موعودگرایی ایرانی از جایی که زرتشت از 99999فره وشی سخن می گوید که در دریاچه کیانسه(هامون) نگاهبان تخمه زرتشت هستند که قرار است در رحم زنی برود و سوشیانس از آن متولد شود و بشر را به بهمن و پادشاهی نیک و نظم درست یا أشه برساند، صورتی نظری و مدون دارد. این موعودگرایی ایرانی بی تردید در موعودگرایی شیعی و ایرانی امروز تاثیراتی برجای گذاشته است. با وجود این، اگرچه سایر ادیان نیز قائل به منجی موعود هستند، اما موعود موجود است که تمایز موعودگرایی شیعی و سایر ادیان را به رخ می کشد.

امام مهدی(عج)، موعودِ موجود هستند و انسانی کاملی که همچنان رابطه ما و خدا را می تواند بیش از سایر ادیان قوی کند؛ آن لنگر آسمان و زمینی که حسین نصر از آن سخن می گوید. حسین نصر درباره مهدی موعود (ع) که حاضر و موجود است و مؤمنان از وجودش بهره مندند می گوید : « به اعتقاد شیعه طی این دوران [غیبت کبری] مهدی (عج) در قید حیات است، ولی نامرئی است. او لنگر زمین (axis mundi)، حاکم نامرئی عالم است... کسی که از صلاحیت معنوی برخوردار باشد، ارتباطی باطنی با مهدی دارد.»

همچنین، علامه طباطبایی از هانری کربن نقل می کند که :

      « هنگامی که در دانشگاه سوربن فرانسه کنفرانسی را در زمینة ادیان ارائه می کردم، گفتم در میان تمامی ادیان و مذاهب ملل جهان، تنها شیعه است که مکتبی حیات بخش و قابل عرضه دارد . آنان معتقدند که رابطة انسان با خدا هرگز قطع نمی گردد و هماره انسان کاملی از میان خود انسان ها و همنوع آنان وجود دارد که ولیّ الله مطلق و واسطة فیض میان خلق و خالق است و این ولیّ اعظم الهی انسانی حیّ و حاضر است .»

حال باید دید ناظر به همسازی دوگانه موجود و موعود در ظهور شیعی، ما چقدر توانسته ایم از این سرمشق بهره ببریم؟

مقوله ای مشابه ایده آلیسم عینی هگل یا آرمانگرایی واقع بینانه می تواند راه گشا باشد. اینکه هرکس مخالف وضع موجود باشد مورد محبوبیت قرار می گیرد، تلقی و القای خطرناکی است؛ نوعی تقویت دیدگاه مارکس است؛ مارکس می گفت قدرت طبقه بورژوا قدرتی مردود است اما قدرت طبقه کارگر، مشروعیت دارد، چراکه به زعم مارکس، زور طبقه بورژوا در جهت حفظ وضع موجود است و زور طبقه کارگر در جهت رفتن از وضع موجود به وضع موعود. این برابر نهادن رادیکال موجود و موعود ، خود آیا یکی از عوامل ذهنی خشونت، آنومی و آنتروپی منفی نیست؟