به گزارش صدای ایران، محسن سلگی در  "سه توضیح برای یادداشت «وقتی زن از مرد برتر می‌شود» " نوشت:

** چرا زن از مرد برتر می شود؟

از نگاه ژاک دریدا، نظامات اندیشه غربی، کلام‌محور بوده‌اند؛ بدین‌معنا که در وهله‌ی اول از یک مرکز منشاء می‌گرفته‌اند که همان کلام یا گفتار است که خود را در معنای حضور می‌یابد؛ چیزی که او متافیزیک حضور می‌نامد. در وهله دوم، بر مبنای این مرکز، دوپارگی‌ها و تقابل‌هایی دوتایی به وجود  آمده‌اند . تقابل‌هایی نظیر: حضور/غیبت، بود/نبود، واقعیت/خیال، مرد/زن. در این تقابل‌ها، قطب اول بر قطب دوم برتری دارد؛ آن‌سان که قطب اول اصیل و قطب دوم، منفی و ثانویه انگاشته شده است.
 
مفهوم واسازی یا ساختارشکنی دریدا بدین معناست که مرکز و تقابل‌ها را در یک ساختار پیدا کند و سپس مرزهای میان این تقابل‌ها را ساخت‌زدایی یا واسازی کرده و نشان دهد که این تقابل‌ها در زمینه‌های متفاوت، تغییر خواهند کرد. همچنین با نشان‌دادن سنگ لق‌های یک متن، کل آن متن را فروشکند. بر این اساس، نگارنده در یادداشت «وقتی زن از مرد برتر می‌شود» به گونه ای تلاش کرده‌ام تا غیبت را برتر از حضور بنشانم در یک لحظه‌ی خاص و زن را برتر از مرد نشان دهم در یک لحظه‌ی خاص(لحظه‌خاص یا به تعبیر دریدا زمینه‌ی ‌خاص و متفاوت). البته قائل به تساوی و همسنگیِ حضور و غیبت و زن و مرد هستم، اما شکی نیست در زندگی واقعی و سطح اُنتیک، حضور و غیبت، و زن و مرد رقابت‌هایی دارند و گاه زن بر مرد و گاه مرد بر زن برتر می‌شود و همین می‌تواند نشان‌دهنده یک نابرابریِ برابر و  یا فرصت‌های برابر باشد. همان لحظه‌ی خاص مورد اشاره، برای واسازی تقابل ِ دوتاییِ حضور/ غیبت و زن / مرد کافی است؛ دو تقابلی که دیدیم دریدا آنها را از جمله تقابل‌هایی می‌دانست که اولی بر دومی برتر پنداشته می‌شود. البته این نیچه بود که علیه تقابل‌های دوتایی شورید، اما این دریدا بود که در گراماتولوژی و مبارزه‌اش با لوگوسانتریسم و فالوگوسانتریسم آن را تئورایز کرد. 

**برتری زن بر مرد، در غیبت ظهور می‌یابد؛ دم‌ دستی‌شدنِ زن به خود او آسیب رساند و این چیزی است که به مرد هم آسیب می‌رساند و مردم هم نباید دم‌دستی باشد. وقتی از زن محجوب تجلیل کرده‌ام به هیچ روی در پی تأیید به حجاب‌رفتنِ وجوداجتماعیِ زن نبوده‌ام؛ حتی بحثی در خصوص حجاب ظاهری یا پوشش زن نداشته‌ام، زن می‌تواند حضور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و علمی فعال و هم‌پای مرد داشته باشد، اما در این میان، شاید لطافت و زنانگی‌اش را از کف بدهد و شاید بتواند با حفظ وقار و استقلال خود، در عین حضور اجتماعی، آن وجه غیبت‌آمیز خود را حفظ کند. شاید بتواند خنده‌هایش، محبتش و وجودش را بذل نکند. پس، این بودنِ در غیب به معنای خانه‌نشینی نیست و حتی به معنای رازناک‌بودن زن نیست، او می‌تواند شفاف و در کمال وضوح باشد، اما محجوب و موقر بوده و اجازه ندهد زنانگی وی با تنانگی مساوی باشد، تا بدین‌سان زیر سلطه‌ی نگاه خیره‌ی مرد نباشد. برای این منظور، او باید بکوشد که وجود اجتماعی، علمی و ... فعال داشته باشد و خود را از انفعال یا از وجودِ وابسته‌بودن مبرا سازد.

**تفاوت ربودن و دزدیدن

غیبت، با ربودن گره خورده است و ربودن با دلبری و دلربایی. ربودن، بودن در تاریکی است و درخشش متعلقِ اراده و خواست و اما دزدیدن، نور‌افکندن بر تاریکی است و نه درخشش شیء در تاریکی. در دزدیدن، دزد بر تاریکی نور می‌افکند تا چیزی را که می‌خواهد بیابد، اما در ربایش، آن چیز در تاریکی برق می‌زند و جلب توجه می‌کند، مانند ستاره‌ای در شب تاریک. برخلاف رابطه شیء و دزد که مصنوعی است، در ربایش شاهد رابطه‌ای طبیعی و خودبخودی هستیم و شیء خاصیت کهربایی دارد؛ یعنی خودش درخشان است بی‌‌آنکه در اثر توجهی درخشان شده باشد.
 یادداشت «وقتی زن از مرد می‌شود» را در کانال تلگرامی محسن سلگی ببینید :
peek_at@      


و یا در لینک زیر آن را مشاهده کنید:

http://sedayiran.com/fa/news/117504