به گزارش روابط عمومی ماهنامه مدیریت رسانه، دکتر محسن سلگی در سرمقاله شماره چهاردهم ماهنامه مدیریت رسانه نوشت:

وقتی ژیل دلوز کتاب هزار فلات (جلد دوم از سرمایه‌داری و شیزوفرنی) را همراه با فلیکس گاتاری را در سال ۱۹۸۰ میلادی نوشت، تصور نمی‌کرد روزی نظریه ریزوم وی آن‌قدر مصداق پیدا کند؛ مصداقی تمام و کمال به نام فضای مجازی.

توضیح آنکه اصطلاح ریزوم (Rhizome) توسط ژیل دلوز، فیلسوف پست‌مدرن و متعلق به شاخه نونیچه‌ای‌های پست‌مدرنیسم فرانسوی وارد فلسفه و اندیشه می‌شود. وی در کتاب هزار فلات با تأکید و تکیه بر استعاره ریزوم، قصد دارد وضعیت فرهنگی پست‌مدرنیسم را توضیح دهد و از آن در نقد نظام سلسله مراتبی یا درختی مدرنیته بهره ببرد و این‌سان به دنیای مدرن نهیب بزند. او در هزار فلات پاره‌ای از ویژگی‌های ریزوم یا ساقه‌زمین را این‌چنین برمی‌شمارد:

  • گیاه ریزوم‌دار به‌صورت افقی رشد کرده و ساقه‌اش در خاک قرار می‌گیرد.
  • با قطع بخشی از ساقه ریزوم، گیاه نه می‌خشکد و نه از بین می‌رود، همان‌جا در زیر خاک گسترش می‌یابد و جوانه‌های تازه ایجاد می‌کند.
  • ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم‌گسسته شود باز هم می‌تواند حیات خود را از سر بگیرد و در جهات دیگری رشد کند.
  • برخلاف ریشه اصلی درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک در یک جهت خاص سیر می‌کند، (ریزوم) به هر سو سرک می‌کشد و روی خاک در جهات گوناگون پیش می‌رود.
  • در بعضی گیاهان ریزوم‌های قدیمی خشک شده و می‌پوسند، اما گیاهان جوان که از رشد جوانه‌ها در روی ریزوم تشکیل می‌شوند، خود به ‌خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه می‌دهند.
  • گیاهان ریزوم‌دار از طریق قطع ریزوم‌ها یا قلمه گرفتن از آن‌ها تکثیر می‌شوند.

شورش دلوز علیه نظام سانترالیستی

دلوز در استعاره ریزوم و نیز در تمجید این ساخت، با شور مثال‌زدنی، شوریدن علیه ساخت درختی را مطمح‌ نظر قرار می‌دهد؛ ساختی که با انتصابی بودن، مرکزگرا بودن، سلسله‌مراتبی بودن یا پلکانی بودن و عمودی بودن (این عمودی بودن شامل سیستم‌های صعودی و نزولی یا از پایین به بالا و از بالا به پایین می‌شود. در سیستم صعودی، مشروعیت از پایین به بالا می‌رود و در سیستم‌های نزولی، مشروعیت از بالا یا آسمان به پایین می‌آید و تسری می‌یابد) شناخته می‌شود.

دلوز، کوس افقی شدن جهان فرامدرن یا پست‌مدرن را نسبت به جهان عمودی مدرن به صدا در می‌آورد؛ اما باید توجه داشت نخستین‌بار پدر پست‌مدرنیسم یعنی ژان فرانسوا لیوتار، دیگر فیلسوف نونیچه‌ای فرانسوی بود که سخن از جهان مسطح یا پخ شده و فروریختن ارزش‌ها و سلسه‌مراتب عمودی کرد. این ابتکار لیوتار، به «مجمع الجزایر لیوتاری» نام‌بردار می‌شود.

«مجمع الجزایر مسطح» لیوتار برای توضیح جهان مجازی شده ناتوان است، اما مفهوم «ریزوم مسطح» به سبب شبکه‌ای بودن آن، می‌تواند فضای مجازی را توضیح دهد؛ فضایی که هم افقی است و خبری از سلسله‌مراتب سنتی و رسمی رسانه‌ای در آن نیست و هم ماهیت به هم‌پیوسته دارد، به هم‌پیوستگی در عین خرد شدن مفهوم قدرت و پررنگ شدن نقش افراد. دیگر برای اثرگذاری نیازی به داشتن کانال تلویزیون یا خبرگزاری‌های بزرگ نیست، چه‌بسا فردی در اتاق‌خواب خود بتواند یک جریان رسانه‌ای بزرگ به وجود آورد. دیگر سخن از معجزه کلیک هم گذشته است و به معجزه لمس یا تاچ رسیده است.

حال به پرسش اصلی این یادداشت می‌رسیم؛ آیا می‌توان از امکان مدیریت در این جهان پخ‌شده، مسطح و ریزومی، یعنی فضای مجازی سخن گفت؟

بی‌تردید، مدیریت یک خبرگزاری، از نوع مدیریت درختی است؛ مدیریتی که حائز سلسله‌مراتب و واجد یک دست انتصاب‌ها است؛ اما در فضای مجازی ریزومی که هر آن خبری و کسی از جایی سر برمی‌آورد و به هیچ امکان مهار آن وجود ندارد، آیا می‌توان از مدیریت یا مدیریت رسانه سخن به میان آورد؟

آیا پس از مباحثی مانند «پایان جغرافیا» که در دل مباحث جهانی‌شدن مطرح شد، می‌توان از پایان مدیریت نیز سخن به میان آورد؟ جغرافیای سیاسی به‌عنوان علم مدیریت سیاسی فضا یا مکان تعریف می‌شود. حال در جهان مجازی‌شده و لامکانِ پدیده‌هایی مانند شبکه‌های اجتماعی آیا می‌توان از امکان مدیریت سخن گفت؟ و متعاقب آن آیا می‌توان از جغرافیای سیاسی در فضای مجازی سخن گفت؟

با وجود چالش جهانی‌شدن و سخن بنیادین و نیز بن‌فکن آن از «پایان جغرافیا» کماکان جغرافیا و ثقل جغرافیایی اهمیت خاصی در مباحث جغرافیای سیاسی، جغرافیایی اقتصادی و نظایر آن دارد و نقش سرزمین همچنان بی‌بدیل است؛ اما درباره فضای مجازی، جغرافیا با چالش بس بزرگ‌تری نسبت به جهانی‌شدن مواجه است و اساساً خود جهانی‌شدن که به مدد انقلاب ارتباطات و عصر اطلاعات متولد شده است، امروز وارد حیات و فاز تازه‌ای شده است و ماهیت ریزومی پیدا کرده است.

اگر روزی تنها بازیگران عرصه بین‌الملل دولت‌ها بودند و سپس شرکت‌های چندملیتی و تشکل‌های غیررسمی بدان اضافه شدند، در شرایط امروز، افراد و فرد نیز به این بازیگران افزوده شده است. هر چه پیشتر می‌رویم، اثر مجازی شدن و نیز ریزوم شدن را در همه‌جا بیشتر می‌بینیم.

غیرسلسه‌مراتبی شدن یا افقی شدن حتی در شیوه مبارزه گروه‌های تروریستی نوسلفی و مرتجع مانند القاعده و داعش خودنمایی می‌کند. اگر شیوه مبارزه گروه‌های چریکی کمونیستی و مارکسیستی مانند سازمان مجاهدین خلق (منافقین) سلسله‌مراتبی و متمرکز بوده است، شیوه مبارزه گروه‌هایی مانند داعش، افقی و شبکه‌ای است و نیز به نحو بی‌سابقه و استثنایی از فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی برای یارگیری و تأثیرگذاری بهره می‌برند؛ پدیده‌ای که تروریسم آنلاین نامیده شده است. از این‌رو، گروه‌های سلفی که به‌زعم باطل خود، در صدد بازگشت به اسلام صدر هستند، با وجود محتوای ارتجاعی و کهنه، اما از روش‌های پست‌مدرن برای مبارزه بهره می‌برند. اگر مبارزه با داعش سخت‌تر از مبارزه با گروه‌های تروریستی کلاسیک است، این به سبب ماهیت ریزومی و شبکه‌ای گروهی مانند داعش است. حال آنکه اگر ماهیت درختی و کانون خاص و متمرکزی داشت، به‌راحتی می‌توانستند آن را قطع کنند.

همچنان که درباره ویژگی‌های ریزوم گفته شد، گیاه ریزوم با وجود قطع شدن باز می‌تواند رشد و تکثیر یابد.

باز به سؤال اصلی باز می‌گردیم که از منظر نویسنده به‌عنوان دانشجوی سیاست، از مدیریت و مدیریت رسانه پرسیده می‌شود؛ آیا مدیریت رسانه در فضای مجازی ممکن است؟

اگر قائل به امکان مدیریت در این جهان باشیم؛ اما تردیدی نیست که این مدیریت از نوع درختی نیست، بلکه ماهیت جدیدی دارد؛ شاید ریزومی است و شاید چیزی مابین ریزومی و درختی بودن.

این کوتاه را با نقلی از داریوش شایگان به پایان می‌برم تا تأکیدی دیگرباره بر برشمردن خصوصیات ریزوم و تداعی تشابه آن با جهان مجازی کرده باشم:

«…ریزوم در نفس خود متعدد است، تعددی آزاد از قید یگانگی… پس ریزوم عامل ارتباط و دگرزایی است و امکان ایجاد شبکه‌ای بی‌پایان را فراهم می‌کند؛ زیرا هر نقطه از آن می‌تواند به نقاط دیگر آن وصل شود. برخلاف درخت که در نقطه‌ای ثابت ریشه می‌گیرد، ریزوم حتی هنگامی که شکسته یا از هم‌گسسته شود باز هم می‌تواند حیات خود را از سر بگیرد و در جهات دیگری رشد کند… ریزوم نظامی فاقد مرکز و رده‌بندی، عاری از دلالت و بدون راهبر است؛ مانند درخت در قالب فعل «بودن» متحقق نمی‌شود، بلکه چون به‌طور نامحدود گسترش می‌یابد».