انسان

زندگی آگاهانه در زندآگاهی زندگی

۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

پنج سناریوی رابطه ایران و آمریکا

پنج سناریوی رابطه ایران و آمریکا

9 مهر 1392 ساعت 9:40

آنچه پس از سفر دکتر روحانی به پیدایی و شیدایی گام نهاده همانا دیدگاه‌های افراطی و تفریطی دربارة آینده روابط دو کشور و مسئلة هسته‌ای است.


جهان نیوز - محسن سلگی: آنچه در پی می‌آید نگاهی اجمالی و آینده پژوهانه به مسئله‌وارة فوق‌الذکر است. نویسنده پنج سناریو را برای روابط ایران و آمریکا به‌عنوان مدعا(Thesis) و نه ادعای(Claim) خویش به بحث و فحص مختصر نهاده است.

سناریوی خوش‌بینانه: از مشخصه‌های این رویکرد می‌توان به پافشاری برغنی‌سازی ، غنی‌سازی بیش از۲۰ درصد، روی میز داشتن ایده فشار بر تنگة هرمز به‌عنوان گلوگاه انرژی برای نوسان قیمت نفت و بنزین و بالنتیجه ضربه به اقتصاد غرب اشاره کرد؛ تا از این‌طریق غرب تحت فشار قرار گرفته و انرژی اتمی را مورد توشیح و پذیرش خود قرار دهد. ایجاد ناامنی در منطقه به‌زعم این دکترین، غرب را از مواضع خود به عقب می‌نشاند. این ایده می‌گوید که ما اگر ده گام تا انرژی اتمی داشته باشیم، آنها روی گام هشتم و نهم ما چانه خواهند زد و لاجرم گام‌های ششم و هفتم ما را می پذیرند. بالآمال اینکه باید تا می‌توانیم از عدد و گام صفر دور شویم تا منافع‌امان تأمین شود. امریکا غنی‌سازی ایران را می‌پذیرد، چون می‌داند ایران گام‌هایی رو به جلو برداشته است که دیگر برگشت‌پذیر نیست. از این‌رو مجاب می‌گردد که به ایران باج بدهد.

سناریوی بدبینانه: ایران بر غنی‌سازی پافشاری می‌کند و بر همین روند و موضع روز به روز منزوی‌تر می‌شود. سپس سیاست خارجی از سیاست اقتصادی به سیاست امنتیتی درمی‌غلتد. آنچه که شوروی را از میان برد؛ یعنی حرکت از اقتصاد به امنیت. تحریم‌های اقتصادی شدت می گیرد و موجب شورش‌های اجتماعی می‌شود که نظام سعیمی‌کند با انبساط اجتماعی این قضیه را حل کند؛ برای مثال آمدن روحانی مثال صدق این ادعاست. اما ممکن است این تغییر یا انبساط اجتماعی کل نظام را با خطر مواجه ساخته و به تغییر نظام منجر شود.

سناریوی فاجعه: امریکا با روسیه و چین وارد معامله می‌شود و آنها از قضیة سوریه کنار می‌کشند. سوریه از دست می‌رود و ایران به ناچار سیاستی کاملاً امنیتی در پیش می‌گیرد. اقتصاد ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود و موجبات شورش اجتماعی را فراهم می‌آورد. روسیه و چین به این نتیجه می‌رسند که نگهداشتن ایران برای آنها بهای سنگینی دارد. این امر یک جو متزلزل بین‌المللی را برای ایران بوجود می‌آورد. توضیح اینکه روسیه و چین بعد از جنگ سرد همواره از تنش‌های بین المللی به سود خود بهره برده‌اند. در مورد ایران نیز با آن به منزلة یک ظرف آب کج برخورد کرده‌اند که نه اجازه می‌دهند آب بریزد ونه استقرار و آرامش کامل پیدا کند.

سناریوی معجزه: غنی‌سازی توسط غرب پذیرفته می‌شود و تمامی مصائب در اثر گفت و گو رخت برمی‌بندد. متأسفانه این انتظار را عدّه‌ای هم‌اینک از تیم روحانی دارند. اینان تصور می‌کنند که شرایط تحریم می‌رود و روابط ایران و غرب حسنه می‌شود. می‌توان این نوع نگاه را در بهترین حالت خود در چارچوب نظریه نولیبرال «همگرایی بخشی» یا «سرایت بخشی» ارنست هاس تحلیل کرد. هاس معتقد بود که همکاری در بخشی به بخش دیگر سرریز شده و همگرایی در آن بخش را نیز بوجود خواهد آورد. برای مثال همکاری ایران و آمریکا در پروندة هسته‌ای، همکاری در بخش اقتصاد و سپس سیاست را رقم خواهد زد. البته این چارچوب پیشنهادی مؤلف برای تئوریزه کردن نگاه خوش‌بینانه است، وگرنه تاکنون در لسان و خامه هیچ اصلاح‌طلب و یا نیروی منتقدی این ایده مشاهده نشده است.

سناریوی نرمش قهرمانانه: دو پیش‌فرض دارد: پیش فرض اول که دکتر ظریف پیگیری میکند، نوع «نگاه تونلی» به سیاست خارجه است، بدین‌معنا که باید از تمام ظرفیت‌های نظام بین‌الملل برای رسیدن به اهداف خود بهره برد. فعالیّت ظریف در فیس‌بوک، در واقع استفاده از دیپلماسی عمومی به منزلة قسمتی از همین ظریفتهاست. پیش‌فرض دوم توجه به مقدورات و محذورات سیاست خارجی است: توانایی‌ها و خواسته‌هایی داریم. توانایی‌های ما در سه محور قابل ذکرند:

۱. بسیج اجتماعی بالا که در منظقه و حتی جهان بی‌نظیر است.
۲. قرار گرفتن بر گلوگاه انرژی.
۳. موقعیت‌مندی و فضاییّت استراتژیک از حیث ژئواکونومی، ژئوپولیتیک و...

و اما محذورات داخلی ما: توجه به شرایط درونی شامل تورم بی سابقه و...

محذورات خارجی که نقطه عزیمت آن شرایط بین المللی است، اینکه می‌توان بدون شمشیر کشیدن و جنگیدن به اهداف خود برسیم. مثلاً نیازی نیست بگوییم شورای امنیت ناعادلانه است، بلکه باید از آن برای لغو تحریم‌ها بهره ببریم.

فرجامین سخن آنکه تیم مذاکره کننده ایران توانسته با اقتدار خوبی تا به این‌جای کار پیش رود و نرمش قهرمانانه مورد نظر مقام معظم رهبری را به تداعی و تجلی برساند. انتظار می‌رود نخبگان سیاسی، چه «ابزاری و اجرایی» و چه «فکری و علمی» از انتظارات بیش از اندازه از دولت کاسته و نیز خوش‌بینی‌های غیرواقع‌بینانه و هیجانی نسبت به عملکرد آمریکا در قبال حسن نیت ایران را کناری بگذارند، مگر آنکه در گسست از تجربه زیسته، حافظه تاریخی و خاطرات قومی خود را پیش از آن کنار گذارده باشند. درخواست- نه پیشنهاد- راقم این سطور بازگشتی دوباره به پنج سناریوی پیش‌گفته و نگاهی مقایسه‌ای بدانهاست. غایت‌القصوای متن همانا سناریوی نرمش قهرمانانه است که تبیین و تعلیل(چرایی) آن از سویی و چندی و چونی آن از سویی دیگر، یادداشتی مستقل را فرامی‌خواند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

چیستی، چرایی و چگونگی حمایت تهران از دمشق؛ چرا باید از سوریه حمایت کنیم؟

18 شهریور 1392 ساعت 10:52

ماهیت تحولات در سایر کشورهای عربی متفاوت از آن چیزیست که در سوریه رخ می‌دهد.


جهان نیوز - محسن سلگی:
چیستی(What):  
با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران رویکردی تهاجمی و جهان‌گرایانه(از سنخ و جنس فرهنگی) را با اتکای به ایدئولوژی اسلامی در پیش گرفت. تا آن‌که با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جمهوری اسلامی با توجه به حفظ بقا و ام‌القری به اندرونی متوجه شد و بالنتیجه رویکرد امنیتی– نظامی در سیاست خارجه مستولی گشت و ایران را نه تنها از جهان‌گرایی (Internationalism) که از منطقه‌گرایی ((Regionalism نیز به معنای موفق آن تا حد قابل توجهی دور نگه داشت. با وجود این، به سبب ایدئولوژی سیّال و دینامیسم استثنایی ایدئولوژی انقلاب اسلامی-ولایت فقیه- ایران توانست نه تنها متحدانی در فراسوی مرزهای خود بیابد، که حتی بر نظریه‌های مرزگرا و منطقه‌گرایی کلاسیک نیز تأثیر ساخت‌شکنانه بگذارد؛ بدین معنی که نظریه‌های منطقه‌گرایی پیش از انقلاب (دهه 80 میلادی) نظریه‌هایی بودند که بر مرزهای فیزیکی و جغرافیای عینی اتکا و ابتنا داشتند، اما در اثر وقوع انقلاب اسلامی(به عنوان مهم‌ترین دلیل تغییر و نه تنها دلیل) نظریه‌های منطقه‌گرایی پس از حک و اصلاح در قالب نظریه‌های نومنطقه‌گرایی مورد بازبینی و بازتعریف قرار گرفتند؛ به این مفهوم که مرزهای عقیدتی و فکری و معنایی در روابط بین‌الملل بیش از مرزهای فیزیکی اهمیت یافت و به دنبال این تغییر معناگرایی در روابط بین‌الملل مورد اقبال قرار گرفت. ایران با وجود درگیری هشت ساله، اما توانست بر نظریه‌ها تأثیر انقلابی بنهد. 

ضرورت یا چرایی(why): 

اکنون در مقام ضرورت و چرایی باید این نکته را افزون ساخت که در شرایطی که در نظریه‌های نومنطقه‌گرایی، منطقه به محیط‌های هم‌مرز تعریف و تحدید نمی‌شود، بلکه بعدی ایدئولوژیک، فرهنگی، فکری و معنایی نیز دارد -تا جایی که عده‌ای از «پایان جغرافیا» سخن گفته‌اند- جمهوری اسلامی که خود مبدع تحول در بسیاری نظریه‌ها و مکاتب فکری روابط بین‌الملل و گذار آنها به معناگرایی است، به عنوان رهبر «باید» -به مثابه تکلیف و بایستگی- و «حق دارد»-به منزلة شایستگی- از سوریه و به‌طور کلی حرکت‌های ضداستبکاری حمایت کند. 

ماهیت تحولات در سایر کشورهای عربی متفاوت از آن چیزیست که در سوریه رخ می‌دهد. همان‌طور که رهبری انقلاب فرموده‌اند، ایران از تحولاتی حمایت می‌کند که دارای سه ویژگی مردمی، اسلامی و ضد استکباری باشد. در تمامی کشورهای عربی به‌جز سوریه، قیام‌ها و انقلاب ها از این سه ویژگی برخوردار است. در سوریه، گروه هایی که به عنوان مخالفان حاکمیت دست به مبارزه مسلحانه زده‌اند، نه تنها از این ویژگی‌ها برخوردار نبوده، بلکه تکیه‌گاه اصلی آنان استکبار جهانی است. سوریه همواره از زمان حافظ اسد موضعی ضد‌استبکاری داشته است و هم‌اکنون نیز دارد تاوان حمایت از ایران و فلسطین و حزب‌الله را می‌دهد. بنابراین با وجود تردید نسبت به ماهیت اسلامی حاکمیت سوریه اما از ماهیت مردمی و ضد‌استکباری آن با صراحت می‌توان دفاع نمود. 

چگونگی(How): 
مباحث مربوط به چگونگی متأثر از چیستی و چرایی یک امر یا پدیده است و حمایت ایران از سوریه در این بعد  نیز مشمول همین قاعده است. 

توجه به این نکته لازم است که جدایی «چرایی» و «چگونگی» همواره امکان‏پذیر نیست. به تعبیر ارسطو بعضی افعال انسان برای رسیدن به فعل دیگری (به‏عنوان غایت) صورت می‏گیرد. برای این‏گونه افعال، چرایی و چگونگی به معنای دقیق آن مطرح است؛ مثلاً می‏پرسیم چرا دارو می‏خوری؟ می‏گویند برای این‏که فلان بیماری‌امان خوب شود. می‏پرسم چگونه می‏خوری؟ می‏گویند با آب و مثلاً هر 6ساعت یکبار. دارو خوردن در این‏جا به غرض دیگری انجام شده است. دسته دوم افعال، آنهایی هستند که فعل دیگری غایتشان نیست. «رقصیدن» در فرهنگ یونان باستان برای این بوده که از شدت حزن یا شادی به حالت تعادل برسند( یا مثل خارانیدن دست که خودش غایت است). این فعل-رقصیدن- نیز تا حدی برای فعل دیگری انجام می‏شود، اما نه به معنای تمام‌قدی که در مثال دارو خوردن دیدیم.  

کسی منکر عمق استراتژیک سوریه برای ایران نیست، اما همین بعد سیاسی-امنیتی نیز در راستای اهداف مذهبی و باطنی انقلاب اسلامی قرار دارد. با  این حال حمایت ایران از سوریه از آن دسته افعالی است که نمی‌توان چندان میان چگونگی و چرایی آنها تمایز نهاد؛ بدین معنی ماهیت حمایت ایران از سوریه به‌گونه‌ای عمدتاً فی‌نفسه و باطنی است و اساساً انقلاب اسلامی بدون آن دیگر حتی انقلاب نیست و ویژگی ایدئولوژیک و مردمی خود را به عنوان دو ویژگی عمومی انقلاب‌های بزرگ از کف داده و وارد دورة ترمیدور(Thermidor) یا استحاله می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

عافیت‌اندیشی یا عاقبت‌اندیشی؟ پیشرفت اسلامی اعم از عدالت است

15 اردیبهشت 1392 ساعت 12:20

گفتمان‌سازی در کلام رهبر انقلاب ناظر به پیوند درونی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه و مدیریت انقلابی است که سعی در هم‌نشین و هم‌نشان کردن آرمان و واقعیت، آخرت و دنیا یا معنویت و زندگی دارد.


جهان نیوز - محسن سلگی*:
رهبری معظم انقلاب فرموده‌اند که در طراحی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت باید بر «فکر»، «معنویت» و «زندگی» تکیه شود و در این میان «فکر» را بنیانی‌تر از بقیه عرصه‌ها ارزیابی کرده‌اند. از نکات این بیان، این‌که رهبری معظم پیشرفت و تمدن‌سازی را با «فکر» و «معنویت» در تنافی ندیده‌اند.  

بی‌تردید آرمان بیش آن‌که از جنس واقعیت باشد، از جنس ایده و «فکر» است. وقتی در کلام رهبری اولویت به «فکر» داده می‌شود، این معادل و یا دست‌کم مشابه همان اولویتی است که ایشان در الگوی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه به «آرمان» می‌دهند. 

علامه جعفری به درستی با مقایسة اسلام و مسیحیت، معتقد است که اسلام با جاذبة متقابل دو نیروی دین و تمدن شکل گرفت و در منظر اسلام «معنویت و واقعیت» دو نیروی متضاد و رویاروی نیستند، بلکه حیات «معنویت» در سازگاری با واقعیّت و جهان ماده است و در صورت برهم خوردن این سازگاری، بنیادهای اساسی «زندگی» نابود می‌شود. 

حکمای اسلامی، حکمت را به حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌کنند: حکمت نظری دریافت هستی است، آن‌چنان‌که هست و حکمت عملی خط مشی زندگی است، آن‌چنان‌که باید باشد. آرمان‌گرایی واقع‌بینانه همان اتصال میان هست‌ها(واقعیت) و بایدها(آرمان‌ها) یا حکمت نظری و حکمت عملی است، نیز مؤید همین اتحاد «فکر» و زندگی یا «معنویت» و زندگی در اسلام می‌باشد.  

تمدن غرب همان‌طور که رهبری معظم می‌فرمایند هم‌اکنون در دوران انحطاط به سر می‌برد. امروزه از منظر بسیاری از منتقدین –حتی در خود غرب- یکی از دلایل این انحطاط، شکافی است که در غرب میان «فکر» و زندگی افتاده است و بیهوده نیست که «نیچه» به منزله مهم‌ترین منتقد مدرنیته در غرب به انسان‌های غربی توصیه می‌کند تا علیه وضع موجود به پا خیزند و بدون توجه به عرف و سنت جامعه به سمت فرهنگی دگرگون پیش بروند؛ فرهنگی که وی آن را وحدت میان «فکر» و «زندگی» می‌خواند.  

«آفاق‌گرایی»- در برابر انفس‌گرایی- در اولویت دادن به محیط اجتماعی تا جایی دامن می‌گستراند که مارکس به عنوان یک فیلسوف آفاق‌گرا و ماتریالیست معتقد است وجود اجتماعی و «زندگی» انسان‌ها است که «فکر» یا آگاهی آنها را تعیین می‌کند، نه این‌که «فکر» و آگاهی تعیین‌کنندة وجود اجتماعی و «زندگی» انسان‌ها باشد. اگرچه مارکس به ظاهر یک اندیشمند انقلابی است، اما این دیدگاه او ناچار به تسلیم واقعیت‌شدن منتهی می‌گردد. مارکسیسم و سوسیالیسم جدید نیز مانند اندیشه سلف خود تسلیم واقعیت‌اند. وضع موعود و کمون ثانویه‌ای که در آن‌ها مطرح می‌شود یک موعود موهوم و عاری از معنویت است که باید از آن به عنوان آرمان‌گرایی مادی و در عین حال آرمان‌گرایی غیر‌واقع‌بینانه نام برد که محکومِ محتوم تاریخ است.  

لیبرالیسم نیز تسلیم واقعیت است. در برخی گرایش های حاشیه‌ای لیبرالیسم مانند آن‌چه در تفکرات آرمان‌گرایانی همچون «الکساندر ونت» وجود دارد، یک آرمان و موعود مادی و دنیاگرایانه است که نظری به آخرت ندارد؛ یک آرمان «عافیت‌اندیش» است و نه «عاقبت‌اندیش». همه این‌ مکاتب و اندیشه‌ها صرفاً آفاقی و مادی هستند و همان‌طور که رهبری انقلاب نیز به درستی بیان فرموده‌اند تمدن غرب بر پایه تفکر اومانیسم و نگاه قدرت سیاسی و سرمایه‌محور شکل گرفته است.  

رهبری معظم «گفتمان‌سازی» را شرط اصلی تحقق الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت عنوان کرده‌اند. گفتمان مصبوغ و مسبوق به «فکر» و نیز متصل و حاکم بر واقعیت یا همان زندگی است. از این‌رو گفتمان‌سازی در کلام ایشان ناظر به پیوند درونی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه و مدیریت انقلابی است که سعی در هم‌نشین و هم‌نشان کردن آرمان و واقعیت، آخرت و دنیا یا معنویت و زندگی دارد. روی این ملحوظ «پیشرفت» در الگوی اسلامی- ایرانی در مقابل پیشرفت در الگوی سکولاریسم قرار می‌گیرد، چراکه سکولاریسم با تفکیک و سپس تقابل نهادن دوگانه‌انگارانه میان آرمان و واقعیت، دنیا و آخر یا معنویت و زندگی بالنتیجه پیشرفت معنوی انسان را به حاشیه می‌راند و مکتوم می‌کند. 

 زمانی که رهبری از گفتمان‌سازی به عنوان شرط اصلی یاد می‌کنند منظور اتصال و پیوند دادن آرمان‌ها و واقعیت یا معنویت و زندگی با یکدیگر است. این پیوند، پیوندی است که تنها با مکانیزم مدیریت انقلابی به ثمر خواهد نشست. 

آرمان‌گرایی واقع‌بینانه به جای آن‌که تسلیم واقعیت باشد می‌کوشد تا واقعیت را در جهت آرمان‌ها تغییر دهد، آن هم با مکانیزم مدیریت انقلابی. در واقع بدون مدیریت انقلابی نه می‌توان به آرمان‌گرایی واقع‌بینانه و تحقق عینی آن رسید و نه می‌توان الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را که «معنویت» اساس آن و «فکر»، روح حاکم بر آن است محقق نمود.  آرمان‌گرایی واقع‌بینانه به مثابه «معرفت‌شناسی» و «مدیریت انقلابی» به منزله روش‌شناسی، دو اساس قوام‌بخش برای تحقق الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت هستند. الگویی که جامع پیشرفت مادی و معنوی انسان و جامعه است و تعالی تمامی ارزش‌های انسانی-الهی من‌جمله عدالت، رهایی، تهذیب و... را شامل می‌شود. به این طریق «تعادل» در پیشرفت اسلامی مهم‌ترین اساس است و بر همین اساس-تعادل- عدالت مهم‌ترین مقصود این معنا است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

اخباری‌گری"؛ حس‌گرایی منحوس در ایران

غرب در ساحت نرم‌افزاری یا همان انسانی-فرهنگی دچار عقب ماندگی است

۲۳ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۲۳

لازم است که از تجربه غرب درس بگیریم و نیز البته از تجربه خومان؛ چراکه ایرانیان نیز علی رغم قرون طلایی خود و اسلام، همزمان با شروع شدن رنسانس در غرب، یعنی دردوران صفویه صرفا به علوم انسانی یا کلامی-فلسفی و فقهی توجه کردند

سرویس فرهنگی جهان نیوز - محسن سلگی: در قرن بیستم در سپهر اندیشگی و در نظر برخی عالمان غربی اهمیّت علوم انسانی بیش از علوم طبیعی شد. ویکو، فیلسوف و مورخ ایتالیایی اظهار داشت که «انسان تنها قادر به شناختن چیزی است که خود می آفریند».

از این رو، علوم انسانی به مثابه آن چه انسان خلق می‌کند یا خلاقیّت او در این زمینه بیش از سایر علوم- خصوصاً علوم طبیعی- است، در قرن بیستم و سپس بیست و یکم بیش از هر زمانی در غرب مورد توجه قرار گرفته است، اما کماکان این توجه، توجهی ضعیف و در مقایسه با علوم تکنیکی، به مراتب در مرتبه‌ای نازل‌تر است. مضافاً این که این توجه عمدتاً در عرصه اندیشگی بوده است.

به درستی گفته شده است که در مبارزه با غرور و کبریاطلبی غربی نمی‌توان هدف تهاجم خویش را تکنولوژی غربی دانست، بلکه باید متوجه مبارزه با علوم انسانی غربی بود که غرب از طریق آن به تخمیر اذهان می پردازد. این مضمون بیش از هر جا در مکتب فرانکفورت دیده می‌شود.

رهبر انقلاب به نیکویی به ضعف فرهنگی و علوم انسانی در غرب تأکید دارند و این امر که غرب برخلاف پیشرفت در حوزه سخت‌افزاری و تکنولوژیکی در عرصه و ساحت نرم‌افزاری یا همان انسانی-فرهنگی دچار عقب ماندگی و از این حیث در وضعیتی نامتوازن به سر می برد. در واقع توجه رهبر انقلاب به سقوطی تدریجی است که به سبب همان عدم توازن گریبانگیر غرب شده است.

تمدن غرب در دوره یونان باستان سقوط کرد، چراکه در آن تنها به علوم فرهنگی یا انسانی (مانند فلسفه) توجه جدی می‌شد و تمدن کنونی غرب نیز با وارونه کردن آن روند، توجه به علوم تکنیکی را مطمح نظر قرار داده است و از این رو همچون یونان باستان راه انحطاط در پیش دارد.

نظر به این مشکل، لازم است که از تجربه غرب درس بگیریم و نیز البته از تجربه خومان؛ چراکه ایرانیان نیز علی‌رغم قرون طلایی خود و اسلام، همزمان با شروع شدن رنسانس در غرب، یعنی در دوران صفویه -باوجود بزرگان و استثناهایی مانند شیخ بهایی که عالم فقه و ریاضی و مهندسی و نجوم و سیاست و عرفان بود- صرفا به علوم انسانی یا کلامی-فلسفی و فقهی توجه کردند و قافیه را در برابر غرب باختند. در این دوران، متأسفانه از حس‌گرایی و تجربه‌گرایی غربی در زمینه‌ای غیر از علم، یعنی در فقه و کلام تأسی می‌گیریم.

بدین معنا که حس‌گرایی غربی در دوران صفویه در مذهب اخباری تجلی می‌یابد که روش حس‌گرایی را در شناخت شیعه به کار می برد و با قطعیت‌یابی در این معرفت به خشونت‌های شدید دست می‌یازد و به گونه‌ی سایه وحشت را در دوران صفویه می‌گستراند که علمای مخالف آن را شبانه دفن می‌کردند. این نحله، به جدایی دین از جامعه (نوعی از شخصی‌شدن دین) فتوا دادند و درباره آنچه به عنوان جدید به میدان می‌آمد احتیاط می‌کردند و با این احتیاط -در جایی که نص و روایت وارد نشده- عملاً، تعطیل دین در جامعه را پی گیری کردند.

با این روند، جدایی دین از جامعه را شکل می‌دهند؛ همان‌گونه که در غرب در فرآیند سکولاریسم، ندای جدایی جامعه و خصوصاً سیاست از سر داده شده است. پس در واقع اخباری‌گری متأثر از غرب، فرآیند تکمیلی درون‌دینی سکولاریسم را شکل می‌دهد. روی این ملحوظات، آغاز غربزدگی ایرانیان در علوم انسانی و توسط مذهب اخباری صورت گرفته است. گرچه این غربزدگی در سطحی فرودین بوده، اما فرجامین آن سقوط عقلی و بازماندن ایرانیان از پیشرفت بوده است. 

از این‌روست که مبارزه با غرب در زمین علوم انسانی یا عرصه نرم، حتی بیش از مبارزه سخت و تکنولوژیکی به شکست هیمنه پوشالین آن کمک وافری خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

چه کنیم تا انقلاب دچار تناقض نشود؟ / لزوم توجه مضاعف دولت به ظرفیت درونی

23 اردیبهشت 1393 ساعت 8:25

در صورت بهره‌مند نشدن از ظرفیت درونی و رویکرد انحصاری به مرزهای خارج، از آنجا که رویکرد گزینش شده با نیازهای انقلاب اسلامی و اصول آن سنخیت لازم را ندارد، مقوله پیشرفت و الگو بودگی انقلاب اسلامی دچار تناقضات جدی در عرصه ساختار و مبنا می‌شود و فاقد منطق درونی شده و جامعه را با مخاطرات جدی فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی و ... مواجه می‌سازد.


سرویس سیاسی جهان نیوز-محسن سلگی: اغلب اندیشمندان در تعریف مفهوم توسعه معتقدند که توسعه فرایند حرکت هر ملت و جامعه از وضع کنونی به سمت وضعیت مطلوب است؛ ولی با وجود این اجماع نسبی، قرائت‌های مختلف و متفاوتی از امر توسعه و پیشرفت مطرح است.

برخی توسعه را معادل رشد اقتصادی و پیشرفت‌های مادی شبیه آنچه امروز در غرب مشاهده می‌شود، می‌دانند؛ اما در نگاه رهبران جمهوری اسلامی، امر توسعه و پیشرفت اعم از پیشرفت‌های مادی و معنوی است که البته این نمونه از توسعه، دارای ملزومات خاص با مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و نیز روش‌شناسی مبتنی بر اسلام ناب و نیازهای انقلاب اسلامی است. به عنوان مثال مقام معظم رهبری در یکی از بیانات خود فرموده اند: "ما پیشرفت به شکلی که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی‌خواهیم".

با مفروض دانستن اقتضای فوق، معظم له در مقوله پیشرفت کشور و حل مسائل و مشکلات کشور بر اصل "ساخت درونی نظام" تاکید دارند؛ این مفهوم در جهت اندیشه کلی امام خمینی (ره) که مبنای انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی را زنده کردن اعتماد به نفس ملی مبتنی بر اعتقادات اسلامی قرار می دهد، معنا دارد. چه اینکه رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر تقویت اعتماد به نفس ملی بعنوان پایه پیشرفت و شکوفایی کشور تاکید کرده اند. تقویت ساخت درونی نظام که رهبر معظم انقلاب در دیدار آذرماه۹۲ با کارگزاران حج و همچنین دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران (۲۶/۶/۱۳۹۲) و بازدید ایشان از دستاوردهای نظامی سپاه در ۲۲ اردیبهشت امسال آن را بیان کردند، برخاسته از همین نگاه است.

در اندیشه امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب، نقطه عزیمت پیشرفت و قدرت، تقویت درونی کشور با استفاده از تقویت اعتماد به نفس ملی و تقویت ساخت درونی نظام و بهره‌گیری از ظرفیت‌های داخلی است. تاکید رهبر معظم انقلاب بر اقتصاد مقاومتی نیز وجهی دیگر از این اندیشه‌هاست. با تمرکز بر این رویکردها، پیشرفت خودبنیان حاصل شده و در نتیجه اقتدار جمهوری اسلامی در سطح منطقه و جهان را رقم می‌زند. در ذیل به مقدماتی درباره تقویت ساخت درونی نظام و نتایج آن می‌پردازیم. 

ساخت درونی نظام: ساخت درونی در مقام تعریف، چارچوبی را شامل می‌شود که ظرفیت‌های فکری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... نهفته در آن چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملکرد، برگرفته از مبانی انقلاب و علل حدوث یا محدثه انقلاب اسلامی که باید به بعنوان علل بقای نظام سیاسی و بالندگی هرچه بیشتر آن ایفای نقش کند. اتخاذ راهبرد استفاده از ظرفیت درون نظام از جانب رهبر معظم انقلاب می‌تواند متضمن نکات سنگین باری از معنا باشد که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

الف. تحقق جامعه مطلوب مبتنی بر اسناد بالادستی در نظام اسلامی: جامعه مطلوب در قانون اساسی به ویژه با ابتناء بر اصول دوم ،سوم، چهل و سوم و پنجاهم، جامعه‌ای است برخوردار از:

۱. استقلال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی

۲. آزادی به منزله عامل تحقق استقلال و استعدادهای ملی

۳. وجود عدالت اجتماعی و نبودن فقر و محرومیت

۴. تامین نیازهای انسانی در جهت رشد و تکامل وی

۵. بالندگی تولید و اشتغال کامل و موجه.

همچنین برخی از اهدافی که در قانون اساسی برای جامعه مطلوب در نظام اسلامی برآن تاکید شده، عبارتند از: استقلال، آزادی و نفی هر گونه استبداد، شکوفایی استعدادها، تامین نیازهای مادی و معنوی انسان‌ها، عدالت اجتماعی و اقتصادی، اشتغال کامل، خودکفایی، مشارکت، کارآمدی، حاکمیت قانون، اقتدار ملی، عزت ملی ،وحدت ملی، اتحاد ملل اسلامی، استحکام بنیان خانواده و محیط زیست سالم.

با عنایت به گزاره‌های فوق که مبتنی بر هویت اسلامی – ایرانی و به مثابه مفروضات امر پیشرفت و توسعه و حل مشکلات کشور طراحی شده است، پر واضح است که برای محقق شدن اهداف و برنامه های فوق، باید به ظرفیت درون‌زای نظام و ساخت درونی آن که با نیازهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی جامعه در ساحت نظام اسلامی، سنخیت لازم را دارد، توجه و از آن استفاده کرد و این بهره‌مندی به معنای نادیده گرفتن محدودیت ها در توانمندی بخش‌هایی از کشور و یا توجه نداشتن به واقعیات جامعه نیست؛ بلکه بدین معناست که تئوری راهنمای خود در امر توسعه و حل مشکلات کشور در رویکردهای خارج از کشور به طور مطلق جستجو نکنیم و اگر در بخش‌هایی، محدودیت و نقص وجود دارد، باید همزمان ضمن بهره‌مندی از ظرفیت داخلی کشور، برای کسب علم و توان لازم از تجربه و توان بیرونی هم به‌ طور موقت و در کوتاه مدت بگیریم.

از سوی دیگر این نباید موجب غفلت‌زدگی و نگاه منفعلانه نسبت به مقوله پیشرفت در کشور حاکم شود، بلکه باید استراتژی پیشرفت خود را بر استفاده از توانمندی سرزمینی و شکوفا نمودن استعدادها و پتانسیل داخلی کشور با رویکرد جهادی بنا نهیم.

مقام معظم رهبری معتقدند: «تکیه، به ظرفیت درون‌زای کشور باید باشد؛ این دو حرف با هم اشتباه نشود. امیدمان را به بیرون از ظرفیت داخلی کشور ندوزیم.»

ایشان همچنین در بیانات خود در بازدید دستاوردهای دفاعی سپاه می فرمایند: «ما در زمینه های اقتصادی نیز می توانیم با تکیه بر توانایی ها و استعدادهای درونی خود بسیاری از گره ها را باز کنیم و در قبل هم این موضوع تجربه شده است.»

رهبر انقلاب همچنین در همین سخنان اخیر خویش (۲۱ اردیبهشت ۹۳) می فرمایند: «ما در زمینه های اقتصادی نیز می توانیم با تکیه بر توانایی ها و استعدادهای درونی خود بسیاری از گره ها را باز کنیم و در قبل هم این موضوع تجربه شده است.»

این راهبرد نشان از عمق خردورزی و عقلانیت سیاسی در تعیین استراتژی پیشرفت دارد؛ امری که منطق درونی آن، سازگاری مولفه‌ها، یعنی توجه به اصول انقلاب اسلامی، قانون اساسی، توانمندی و ظرفیت و ساخت درونی نظام از یک سو و شرایط جبهه بیرونی و معاندان نظام اسلامی از سوی دیگر است.

از بعد دیگر، در صورت بهره‌مند نشدن از ظرفیت درونی و رویکرد انحصاری به مرزهای خارج، از آنجا که رویکرد گزینش شده با نیازهای انقلاب اسلامی و اصول آن سنخیت لازم را ندارد، مقوله پیشرفت و الگو بودن انقلاب اسلامی دچار تناقضات جدی در عرصه ساختار و مبنا می‌شود و فاقد منطق درونی گشته و جامعه اسلامی را با مخاطرات جدی اندیشه ای، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و ... مواجه می‌سازد. 

ب. عنایت به تجربه سیاسی در امر توسعه در مقوله رویکرد و عملکرد: واقعیت این است که در برهه‌هایی از حکمرانی برخی دولت‌ها نگاه وارداتی در امر توسعه به صورت موج‌هایی پر رنگ جلوه می‌نمود و به توان درونی و ظرفیت‌هایی داخلی توجه جدی صورت نمی‌پذیرفت، امری که بارها در قالب مفاهیم اقتدار عملی، رشد اخلاقی و معنویت و عواطف انسانی، عزت ملی، خودکفایی در نیازهای اساسی، افزایش بهره‌وری، اقتدار ملی، مقابله با جهل و بی قانونی و ... که همه در جهت تقویت ساخت و چارچوب درونی نظام است توسط دلسوزان کشور مورد تأکید قرار گرفته است. 

ج. پیامدها: بهره‌مندی از راهبردهای فوق می‌تواند دستاوردهای مثبت فراوانی را نصیب نظام اسلامی کند که از جمله مهم‌ترین آنها عبارت است از: پایایی و پویایی هر چه بیشتر نظام جمهوری اسلامی در امر الگو بودگی و الهام‌بخشی بین مسلمانان و مردم منطقه.

نشانه‌های موجود حاکی از آن است جمهوری اسلامی ایران از آنجایی که بین دو مفهوم ساختار و مبنا تفاهم ایجاد نموده، هر چند در دوره‌هایی از عرصه سیاست‌ورزی دچار موج‌هایی شده ولی همچنان در تصویر ذهنی مسلمانان جهان به عنوان الگوی برتر نگریسته می‌شود، امری که دشمن سعی دارد آن را مخدوش نماید و واقعیت‌ها را وارونه جلوه دهد و یا از تحقق کامل آن جلوگیری کند؛ به طوری که مقام معظم رهبری در این زمینه با ارائه راهبردی، معتقدند: «در بیرون از مجموعه کشور و نظام جمهوری اسلامی، جنبه بزرگی وجود دارد که با همه توان، از سی و چند سال پیش به این طرف کوشیده نگذارد که ... در زمینه‌های گوناگون این [نظام جمهوری اسلامی] الگو بشود... چشم به آنها ندوزید چشم به داخل بدوزید.»

این تاکید ایشان نشان دهنده اعتقاد راسخ به تعیین راهبرد بهره‌مندی از ظرفیت درون‌زای نظام در ادامه راه انقلاب اسلامی است. با این وصف می‌توان نتیجه گرفت آنچه به مثابه ساخت قدرت در عرصه داخلی و خارجی برای جمهوری اسلامی کارآمد خواهد بود توجه به ظرفیت‌های درونی‌زای کشور و اهتمام به شکوفا‌نمودن استعدادهای داخلی است. البته به تجربه نیز دریافته‌ایم آنچه باعث قدرت استراتژیک برای ما نیز شده است توجه به گزاره فوق می‌باشد که می‌طلبد دولتمردان در دولت یازدهم نیز به‌عنوان علت مبقیه انقلاب اسلامی بدان توجه جدی نمایند. 

البته تأکید رهبر انقلاب بر تقویت ساخت درونی کشور و تکیه بر ظرفیت های درون زای داخلی به معنای نفی و عدم استفاده از فرصت‌های بین‌المللی نیست، بلکه ایشان، اولویت را به ظرفیت‌های درونی می‌دهند و می‌فرمایند: «نگاهمان به بیرون نباشد. این، توصیه ما است؛ این معنایش این نیست که از امکاناتی که در بیرون هست استفاده نکنیم... نمی‌گوییم از اینها استفاده نکنید، اما می‌گوییم اطمینان نکنید، اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید.» (دیدار با هیأت دولت،۶/۶/۹2)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

داعش؛ بی قاعده‌تر از القاعده

6 تیر 1393 ساعت 13:08

در خطبه های نماز جمعه و کلیپ های منتشر شده آنان، از شیعه به عنوان «روافض صفویه» یاد می کنند؛ که این نشان از این همانی قایل شدن آنها میان شیعه و ایرانی بودن است. این مسأله، تهدید امنیتی احتمالی آنها را برای ایران پررنگ تر می کند.


سرویس بین الملل جهان نیوز ـ داعش که یکی از مهم‌ترین انشعابات گروه‌های تکفیری است؛ از ۲۰۰۶ و به رهبری ابوحمزه مهاجر و پس از آن با رهبری ابوعمر بغدادی و بعد از آن ابوبکر بغدادی به تدریج از القاعده فاصله گرفت؛ تا جایی که در فوریه ۲۰۱۴ ایمن الظواهری به طور رسمی سلب وابستگی داعش از القاعده را اعلام کرد.

دلیل این امر این است که هر چند القاعده گرایش ضد شیعی نیز دارد، اما دشمنی خود را بر اساس ادعای خود، غرب ذکر می‌کند. در حالی که داعش به روشنی دشمن اصلی خود را جریان تشیع معرفی می‌کند. در داعش، تشیع در مرکز مبارزه است، اما جهاد القاعده عمدتاً ضدغربی و از حیث مذهبی، ضد صهیونیسم و یهود است. اختلاف داعش با القاعده تا جایی است که داعشی ها برخی از جریان های القاعده از جمله جبهه النصره را مورد هجوم قرار داده اند.

البته داعش نه تنها القاعده، که اهل سنت کلاسیک (هر چهار مذهب آن) را هم تکفیر می کند و غرب نیز از اضلاع جهاد تکفیری داعش است؛ اما در این میان شیعه، مهمترین دشمن داعش محسوب می شود. دشمنی آنها با ایران نیز بسیار بارز است، تا جایی که ارتش مالکی را نیز «جیش الصفویه» می خوانند؛ یعنی اصلاً آنها را عرب تلقی نمی کنند.

در خطبه های نماز جمعه و کلیپ های منتشر شده آنان، از شیعه به عنوان «روافض صفویه» یاد می کنند؛ که این نشان از این همانی قایل شدن آنها میان شیعه و ایرانی بودن است. این مسأله، تهدید امنیتی احتمالی آنها را برای ایران پررنگ تر می کند.

تشکیلات آنها بی هیچ روی متمرکز نیست، بلکه خصلت کاملا غیر متمرکز دارند؛ یعنی گردان های آنها کاملاً مستقل و در عین حال همسو عمل می کنند. یک شورای مرکزی دوازده نفری دارند که به معنای یک نوع هماهنگی نسبی است.

این افقی بودن و فقدان نظام مرکزی (حتی بسیار بیشتر از القاعده) و متمرکز یا سلسله مراتبی، شیوه مبارزه آنها را بسیار پیچیده تر از معمول کرده است. خودجوشی، مستقل عمل کردن واحدهای نظامی در عین همسو بودن، به آنها این توانایی را داده که با انهدام در شاخه‌ای، از شاخه ای دیگر فعالیت را از سربگیرند و پیش ببرند. این شیوه مبارزه پخ و صاف یا افقی، برخلاف شیوه های عمودی (مانند آنچه در مورد سازمان مجاهدین یا منافقین)، شیوه ای پست مدرن است که به گروه های مبارز این توانایی را می دهد که بعد از لورفتن اعضای حتی اصلی، با فروپاشی سازمانی مواجه نشوند؛ مثلاً پس از دستگیری یکی از اعضا، به هیچ عنوان فرد مافوق لو نمی‌رود، حتی اگر فرد دستگیر شده مایل به اعتراف باشد. این بی قاعدگی، مهمترین برگ برنده داعش است.

اما باید دید چه جذابیت هایی، حرکت افقی و خودجوش را موجد می شود. بی تردید درآمدهای بالای عضویت، یکی از مهمترین عوامل انگیزشی است. درآمدهای داعش، عمدتاً از سه قسمت مصادره ها، فرستادن نفت در بعضی مناطق و غنایم بدست می آید. 

طبق گزارش های رسیده در میان اعضای داعش، افراد بسیاری با ملیت های آمریکایی و کشورهای اروپایی حضور دارند. به طور مثال فردی به نام «ابومحمد الامریکی» که از لقب‌اش نیز پیداست، یک آمریکایی‌تبار است که بازوی راست ابوبکر بغدادی محسوب می‌شود. می توان گفت این گروه، جمعیت های چند ملیتی هستند که خشونت، ظاهرگرایی، تکفیر و غنایم، آنها را دور هم جمع کرده است. به ویژه جاذبه غنایم و خشونت، دو عامل پررنگ تر هستند.

جذابیت غنیمت، در ذهنیت عربی نسبت به سایر ملیت ها پررنگ تر است. همچنان که عابد الجابری در کتاب «نقد عقل عربی، تکوین عقل عربی» می گوید، غنیمت یکی از اسطوره های ذهنی و روانی اعراب است و همین موجب شده تا برای عرب، رفاه و تمکن بیش از حد متعارف یک اولویت بی بدیل باشد. زندگی دیرین اعراب و گذران معاش آنان همواره بر اساس فرهنگ غنیمت و ثروت های یک شبه و بی برنامه بوده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

داعش؛ ظرفی که نه می ریزد و نه می ایستد


تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۲
صدای ایران؛ دکتر محسن سلگی*؛ نشریه آلمانی دنیای جوان می نویسد که اخیراً در نتیجه رشد تضادهای درونی و فشار برخی سازمان های حقوق مدنی در آمریکا به حکم یک دادگاه این کشور، سندی از پنتاگون انتشار یافته که مربوط به سال ۲۰۱۲ (پیش از عروج داعش) است. 

این سند ۷ صفحه ای که علیرغم انتشار، بخش های زیادی از آن سانسور شده نشان می دهد که پنتاگون در سال ۲۰۱۲ یعنی چند سال قبل از رشد سرطانی داعش، با ارزیابی اوضاع سوریه از امکان بر پایی یک حکومت خلافت اسلامی متحد القاعده در شرق سوریه سخن گفته و از آن به مثابه یک فرصت استراتژیک در راستای دستیابی به اهداف ایالات متحده در منطقه نام می برد.

 مطابق سند منتشر شده، خلافت اسلامی دقیقاً همان چیزی است که حامیان اپوزیسیون سوریه یعنی ایالات متحده و متحدانش خواهان آن بوده اند و داعش نتیجه مستقیم استراتژی آمریکا در منطقه است. 

مبرهن است که نوعی سیاست میلیتاریسم جدید از سوی امریکا پیگیری می شود که این امر با قدرت گرفتن مضاعف جمهوری خواهان در انتخابات میان دوره ای و نیز شانس بیشتر پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری برای جمهوری خواهان، تشدید خواهد شد.

یکی از دلایل مهم تلاش جدید آمریکا برای بازگشت نظامی به صحنه های عراق و سوریه در چارچوب فشار جمهوریخواهان بر اوباما است. استدلال اساسی این فشارها این است که خروج نظامی نیروهای امریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ سبب تضعیف موقعیت آمریکا در منطقه شده است. 

آن چه مبرز است این که:
-    امریکا در حال ساماندهی مجدد حضور نظامی بلندمدت خود در منطقه است. بدین منظور ناتو را برای حضور نیابتی خود فعال تر کرده است. حضور بی سابقه انگلستان و فرانسه بر این امر صحه می نهد. 
-    روند جدید مداخلات نظامی آمریکا و هم پیمانانش در عراق و سوریه در چارچوب بازگشت مجدد به منطقه است.

برای این دو هدف راهبردی، راهکارهای ذیل در نظر گرفته شده است:
-    نهادینه سازی جنگ و خشونت در منطقه
-    وابسته کردن منطقه به تأمین امنیت از خارج

برای همین منظور، داعش با هدف گسترش تضادهای منطقه ای در بلندمدت مدیریت(نه نابود) خواهد شد؛ در مورد داعش به منزله یک ظرف آب کج برخورد کرده‌اند که نه اجازه می‌دهند آب بریزد و نه استقرار و  صلابت کامل پیدا کند.

برخی جنبه های جدید دخالت نظامی در سوریه و عراق از قرار زیر است:
-    حضور بی سابقه انگلستان در حملات نظامی علیه داعش
-    محدودشدن دامنه مبارزه با داعش به انجام حملات هوایی و غیرمؤثر
-    ضربه به زیرساختهای سوریه به بهانه جنگ هوایی با داعش
-    تداوم حمایت برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای از داعش در قالب سیاست های اعمالی،  علیرغم سیاست های اعلامی 

برخلاف پاره ای تحلیل ها که با خوش بینی این امر را مطرح می کنند که آمریکا می خواهد از خاورمیانه فراغت پیدا کند تا آنگاه بتواند به سمت پاسیفیک و مهار چین برود، این دولت که ابرراهبرد آن حضور همه جایی و انتشار سراسری در دنیا است و به قول کسینجر «خاورمیانه را دیگ همیشه جوشان می خواهد»، نه حضور و دخالت مستقیم در خاورمیانه را رها خواهد کرد و نه خواهد گذاشت که خاورمیانه روی آرامش ببیند. مضافاً اینکه این واقعیت، مهمترین مطالبه اسرائیل از امریکا است که منافع امنیتی و هویتی آن رژیم را تأمین می کند. 

امریکا برای رقابت با چین نیاز دارد تا از خاورمیانه فراغت خاطر نسبی بیابد، نه جدایی نسبی. او برای این رقابت، به تسلط بر خاورمیانه و مسدودکردن نفوذ چین احتیاج دارد. تغییر امریکا در قبال خاورمیانه، صرفا راهکنشی یا تاکتیکی است و در راهبرد یا استراتژی تغییری صورت نگرفته است.

 زمانی راهکنش در حمله نظامی بود، اما اکنون نیست و زمانی ممکن است بازهم حمله نظامی در دستور کار قرار بگیرد؛ اما در نهایت راهبرد همان استیلای بر منطقه است.

یکی از پایه‌های مهم و در واقع مهم‌ترین پایه- در برساخته شدن یک دولت هژمونیک، «قدرت نرم»آن دولت است. «قدرت سخت» یکی دیگر از پایه‌های قدرت است که ترکیب آن با قدرت نرم، به تعبیر ژوزف نای، «قدرت هوشمند (Smart Power) را به وجود می‌آورد. 

مهم‌تر از همه، قدرت نرم است که اشاره به پرستیژ و مشروعیت (Legitimacy) یک نظام دارد؛ این قدرت پس از سیاست میلیتاریسم یا نظامی‌گری نومحافظه‌کاران و تاکید بیش از حد آنان بر قدرت سخت دچار تزلزل شده است؛ بوش با جنگ‌هایی که به راه انداخت، پرستیژ و وجهه آمریکا را تخریب کرد. قبل از آن حمله به برج‌های دوقلو نیز امنیت را به عنوان حداقلی‌ترین آرمان سیاست، در آمریکا خدشه‌دار ساخت و این خود به کاهش قدرت نرم این کشور انجامید.
 
از این رو، امریکا به سمتی می رود که نه همانند بوش تأکید بیش از حد بر نظامی بودن داشته باشد(نه می خواهد و نه می تواند مانند دوران بوش باشد) و نه به سمتی خواهد رفت که بعد نظامی اش تضعیف شود. 

بلکه دکترین- دکترین فراتر از استراژی یا راهبرد است- قدرت هوشمند اقتضاء می کند که همزمان بر هر دو بعد قدرت نرم و قدرت سخت تأکید کند؛ این دکترین با روی کارآمدن جمهوری خواهان قوت بیشتری خواهد گرفت. دانستن این نکات، هوشمندی را در برابر قدرت هوشمند امریکا به دنبال خواهد داشت.

*آموزشیار دانشگاه علامه طباطبایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

۴ نکته مهم در خصوص مذاکرات ایران و 1+5 در «وین ۴»

ذیلاً یادداشت من در خبرگزاری فارس، 14ماه پیش از توافق وین و تهیه متن برجام آمده است؛ یادداشتی که پیش بینی آن مبنی بر رسیدن به توافق هسته ای و منتفی بودن گزینه نظامی، محقق شده است.

بین الملل - ایران در جهان
شماره : 13930228001264
93/02/28 - 17:21
یادداشت میهمان /
۴ نکته مهم در خصوص مذاکرات ایران و 1+5 در «وین ۴»

یک کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی اختصاصی برای خبرگزاری فارس، ۴ نکته مهم در خصوص مذاکرات بی‌نتیجه‌مانده ایران و 1+5 در وین را مورد واکاوی قرار داد.

1. دور چهارم مذاکرات ایران و 1+5 در حالی بدون هیچ نتیجه‌او موفقیتی برای نگارش پیش‌نویش به پایان رسید که آقای عباس عراقچی آن را جدی ترین مذاکرات فی مابین خواند و بر آن شد که جلسات قبلی بیشتر تبادل نظر بوده است تا مذاکره. افزون بر این، به آن شدند که مذاکرات این دور در شرایط نسبتاً آرامی صورت گرفته است. فحوای این سخن بدان معناست که خالی از تنش نیز نبوده است. وی در پاسخ به یکی از خبرنگاران، اختلافات میان طرفین را بیش از سیزده مورد عنوان می کند.

به نظر می رسد عمق اختلافات ایران و طرف مذاکره‌اش، مانع از نگارش پیش نویس شده است. با توجه به شعار آمریکایی‌ها مبنی بر اینکه عدم توافق بهتر از توافق بد است و نیز پافشاری آنان بر این محور که توافق با ایران تنها در صورت توافق جامع با این کشور، میسر و ممکن است، آینده مذاکرات در هاله‌ای از ابهام و ناامیدی قرار می‌گیرد.

2. عراقچی فرصت دوماهه تا 30تیرماه را برای مذاکرات و توافق فراهم‌تر دانست تا زمان پس از آن. وی در چرایی این نگرانی، تحولات بین الملل را پیش کشید که این تحولات به زعم وی ممکن است بر روند مذاکرات اثر بگذارند. آن چه که پیداست تاکنون حتی مسأله اوکراین نیز نتوانسته بر روند مذکرات اثر بگذارد و خود نماینده روسیه نیز از این موضوع اظهار خوشنودی می‌کند. روی این ملحوظ، به نظر می‌رسد نگرانی آقای عراقچی از تمام شدن دوره اشتون در شهریور ماه سال جاری است، چراکه اشتون توانسته با طرف ایرانی رابطه خوبی برقرار کند و پس از او مسئول جدید سیاست خارجه اروپا معلوم نیست چگونه نگاه و رفتاری با تیم مذاکره کننده ایران داشته باشد.

3. در متن توافق‌نامه ژنو، مذاکرات تا شش ماه قابل تمدید است؛ یعنی ایران و طرف غربی تنها 8ماه دیگر برای مذاکره وقت دارند و عراقچی در بیانات دیشب خود درباره این که در 30تیرماه نیز مذاکرات به نتیجه نرسد، اظهار می‌دارد که در آن صورت هم دنیا به آخر نرسیده است.

اما باید گفت که در صورت بن بست مذاکرات 30 تیر، بهترین فرصت برای توافق به آخر می‌رسد. امری که خود وی نیز بدان معترف است. پشت این ماجرا که غرب در پی پیروزی فاتحانه و آمرانه در مذاکرات است، با توجه  به تعلیق هسته‌ای فعلی ایران و بنابراین عدم نگرانی آنها از رفتار ایران، طولانی شدن مذاکرات تا دقیقه نود، طولانی شدن تحریمها و تضعیف بیشتر اوضاع ایران را به زعم غربی‌ها در پی خواهد داشت. از این رو، طرف غربی از طولانی شدن مذاکرات برای دستیابی به نتیجه بهتر استقبال می‌کند. پرهیز طرف غربی از برداشتن بیست درصدی تحریم‌ها، با وجود این همه گام مثبت و اعتمادسازی که ایران برداشته است، به خوبی حکایت‌گر رویه مکارانه آنهاست.

4. در پایان 8ماه و رسیدن مذاکرات به دقایق پایانی، به نظر می‌رسد که اگر توافق میان دولت ایران و طرف غربی صورت گیرد، یک توافق نامه نیم بند خواهد بود که آمریکا در این میان  بتواند مواردی از آن را نقض کند. ممکن است در اثر بن‌بستی که برای مذاکرات در پی خواسته‌های همه جانبه‌ای که طرف غربی و خصوصا آمریکا تا بدین لحظه داشته‌اند، آنان در خواسته‌های خود تعدیلاتی مختصر وارد سازند و در توافق نامه از خیر مسائلی چون توان موشکی ایران- خواسته‌ای که هنوز در مذاکرات رونمایی نشده است- بگذرند و بگذارند تا توافق نیم‌بند منعقد شود و اما پس از آن مسائلی چون توان موشکی را دوباره مطرح و مطالبه کنند. آنچه در ادامه می‌آید نشان می‌دهد که سناریوی مزبور- توافق نیم بند- سناریوی مرجح برای هر دو طرف است:

الف: دموکرات‌ها برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در آمریکا، به شدت به پرستیژ حاصل از رسیدن به توافق با ایران، آن هم برای اولین بار پس از وقوع انقلاب اسلامی، نیاز دارند. در غیر این صورت، موقعیت آنها خصوصاً با توجه به مشکلاتی که در سوریه و اوکراین از پس حل آن برنیامده‌اند، شکست آنان در انتخابات محتمل‌تر خواهد بود. در این سو، دکتر حسن روحانی نیز برای پیروزی در انتخابات 96 به شدت نیازمند موفقیتی هر چند نسبی و نیم بند در مذاکرات است وگرنه به احتمال زیاد نخستین رییس جمهور یک دوره‌ای در ایران خواهد شد. این مدعا با توجه به تمرکز و رسالتی که دولت یازدهم در قبال مسأله هسته‌ای و تحریم‌ها از ابتدا برای خود قائل بوده است، تقویت می‌شود.

ب: در صورت عدم رسیدن به توافق، شرایط بسیار بغرنج و گیج‌کننده خواهد شد و احتمال برخورد نظامی بین ایران و طرف غربی بالا خواهد گرفت. تصور اینکه غربی‌ها در عدم توافق، تحریم‌ها را تشدید کنند بدیهی است و از سویی اینکه ایران همچنان بر روند فعلی تعلیق غنی سازی بیست درصد و... پایبند بماند نیز بعید است. در این شرایط پیچیده، احتمال برخورد نظامی در سه حالت ممکن وجود دارد:

1. جنگ نیابتی (proxy war): بدین معنا که اسرائیل به نمایندگی از غرب به ایران حمله کند.

2. جنگ نامتقارن (Asymmetrical warfare): یعنی خود امریکا رأساً به ایران حمله کند. نگرانی آمریکا از توان موشکی ایران عمدتاً برای این حالت است.

3. جنگ نامنظم یا پارتیزانی: این جنگ که پرهزینه‌ترین و سخت ترین جنگ برای آمریکا و ناتو است، به معنای جنگ با ایران در خاک ایران است. نبرد پارتیزانی از نام قوم پارت- که قومی ایرانی است- گرفته شده است. این قوم نخستین قومی هستند که جنگهای نامنظم را ابداع می‌کنند. ایرانیان به لحاظ تاریخی نشان داده‌اند که در این نبرد پرتجربه و کارآمد هستند.

در کنار این گمانه‌زنی‌ها، توجه به این نکته ضروری است که دولت اوباما در تاکتیک‌های امنیتی خود به هیچ روی قصد برخورد نظامی و جنگ در خاورمیانه را ندارد. گفتنی است که پیش از این تاکتیک، بوش با تکیه و تأکید بر قدرت سخت و سیاست‌های نظامی یکجانبه گرایانه، پرستیژ و قدرت نرم آمریکا را به شدت تضعیف کرد و زمینه را برای افول هرچه بیشتر هژمونی خود و قدرت گرفتن قدرتهای نوظهوری چون چین فراهم نمود. اوباما پس از روی کارآمدن خویش تمرکز خود را به جای خاورمیانه بر چین و مهار آن نهاده است که این در عین حال یک فرصت برای ایران خواهد بود. عنایت به این نکته لازم است که چین و روسیه از درگیرشدن آمریکا در نبردی نظامی –علی رغم وتوی ظاهری آن در شورای امنیت- استقبال می‌کنند، چراکه سبب هدررفتن انرژی و قدرت آمریکا خواهد شد. آمریکا بنابر این ملاحظات به شدت هراسان از درگیری نظامی با ایران خواهد بود. آمریکا محتاج آن است تا با فراغتی نسبی ازمصائب خاورمیانه، عطف نظر خود را بر شرق آسیا و مهار چین بنهد. از این حیث، جنگ به هیچ روی به سود آمریکا نیست.

بنابر آن چه گفته شد، سناریوی مرجح، یعنی توافق نیم بند میان آمریکا و دولت ایران به سود هر دو دولت اوباما و روحانی خواهد بود. البته تا رسیدن به این توافق احتمالی، قطعاً چالش‌های پیچیده‌ای در پیش است.

مسأله بنغازی (حادثه ای که منجر به مرگ سفیر آمریکا در لیبی شد) جان کری را برای پاسخگویی به سؤال نمایندگان به کمیته نظارت مجلس نمایندگان احضار کرد. این مسأله دولت اوباما را بیش از پیش تحت فشار قرار داده است. علاوه بر این، پیروزی بشار اسد در غلبه بر مخالفان و این که آمریکا قویاً پذیرفته است که وی رییس جمهور پیروز در انتخابات نیز خواهد بود، شرایط ایران را برای مذاکره بهبود بخشیده است. مسأله اوکراین نیز در این رابطه قابل توجه است. از این رو، طرف ایرانی با غنیمت شمردن فرصت، می‌بایستی حداکثر امتیازات را از طرف غربی، علی الخصوص از آمریکا مطالبه و کسب کند.

* محسن سلگی

انتهای پیام/

©2015 Fars News Agency. All Rights Reserved   
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

آیا «کار، کار انگلیسی‌هاست؟» توهم توطئه است؟

تبیین بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در روز عید غدیر
آیا «کار، کار انگلیسی‌هاست؟» توهم توطئه است؟
 محسن سلگی

«...به همان سلاح قدیمى متوسل شدند که سلاح اختلاف‌افکنىاست. امروز و در طول این سال‌هاى متمادى، اختلافات بین شیعه و سنى را هرچه بیشتر دامن می‌زنند براى اینکه ذهن دو طرف را از دشمن اصلى (که دشمن اسلام است، نه دشمن خصوص تشیع یا دشمن خصوص تسنن) منصرف بکنند، این‌‌ها را به همدیگر مشغول کنند. این سیاست استعمار است. متخصص این سیاست هم دست‌هاى سیاسى و امنیتى دولت انگلیس خبیث است که از دیرباز، در این زمینه فعال بودند، تلاش کردند، بلدند چگونه بین فرقه‌هاى مسلمان اختلاف بیندازند، راه‌هاى آن را تجربه کردند، آگاهى دارند و به‌شدت مشغول‌اند.»[1]
تأکید رهبر انقلاب بر نقش خبیث انگلستان، جای تأمل دارد. تردیدی نیست که انگلیس، بیش از آمریکا و حتی بیش از روسیه، به تاریخ ایران لگد زده است. شغالی (نگوییم روباه پیر) که پس از کودتای 28 مرداد 1332 مدام نفس واحسرتا کشید و نظاره‌گر جانشین شدن آمریکای تازه‌نفس به‌جای خود بود؛ آمریکایی که از آن پس تا رخداد انقلاب اسلامی، بر مقدرات ایران حاکم شد.
تمایز میان «تئوری توطئه» و «توهم توطئه»، آن چیزی است که در فضای رسانه‌ای (و حتی تا حد زیادی در فضای آکادمیک) نادیده گرفته شده است. تئوری توطئه (Conspiracy theory) برخلاف توهم توطئه (illusion Conspiracy)، دارای وجوهی عینی از واقعیت است. همواره هرگونه استعمارستیزی و نقش دادن به توطئه‌ی استعمار و پس از آن امپریالیسم یا استعمار نو، با برچسب ناجوانمردانه‌ای به نام «دایی‌جان ناپلئونی بودن»، «توهم توطئه» و حتی «تئوری توطئه» 
(به معنای غیرعلمی آن که همان توهم توطئه از آن مراد می‌شود) مواجه گشته است.[2]
1.  انگلیس خبیث و تئوری توطئه
آیا می‌توان منکر نقش استعمار و خصوصاً انگلیس در ترتیبات و مقدرات و مقدورات این مرزوبوم بود؟ آیا نقش انگلیس حتی در تقابل صفوی-عثمانی غیرقابل انکار است؟ یا در سقوط عثمانی و برنشاندن نهال نامأنوس و خبیثه‌ی صهیونیسم در ملک اسلام؟ و یا در روی کار آمدن رضاخان و باز رفتن وی و پس از آن در رفتن مصدق و آمدن محمدرضا؟
برچسب توطئه، توطئه‌ی غرب و همان محفل‌های شرق‌زده و غرب‌زده‌ای است که خواهی‌نخواهی و شاید از سر تغافل و تجاهل و شاید هم فریب‌خوردگی، استعمار را غسل تعمید می‌دهند و یا در معادلات ایران و آنچه به نام عقب‌ماندگی ایران در دوران شاهی از آن یاد می‌شود، عقب‌ماندگی را عامل استعمار می‌دانند و نه استعمار را عامل عقب‌ماندگی.
کسی مانند صادق زیباکلام در «ما چگونه ما شدیم»، به‌صراحت رأی به «عقب‌ماندگی، عامل استعمار» می‌دهد.[3] جالب اینکه در جایی دیگر از کتاب مزبور، شرایط زیست‌بومی و آب را عامل عقب‌ماندگی ایران معرفی می‌کند و این یک تناقض است؛ چراکه این بار نه عقب‌ماندگی را عامل استعمار، بلکه تقدیر جغرافیایی را عامل استعمار تاریخی می‌پندارد.
در اینکه عقب‌ماندگی ایران و نالایق ‌بودن شاهان و دست‌گشادگی آنان در گشودن پای دراز استعمار، خصوصاً استعمار انگلیس، نقش داشته است، تردیدی نیست؛ اما مشکل آنجاست که استعمار را گاه حتی تا حد مظلومیت و خادم بودن فرامی‌آورند و جریانات درون‌گرا را با ادبیاتی شداد و غلاظ زیر ساطور نقد می‌نهند. شاید استعمار و به‌طور مشخص استعمار انگلیس با حضور مستقیم در کشور‌ها (مانند هندوستان) ثمرات خوبی برای آن کشور‌ها به‌جای گذاشته است (همچنان‌که حتی کارل مارکس نیز به این مسئله اذعان می‌دارد)، اما حضور غیرمستقیم و شبه‌قیمومتی (البته اصطلاح قیمومت مربوط به بعد از جنگ دوم جهانی است) انگلیس در ایران، جز تباهی برای ایران چیزی در پی نداشته است؛ کمااینکه حضور آمریکا و روسیه نیز از این حیث مستثنی نیست. (موازنه و رقابت میان قدرت انگلیس و روسیه، مانع از اشغال ایرانیان و مستعمره شدن رسمی آن در زمان قاجار می‌شد.)
2.  قرائت‌های افراطی؛ ریل‌گذاری برای رساندن اسلام به‌سکولاریسم
رهبر معظم انقلاب در بخش دیگری از سخنان خویش، جریان نوسلفی یا تکفیری را توطئه‌ی غرب برای مقابله با بیداری اسلامی و اتحاد مسلمین عنوان کردند:
«این جریان تکفیر (این چیزى که امروز در عراق و در سوریه و در برخى از کشورهاى دیگر منطقه بروز کرده و در واقع با همه  مسلمان‌‌ها مواجه‌اند، نه فقط با شیعه) ساخته دست خود استعمارگران است. این‌‌ها چیزى به نام القاعده، چیزى به نام داعش درست کردند براى مقابله با جمهورى اسلامى، براى مقابله با حرکت بیدارى اسلامى، منتها دامن خودشان را گرفته است. امروز دامن خود آن‌‌ها را گرفته است. البته امروز هم با یک نظر دقیق تحلیلى وقتى انسان نگاه می‌کند، می‌بیند که تلاشى که امروز آمریکا و هم‌پیمانان آمریکا در آنچه مواجهه با داعش اسم گذاشته‌اند (که واقعیتى ندارد) در اینجا دارند به ‌خرج می‌دهند، بیش از آنچه تلاش براى نابود کردن نطفه این حرکت خبیث باشد، تلاش براى جهت دادنِ دشمنى‌هاى مسلمانان میان یکدیگر است. سعى می‌کنند مسلمان‌‌ها را به جان هم بیندازند. عامل آن را امروز این گروه جاهل و متعصب و متحجر و وابسته قرار داده‌اند، والّا هدف همان هدف است. سعى آن‌‌ها این است که مسلمانان را از دشمن اصلى منصرف کنند.»[4]
می‌دانیم که با توجه به شکست ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ 33روزه‌ی لبنان که تقویت جایگاه جنبش‌های جهادی منطقه از جمله حماس و حزب‌الله را در پی داشت، آمریکا و اسرائیل درصدد ایجاد نوعی تقابل میان گروهک‌های تروریستی و جنبش‌های جهادی فلسطین و لبنان برآمدند.
هم‌زمان با شروع بحران سوریه در سال 2011 میلادی، آمریکا، اسرائیل و عربستان برای سرنگونی نظام سوریه که مهم‌ترین محور مقاومت است، تشکل جدیدی تحت عنوان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) ایجاد کردند. روی این ملحوظ، هم‌زمان با آغاز بحران سوریه، ابوبکر البغدادی که ارتباط گسترده‌ای با بندربن‌سلطان، رئیس وقت سازمان اطلاعات عربستان داشت را به فلسطین اشغالی فرستادند تا زیر نظر افسران موساد و سازمان سیا، آموزش‌های لازم را ببیند.
رژیم صهیونیستی از رهگذر تشکیل گروهی مانند داعش، می‌کوشد شعار رهبران تفکر صهیونیسم جهانی، یعنی از نیل تا فرات را محقق کند. برای تحقق این هدف، رهبران صهیونیست کوشیدند سودان جنوبی را از سودان تقسیم کنند و هم‌اکنون حضور فیزیکی صد‌ها کارشناس نظامی در سودان جنوبی، مقوله‌ی اول یعنی حضور نظامی اسرائیل در کنار نیل را محقق کرده است؛ چراکه سودان جنوبی در کنار نیل است و اسرائیل در این منطقه اهداف استراتژیک دارد و تلاش می‌کند گلوگاه حیاتی مصر و سودان، یعنی رود نیل را در اختیار داشته باشد.
مقوله‌ی دوم اینکه اسرائیل بودن در کنار فرات را با تشکیل داعش دنبال می‌کند تا از طریق شکاف میان شیعه و سنی، زمینه‌ی تجزیه عراق به سه بخش شیعه‌نشین، سنی‌نشین و کردنشین را فراهم کند. از این رو، می‌کوشد از طریق تجزیه‌ی عراق، در آینده حضور فیزیکی در کنار فرات هم داشته باشد. این مقوله‌ای قدیمی است که رهبران صهیونیست ایجاد کرده‌اند و آن دو خط آبی در پرچم این رژیم غاصب که در دل آن ستاره‌ی داوود است، نماد تفکرات صهیونیستی است که حوزه‌ی جغرافیایی از نیل تا فرات را شامل می‌شود.
در واقع، تشکیل داعش و اینکه با نقاب اسلامی این همه خشونت غیرقابل توجیه اتفاق می‌افتد، بدین منظور غایی و نهایی است تا به افکار عمومی غرب وانمود کنند که اسلام واقعی همین است.[5]
از همین پروژه‌ی اسلام‌هراسی غرب به‌صراحت می‌توان نتیجه گرفت که دست بر قضا، در این قضیه و قضایای مشابه، غرب است که دمادم گرفتار توهم توطئه است. به‌عنوان مهم‌ترین نمونه، می‌توان به افزودن قید «فوبیا» بر اسلام‌فوبیا، ایران‌فوبیا، شیعه‌فوبیا و... اشاره کرد.[6]phobia) یک اختلال هراس‌گونه‌ی پایدار و ترس غیرواقعی و توهم‌آمیز بیمارگونه است که هیچ مابه‌ازای خارجی و منشأ معقول و ملموسی ندارد و تنها زاییده‌ی اوهام و ترس‌های توطئه‌آلود فرد است.[7] در روان‌شناسی و در نزد زیگموند فروید، برای نخستین‌بار این اصطلاح به کار رفته است. 
منظور از فوبی یا فوبیا 
این یکی از آن بزرگ‌ترین گاف‌های غربیان است که این‌چنین قیدی را برای ترس خود از اسلام و شیعه و ایران برگزیده‌اند. هراس‌آفرینی‌ای که منشأ آن، اوهام است و خود اعتراف به دروغ بودن دارد. اسلام‌هراسی و شیعه‌هراسی از پروژه‌های توطئه‌آلود چهره‌ی جدید استعمار یا همان استعمار نو است که با افکندن و شعله‌ور ساختن آتش اختلاف در ملک اسلام، در پی آن هستند که مسلمین را برای پذیرش سکولاریسم و دست کشیدن عمومی از دین، متقاعد سازند؛ همچنان‌که در غرب، جنگ‌های مذهبی، اروپاییان را به این نتیجه عملی رساند که دست از مذهب در سپهر سیاسی بکشند.
____________________
منابع:
[1]. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 21 مهر 1393.
[2]. سخنرانی دکتر قاسم افتخاری، «تئوری توطئه»، همایش نگاه ایرانی به علم سیاست، سال 1390، برگزارشده در خانه‌ی هنرمندان.
[3]. زیباکلام، صادق، ما چگونه ما شدیم، تهران، انتشارات روزنه، 1387، ص 7 تا 12.
[4]. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 21 مهر 1393.
[5]. آمنه مستقیمی: http://www.mahdaviat.porsemani.ir/Hlki
[6]. رام، هگایی، ایران‌هراسی؛ ایرانو فوبیا، ترجمه‌ی فریدون مجلسی، تهران، انتشارات مروارید، 1392، ص 12.
[7]. براهنی، محمدنقی (و دیگران)، واژه‌نامه‌ی روان‌شناسی و زمینه‌های وابسته، تهران، فرهنگ معاصر، 1382، ص 68.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

ربات جای معلم را می‌گیرد؟

به بهانه بازگشایی مدارس/یادداشت من در روزنامه سرخط


رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیرشان با هزاران نفر از معلمان و فرهنگیان، علم‌آموزی، یاد دادن تفکر و آموختن رفتار و اخلاق را سه عنصر اصلی حرفه شریف و افتخارآمیز معلمی خواندند.

هم‌چنان‌که ملاحظه می‌شود، ایشان علاوه بر علم آموزی، به یاد دادن تفکر و نیز رفتار و اخلاق درست به دانش‌آموزان تأکید نهاده‌اند. یاد‌ دادن تفکر، یادآور همان ممدوح معروف شهید مطهری است که معلمی را می‌ستود که اندیشیدن را بیاموزد، نه اندیشه‌ها را. به‌راستی می‌توان کسی را وادار به آموختن اندیشه‌ای کرد، اما نمی‌توان او را مجبور به اندیشیدن نمود. رسالت اصیل یک معلم و استاد همانا ترغیب شاگرد به آموختن اندیشیدن است، وگرنه شاید روزی ربات‌ها با توجه به نظم و حافظه دقیق‌تر، بهتر از بسیاری از معلمان و اساتید از عهده تعلیم اندیشه‌ها و نقل مفاد درسی بر آیند.

ژان فرانسوا لیوتار (فیلسوف فرانسوی) به عنوان مهم‌ترین اندیشمند پست‌مدرن، در توصیف شرایط آموزش در جهان جدید و روند مجازی شدن آن به مدد مظاهر نو خصوصاً رسانه‌ها و انقلاب الکترونیک، از عصر «مرگ استاد» و « مرگ معلم» نام برد و اذعان کرد، دانشی که تبدیل به کامپیوتر و حافظه کامپیوتری نشود از میان خواهد رفت. بدین ترتیب وی معتقد بود با وجود تکنولوژی های جدید، عصر مرگ استاد فرا رسیده است. فراسوی آن‌که این سخن لیوتار درست است یا خیر، اما تردیدی نیست که مدح یک استاد برای «دانشنامه بودن» گذشته است. امروز با توجه به «عصر اتباطات» و «انقلاب الکترونیک» داشتن فاکتوری چون خلاقیت برای یک استاد می‌تواند مهم‌تر از دانش انباشتی وی باشد.

در نقد لیوتار باید گفت، اگر عصر مرگ استاد فرا رسیده است و اگر حتی روزی ربات‌ها بتوانند جایگزین اساتید باشند و هم‌چون اساتید انسانی فکر و تخیل کنند، اما آیا می‌توان تصور روزی را داشت که ربات‌ها معلم اخلاق باشند؟ بی‌تردید پاسخ منفی است. ربات‌ها هرگز نمی‌توانند الگوی زندگی، سبک زندگی و اخلاق برای انسان‌ها و دانش‌آموزان و نیز دانشجویان باشند.

از طرفی دیگر و سوای این انتقادی که بر لیوتار و ندیدن ملاحظات اخلاقی توسط وی در شعار «مرگ استاد» وارد است، بر اساتید و معلمان نیز این هشدار لازم می‌آید که اگر آن‌ها به رسالت اخلاقی و الگویی خود در قبال دانش‌آموز و دانشجو عمل نکنند و نتوانند در زندگی آن‌ها تأثیرات مثبتی را داشته باشند، با وجود این بی‌تقاوتی، بعید نیست که روزی ربات‌های بی‌تفاوت و ماشین‌های سرد، جایگزینی برای آنان باشند.

اسلام، علم و عالِم را منفک از هم نمی‌داند. اساسا آن‌گونه نیز که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید، از نظر اسلامی عالمی که اهل عمل نباشد، حتی عالِم هم نیست؛ یعنی تنها دانشمند صاحب علمی که مؤمن باشد، عالِم است. در همین ارتباط، رهبر معظم انقلاب، «آموزش عملی رفتار و اخلاق» را سومین بعد حرفه افتخارآمیز معلمی خواندند و تأکید کردند: تحقق اهداف و آرمان‌های بلندملت احتیاج به انسان‌های صبور، عاقل، متدین، مبتکر، مهربان، شجاع، پرهیزکار، مؤدب و پرتلاش دارد که «معلم» در پرورش چنین انسان‌هایی، نقش درجه اول، عمیق و ماندگار دارد.

رهبر انقلاب در همین زمینه یک نکته مهم را به جامعه معلمان خاطرنشان کردند و آن این‌که درس اخلاق و سبک زندگی، تنها با کتاب و بیان منتقل نمی‌شود، بلکه نیازمند رفتار صادقانه‌ اخلاقی است.

روی این ملحوظات، معلم حائز رسالتی بس خطیر، انسانی-الهی و دشوار است که به هیچ روی از عهده ماشین و ربات برنمی‌آید. معلم راستین کسی است که با دور ماندن از آفات عمیق ماشین‌وارگی و ماشین‌زدگی، روزمرگی و پرهیز از بی‌توجهی به اصل تربیت در کنار تعلیم، هم‌وغم خود را علاوه بر علم‌آموزی، بر تقویت خلاقیت و اندیشیدن در دانش‌آموزان و نیز تربیت اخلاقی قرار دهند. همه این‌ها البته مستلزم بهره‌مندی معلم از دانش و خلاقیت لازم و نیز الگو بودن اخلاقی وی از حیث عملی است.

محسن سلگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی