کد خبر: ۱۱۷۵۰۴
تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۹
به گزارش صدای ایران، محسن سلگی در کانال شخصی خود «نگاه زیرچشمی» در خصوص زن از نگاه فردریش نیچه و نیز عشق نوشت:

«نیچه می‌گوید: «از زنی که شبیه مردان باشد باید گریخت. زنی که شبیه مردان نباشد، می‌گریزد.». همچنین می‌نویسد: «زن دلخواهت را به چنگ آور؛ مرد، چنین می‌اندیشد، اما زن، به چنگ نمی‌آوَرَد، می‌رباید.». جایی دیگر نیچه به عنوان فیلسوفی که به ضدزن‌بودن نامبردار شده است می‌نویسد: «زن کامل، حتی ازمرد کامل هم کاملتر است.» چه زنی است که برای «دوباره جان‌گرفتن جنگاوران» نیست و کدام زن است که به تعبیر نیچه، کتیبه‌ای بر سردر دوازه‌ی مدرن[مدرنتیه] نیست؟ کدام زن، زن کامل است و برتر از مرد کامل؟ نیچه از مردواره‌شدن زن، آه و فغان برمی‌آورد و از زنی آرمانی سخن می‌گوید که این زن، شرافتی و ظرافتی دارد. تودستی و در‌دستی نیست. او حجبی دارد و سهل‌الوصول نیست؛ این زن حائز رازناکی است و به مرد، نظری نمی‌کند. او می‌گریزد و می‌رباید و چون می‌گریزد، می‌رباید. ربودن با دزدیدن متفاوت است. 

یک طنازی و افسون در ربودن وجود دارد. مرد به چنگ می‌آورد، اما زن می‌رباید. این ربودن، شاهانه است. همچنانکه رولان بارت می‌گوید، عشق در یک حضور و غیاب است که رخ می‌دهد. وقتی زن، موجودی همیشه حاضر و دم دستی برای مرد شد، عشق، امکان حضور و ظهور نمی‌یابد. این غیاب و تاریکی است که می‌رباید؛ لحظه‌ای درخشش زن در حضور و دوباره پس‌رفتن به غیاب و تاریکی. در حقیقت، همین آمد و رفت در حضور و سکونت در غیاب است که بستر تولد نورانیِ عشق آرمانی یا مقدس است. نیچه این زن محجوب را محبوب می‌داند؛ زنی که چون مرد، چنگ نمی اندازد. زنی که می‌گریزد و می‌رباید، زنی که رازناک است و آرام و مقتدر قدم برمی‌دارد، آرام می‌خندد و لطافت دارد. 

تکمله: درباره‌ی «نورانی‌خواندنِ» عشق آرمانی باید بگویم، از حیث درخشش و خاص‌بودن در دنیای امروز، این عشق به مثابه‌ی رخداد و رخی درخشان و رخشان، روزمرگی را فرومی‌شکند و بر آن نور می‌تابد. این عشق، نورانی است، چون شعله‌ور است، اگرچه شعله‌های آن فرونشیند.

 برای همین شعله است که در عشق، علاوه بر دیروز و امروز، باید همیشه منتظر بود؛ یعنی آینده‌ی آن در امروز هم مضمر است و وجود دارد. علاوه بر این‌ها، باید دانست عشق مقدس ممکن است شعله‌هایی جاودان یا موقتی داشته باشد؛ موقتی‌بودن یعنی یا عشق بت‌برستانه باشد که در پی تسلیم و نفی خود در معشوق است و یا سلطه‌جویانه باشد که عاشق، معشوق را همچون «وصال» می‌طلبد و به صِرف وصال، عشق‌اش فرومی‌نشیند؛ برخلاف عشق بت‌پرستانه که صِرف وصال آن را نمی‌نشاند، بلکه سرخوردگی‌ها و دیدن تناقض‌های بیشتری در معشوق برای فروکش عشق لازم است. ناظر به همین دوگانه‌ی تسلیم- تسلط است که اریک فروم در «هنر عشق‌ورزیدن» عشق بت‌پرستانه را عشق مازوخیستی و عشق سلطه‌جویانه را سادیستی می‌داند. به هرروی، عشق بت‌پرستانه و سلطه‌جویانه هم نادر شده است و تفاوت، تکثر و تنوع در دنیایی که هرچه بیشتر سطحی می شود، راز و عشق رازناک را به محاق برده و تفاوت، بی تفاوتی را آفریده است. دم‌دستی‌بودن زن برای مرد و سپس مرد برای زن، پدیده‌ای است که نمود بارز آن را در فضای مجازی می‌بینیم؛ پدیده‌ای که عشق مقدس را مجازی و نامقدس و نسخ و فسخ و مسخ و رسخ می‌کند.