15 اردیبهشت 1392 ساعت 12:20
گفتمانسازی در کلام رهبر انقلاب ناظر به پیوند درونی آرمانگرایی واقعبینانه و مدیریت انقلابی است که سعی در همنشین و همنشان کردن آرمان و واقعیت، آخرت و دنیا یا معنویت و زندگی دارد.
جهان نیوز - محسن سلگی*:
رهبری معظم انقلاب فرمودهاند که در طراحی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت باید بر «فکر»، «معنویت» و «زندگی» تکیه شود و در این میان «فکر» را بنیانیتر از بقیه عرصهها ارزیابی کردهاند. از نکات این بیان، اینکه رهبری معظم پیشرفت و تمدنسازی را با «فکر» و «معنویت» در تنافی ندیدهاند.
بیتردید آرمان بیش آنکه از جنس واقعیت باشد، از جنس ایده و «فکر» است. وقتی در کلام رهبری اولویت به «فکر» داده میشود، این معادل و یا دستکم مشابه همان اولویتی است که ایشان در الگوی آرمانگرایی واقعبینانه به «آرمان» میدهند.
علامه جعفری به درستی با مقایسة اسلام و مسیحیت، معتقد است که اسلام با جاذبة متقابل دو نیروی دین و تمدن شکل گرفت و در منظر اسلام «معنویت و واقعیت» دو نیروی متضاد و رویاروی نیستند، بلکه حیات «معنویت» در سازگاری با واقعیّت و جهان ماده است و در صورت برهم خوردن این سازگاری، بنیادهای اساسی «زندگی» نابود میشود.
حکمای اسلامی، حکمت را به حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم میکنند: حکمت نظری دریافت هستی است، آنچنانکه هست و حکمت عملی خط مشی زندگی است، آنچنانکه باید باشد. آرمانگرایی واقعبینانه همان اتصال میان هستها(واقعیت) و بایدها(آرمانها) یا حکمت نظری و حکمت عملی است، نیز مؤید همین اتحاد «فکر» و زندگی یا «معنویت» و زندگی در اسلام میباشد.
تمدن غرب همانطور که رهبری معظم میفرمایند هماکنون در دوران انحطاط به سر میبرد. امروزه از منظر بسیاری از منتقدین –حتی در خود غرب- یکی از دلایل این انحطاط، شکافی است که در غرب میان «فکر» و زندگی افتاده است و بیهوده نیست که «نیچه» به منزله مهمترین منتقد مدرنیته در غرب به انسانهای غربی توصیه میکند تا علیه وضع موجود به پا خیزند و بدون توجه به عرف و سنت جامعه به سمت فرهنگی دگرگون پیش بروند؛ فرهنگی که وی آن را وحدت میان «فکر» و «زندگی» میخواند.
«آفاقگرایی»- در برابر انفسگرایی- در اولویت دادن به محیط اجتماعی تا جایی دامن میگستراند که مارکس به عنوان یک فیلسوف آفاقگرا و ماتریالیست معتقد است وجود اجتماعی و «زندگی» انسانها است که «فکر» یا آگاهی آنها را تعیین میکند، نه اینکه «فکر» و آگاهی تعیینکنندة وجود اجتماعی و «زندگی» انسانها باشد. اگرچه مارکس به ظاهر یک اندیشمند انقلابی است، اما این دیدگاه او ناچار به تسلیم واقعیتشدن منتهی میگردد. مارکسیسم و سوسیالیسم جدید نیز مانند اندیشه سلف خود تسلیم واقعیتاند. وضع موعود و کمون ثانویهای که در آنها مطرح میشود یک موعود موهوم و عاری از معنویت است که باید از آن به عنوان آرمانگرایی مادی و در عین حال آرمانگرایی غیرواقعبینانه نام برد که محکومِ محتوم تاریخ است.
لیبرالیسم نیز تسلیم واقعیت است. در برخی گرایش های حاشیهای لیبرالیسم مانند آنچه در تفکرات آرمانگرایانی همچون «الکساندر ونت» وجود دارد، یک آرمان و موعود مادی و دنیاگرایانه است که نظری به آخرت ندارد؛ یک آرمان «عافیتاندیش» است و نه «عاقبتاندیش». همه این مکاتب و اندیشهها صرفاً آفاقی و مادی هستند و همانطور که رهبری انقلاب نیز به درستی بیان فرمودهاند تمدن غرب بر پایه تفکر اومانیسم و نگاه قدرت سیاسی و سرمایهمحور شکل گرفته است.
رهبری معظم «گفتمانسازی» را شرط اصلی تحقق الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت عنوان کردهاند. گفتمان مصبوغ و مسبوق به «فکر» و نیز متصل و حاکم بر واقعیت یا همان زندگی است. از اینرو گفتمانسازی در کلام ایشان ناظر به پیوند درونی آرمانگرایی واقعبینانه و مدیریت انقلابی است که سعی در همنشین و همنشان کردن آرمان و واقعیت، آخرت و دنیا یا معنویت و زندگی دارد. روی این ملحوظ «پیشرفت» در الگوی اسلامی- ایرانی در مقابل پیشرفت در الگوی سکولاریسم قرار میگیرد، چراکه سکولاریسم با تفکیک و سپس تقابل نهادن دوگانهانگارانه میان آرمان و واقعیت، دنیا و آخر یا معنویت و زندگی بالنتیجه پیشرفت معنوی انسان را به حاشیه میراند و مکتوم میکند.
زمانی که رهبری از گفتمانسازی به عنوان شرط اصلی یاد میکنند منظور اتصال و پیوند دادن آرمانها و واقعیت یا معنویت و زندگی با یکدیگر است. این پیوند، پیوندی است که تنها با مکانیزم مدیریت انقلابی به ثمر خواهد نشست.
آرمانگرایی واقعبینانه به جای آنکه تسلیم واقعیت باشد میکوشد تا واقعیت را در جهت آرمانها تغییر دهد، آن هم با مکانیزم مدیریت انقلابی. در واقع بدون مدیریت انقلابی نه میتوان به آرمانگرایی واقعبینانه و تحقق عینی آن رسید و نه میتوان الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را که «معنویت» اساس آن و «فکر»، روح حاکم بر آن است محقق نمود. آرمانگرایی واقعبینانه به مثابه «معرفتشناسی» و «مدیریت انقلابی» به منزله روششناسی، دو اساس قوامبخش برای تحقق الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت هستند. الگویی که جامع پیشرفت مادی و معنوی انسان و جامعه است و تعالی تمامی ارزشهای انسانی-الهی منجمله عدالت، رهایی، تهذیب و... را شامل میشود. به این طریق «تعادل» در پیشرفت اسلامی مهمترین اساس است و بر همین اساس-تعادل- عدالت مهمترین مقصود این معنا است.