامی قرار می دهد، معنا دارد. چه اینکه رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر تقویت اعتماد به نفس ملی بعنوان پایه پیشرفت و شکوفایی کشور تاکید کرده اند. تقویت ساخت درونی نظام که رهبر معظم انقلاب در دیدار آذرماه۹۲ با کارگزاران حج و همچنین دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران (۲۶/۶/۱۳۹۲) و بازدید ایشان از دستاوردهای نظامی سپاه در ۲۲ اردیبهشت امسال آن را بیان کردند، برخاسته از همین نگاه است.

در اندیشه امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب، نقطه عزیمت پیشرفت و قدرت، تقویت درونی کشور با استفاده از تقویت اعتماد به نفس ملی و تقویت ساخت درونی نظام و بهره‌گیری از ظرفیت‌های داخلی است. تاکید رهبر معظم انقلاب بر اقتصاد مقاومتی نیز وجهی دیگر از این اندیشه‌هاست. با تمرکز بر این رویکردها، پیشرفت خودبنیان حاصل شده و در نتیجه اقتدار جمهوری اسلامی در سطح منطقه و جهان را رقم می‌زند. در ذیل به مقدماتی درباره تقویت ساخت درونی نظام و نتایج آن می‌پردازیم. 

ساخت درونی نظام: ساخت درونی در مقام تعریف، چارچوبی را شامل می‌شود که ظرفیت‌های فکری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... نهفته در آن چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملکرد، برگرفته از مبانی انقلاب و علل حدوث یا محدثه انقلاب اسلامی که باید به بعنوان علل بقای نظام سیاسی و بالندگی هرچه بیشتر آن ایفای نقش کند. اتخاذ راهبرد استفاده از ظرفیت درون نظام از جانب رهبر معظم انقلاب می‌تواند متضمن نکات سنگین باری از معنا باشد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

الف. تحقق جامعه مطلوب مبتنی بر اسناد بالادستی در نظام اسلامی: جامعه مطلوب در قانون اساسی به ویژه با ابتناء بر اصول دوم ،سوم، چهل و سوم و پنجاهم، جامعه‌ای است برخوردار از:

۱. استقلال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی

۲. آزادی به منزله عامل تحقق استقلال و استعدادهای ملی

۳. وجود عدالت اجتماعی و نبودن فقر و محرومیت

۴. تامین نیازهای انسانی در جهت رشد و تکامل وی

۵. بالندگی تولید و اشتغال کامل و موجه.

همچنین برخی از اهدافی که در قانون اساسی برای جامعه مطلوب در نظام اسلامی برآن تاکید شده، عبارتند از: استقلال، آزادی و نفی هر گونه استبداد، شکوفایی استعدادها، تامین نیازهای مادی و معنوی انسان‌ها، عدالت اجتماعی و اقتصادی، اشتغال کامل، خودکفایی، مشارکت، کارآمدی، حاکمیت قانون، اقتدار ملی، عزت ملی ،وحدت ملی، اتحاد ملل اسلامی، استحکام بنیان خانواده و محیط زیست سالم.

با عنایت به گزاره‌های فوق که مبتنی بر هویت اسلامی – ایرانی و به مثابه مفروضات امر پیشرفت و توسعه و حل مشکلات کشور طراحی شده است، پر واضح است که برای محقق شدن اهداف و برنامه های فوق، باید به ظرفیت درون‌زای نظام و ساخت درونی آن که با نیازهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی جامعه در ساحت نظام اسلامی، سنخیت لازم را دارد، توجه و از آن استفاده کرد و این بهره‌مندی به معنای نادیده گرفتن محدودیت ها در توانمندی بخش‌هایی از کشور و یا توجه نداشتن به واقعیات جامعه نیست؛ بلکه بدین معناست که تئوری راهنمای خود در امر توسعه و حل مشکلات کشور در رویکردهای خارج از کشور به طور مطلق جستجو نکنیم و اگر در بخش‌هایی، محدودیت و نقص وجود دارد، باید همزمان ضمن بهره‌مندی از ظرفیت داخلی کشور، برای کسب علم و توان لازم از تجربه و توان بیرونی هم به‌ طور موقت و در کوتاه مدت بگیریم.

از سوی دیگر این نباید موجب غفلت‌زدگی و نگاه منفعلانه نسبت به مقوله پیشرفت در کشور حاکم شود، بلکه باید استراتژی پیشرفت خود را بر استفاده از توانمندی سرزمینی و شکوفا نمودن استعدادها و پتانسیل داخلی کشور با رویکرد جهادی بنا نهیم.

مقام معظم رهبری معتقدند: «تکیه، به ظرفیت درون‌زای کشور باید باشد؛ این دو حرف با هم اشتباه نشود. امیدمان را به بیرون از ظرفیت داخلی کشور ندوزیم.»

ایشان همچنین در بیانات خود در بازدید دستاوردهای دفاعی سپاه می فرمایند: «ما در زمینه های اقتصادی نیز می توانیم با تکیه بر توانایی ها و استعدادهای درونی خود بسیاری از گره ها را باز کنیم و در قبل هم این موضوع تجربه شده است.»

رهبر انقلاب همچنین در همین سخنان اخیر خویش (۲۱ اردیبهشت ۹۳) می فرمایند: «ما در زمینه های اقتصادی نیز می توانیم با تکیه بر توانایی ها و استعدادهای درونی خود بسیاری از گره ها را باز کنیم و در قبل هم این موضوع تجربه شده است.»

این راهبرد نشان از عمق خردورزی و عقلانیت سیاسی در تعیین استراتژی پیشرفت دارد؛ امری که منطق درونی آن، سازگاری مولفه‌ها، یعنی توجه به اصول انقلاب اسلامی، قانون اساسی، توانمندی و ظرفیت و ساخت درونی نظام از یک سو و شرایط جبهه بیرونی و معاندان نظام اسلامی از سوی دیگر است.

از بعد دیگر، در صورت بهره‌مند نشدن از ظرفیت درونی و رویکرد انحصاری به مرزهای خارج، از آنجا که رویکرد گزینش شده با نیازهای انقلاب اسلامی و اصول آن سنخیت لازم را ندارد، مقوله پیشرفت و الگو بودن انقلاب اسلامی دچار تناقضات جدی در عرصه ساختار و مبنا می‌شود و فاقد منطق درونی گشته و جامعه اسلامی را با مخاطرات جدی اندیشه ای، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و ... مواجه می‌سازد. 

ب. عنایت به تجربه سیاسی در امر توسعه در مقوله رویکرد و عملکرد: واقعیت این است که در برهه‌هایی از حکمرانی برخی دولت‌ها نگاه وارداتی در امر توسعه به صورت موج‌هایی پر رنگ جلوه می‌نمود و به توان درونی و ظرفیت‌هایی داخلی توجه جدی صورت نمی‌پذیرفت، امری که بارها در قالب مفاهیم اقتدار عملی، رشد اخلاقی و معنویت و عواطف انسانی، عزت ملی، خودکفایی در نیازهای اساسی، افزایش بهره‌وری، اقتدار ملی، مقابله با جهل و بی قانونی و ... که همه در جهت تقویت ساخت و چارچوب درونی نظام است توسط دلسوزان کشور مورد تأکید قرار گرفته است. 

ج. پیامدها: بهره‌مندی از راهبردهای فوق می‌تواند دستاوردهای مثبت فراوانی را نصیب نظام اسلامی کند که از جمله مهم‌ترین آنها عبارت است از: پایایی و پویایی هر چه بیشتر نظام جمهوری اسلامی در امر الگو بودگی و الهام‌بخشی بین مسلمانان و مردم منطقه.

نشانه‌های موجود حاکی از آن است جمهوری اسلامی ایران از آنجایی که بین دو مفهوم ساختار و مبنا تفاهم ایجاد نموده، هر چند در دوره‌هایی از عرصه سیاست‌ورزی دچار موج‌هایی شده ولی همچنان در تصویر ذهنی مسلمانان جهان به عنوان الگوی برتر نگریسته می‌شود، امری که دشمن سعی دارد آن را مخدوش نماید و واقعیت‌ها را وارونه جلوه دهد و یا از تحقق کامل آن جلوگیری کند؛ به طوری که مقام معظم رهبری در این زمینه با ارائه راهبردی، معتقدند: «در بیرون از مجموعه کشور و نظام جمهوری اسلامی، جنبه بزرگی وجود دارد که با همه توان، از سی و چند سال پیش به این طرف کوشیده نگذارد که ... در زمینه‌های گوناگون این [نظام جمهوری اسلامی] الگو بشود... چشم به آنها ندوزید چشم به داخل بدوزید.»

این تاکید ایشان نشان دهنده اعتقاد راسخ به تعیین راهبرد بهره‌مندی از ظرفیت درون‌زای نظام در ادامه راه انقلاب اسلامی است. با این وصف می‌توان نتیجه گرفت آنچه به مثابه ساخت قدرت در عرصه داخلی و خارجی برای جمهوری اسلامی کارآمد خواهد بود توجه به ظرفیت‌های درونی‌زای کشور و اهتمام به شکوفا‌نمودن استعدادهای داخلی است. البته به تجربه نیز دریافته‌ایم آنچه باعث قدرت استراتژیک برای ما نیز شده است توجه به گزاره فوق می‌باشد که می‌طلبد دولتمردان در دولت یازدهم نیز به‌عنوان علت مبقیه انقلاب اسلامی بدان توجه جدی نمایند. 

البته تأکید رهبر انقلاب بر تقویت ساخت درونی کشور و تکیه بر ظرفیت های درون زای داخلی به معنای نفی و عدم استفاده از فرصت‌های بین‌المللی نیست، بلکه ایشان، اولویت را به ظرفیت‌های درونی می‌دهند و می‌فرمایند: «نگاهمان به بیرون نباشد. این، توصیه ما است؛ این معنایش این نیست که از امکاناتی که در بیرون هست استفاده نکنیم... نمی‌گوییم از اینها استفاده نکنید، اما می‌گوییم اطمینان نکنید، اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید.» (دیدار با هیأت دولت،۶/۶/۹2)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

داعش؛ بی قاعده‌تر از القاعده

6 تیر 1393 ساعت 13:08

در خطبه های نماز جمعه و کلیپ های منتشر شده آنان، از شیعه به عنوان «روافض صفویه» یاد می کنند؛ که این نشان از این همانی قایل شدن آنها میان شیعه و ایرانی بودن است. این مسأله، تهدید امنیتی احتمالی آنها را برای ایران پررنگ تر می کند.


سرویس بین الملل جهان نیوز ـ داعش که یکی از مهم‌ترین انشعابات گروه‌های تکفیری است؛ از ۲۰۰۶ و به رهبری ابوحمزه مهاجر و پس از آن با رهبری ابوعمر بغدادی و بعد از آن ابوبکر بغدادی به تدریج از القاعده فاصله گرفت؛ تا جایی که در فوریه ۲۰۱۴ ایمن الظواهری به طور رسمی سلب وابستگی داعش از القاعده را اعلام کرد.

دلیل این امر این است که هر چند القاعده گرایش ضد شیعی نیز دارد، اما دشمنی خود را بر اساس ادعای خود، غرب ذکر می‌کند. در حالی که داعش به روشنی دشمن اصلی خود را جریان تشیع معرفی می‌کند. در داعش، تشیع در مرکز مبارزه است، اما جهاد القاعده عمدتاً ضدغربی و از حیث مذهبی، ضد صهیونیسم و یهود است. اختلاف داعش با القاعده تا جایی است که داعشی ها برخی از جریان های القاعده از جمله جبهه النصره را مورد هجوم قرار داده اند.

البته داعش نه تنها القاعده، که اهل سنت کلاسیک (هر چهار مذهب آن) را هم تکفیر می کند و غرب نیز از اضلاع جهاد تکفیری داعش است؛ اما در این میان شیعه، مهمترین دشمن داعش محسوب می شود. دشمنی آنها با ایران نیز بسیار بارز است، تا جایی که ارتش مالکی را نیز «جیش الصفویه» می خوانند؛ یعنی اصلاً آنها را عرب تلقی نمی کنند.

در خطبه های نماز جمعه و کلیپ های منتشر شده آنان، از شیعه به عنوان «روافض صفویه» یاد می کنند؛ که این نشان از این همانی قایل شدن آنها میان شیعه و ایرانی بودن است. این مسأله، تهدید امنیتی احتمالی آنها را برای ایران پررنگ تر می کند.

تشکیلات آنها بی هیچ روی متمرکز نیست، بلکه خصلت کاملا غیر متمرکز دارند؛ یعنی گردان های آنها کاملاً مستقل و در عین حال همسو عمل می کنند. یک شورای مرکزی دوازده نفری دارند که به معنای یک نوع هماهنگی نسبی است.

این افقی بودن و فقدان نظام مرکزی (حتی بسیار بیشتر از القاعده) و متمرکز یا سلسله مراتبی، شیوه مبارزه آنها را بسیار پیچیده تر از معمول کرده است. خودجوشی، مستقل عمل کردن واحدهای نظامی در عین همسو بودن، به آنها این توانایی را داده که با انهدام در شاخه‌ای، از شاخه ای دیگر فعالیت را از سربگیرند و پیش ببرند. این شیوه مبارزه پخ و صاف یا افقی، برخلاف شیوه های عمودی (مانند آنچه در مورد سازمان مجاهدین یا منافقین)، شیوه ای پست مدرن است که به گروه های مبارز این توانایی را می دهد که بعد از لورفتن اعضای حتی اصلی، با فروپاشی سازمانی مواجه نشوند؛ مثلاً پس از دستگیری یکی از اعضا، به هیچ عنوان فرد مافوق لو نمی‌رود، حتی اگر فرد دستگیر شده مایل به اعتراف باشد. این بی قاعدگی، مهمترین برگ برنده داعش است.

اما باید دید چه جذابیت هایی، حرکت افقی و خودجوش را موجد می شود. بی تردید درآمدهای بالای عضویت، یکی از مهمترین عوامل انگیزشی است. درآمدهای داعش، عمدتاً از سه قسمت مصادره ها، فرستادن نفت در بعضی مناطق و غنایم بدست می آید. 

طبق گزارش های رسیده در میان اعضای داعش، افراد بسیاری با ملیت های آمریکایی و کشورهای اروپایی حضور دارند. به طور مثال فردی به نام «ابومحمد الامریکی» که از لقب‌اش نیز پیداست، یک آمریکایی‌تبار است که بازوی راست ابوبکر بغدادی محسوب می‌شود. می توان گفت این گروه، جمعیت های چند ملیتی هستند که خشونت، ظاهرگرایی، تکفیر و غنایم، آنها را دور هم جمع کرده است. به ویژه جاذبه غنایم و خشونت، دو عامل پررنگ تر هستند.

جذابیت غنیمت، در ذهنیت عربی نسبت به سایر ملیت ها پررنگ تر است. همچنان که عابد الجابری در کتاب «نقد عقل عربی، تکوین عقل عربی» می گوید، غنیمت یکی از اسطوره های ذهنی و روانی اعراب است و همین موجب شده تا برای عرب، رفاه و تمکن بیش از حد متعارف یک اولویت بی بدیل باشد. زندگی دیرین اعراب و گذران معاش آنان همواره بر اساس فرهنگ غنیمت و ثروت های یک شبه و بی برنامه بوده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی