انسان

زندگی آگاهانه در زندآگاهی زندگی

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محسن سلگی» ثبت شده است

داعش؛ بی قاعده‌تر از القاعده

6 تیر 1393 ساعت 13:08

در خطبه های نماز جمعه و کلیپ های منتشر شده آنان، از شیعه به عنوان «روافض صفویه» یاد می کنند؛ که این نشان از این همانی قایل شدن آنها میان شیعه و ایرانی بودن است. این مسأله، تهدید امنیتی احتمالی آنها را برای ایران پررنگ تر می کند.


سرویس بین الملل جهان نیوز ـ داعش که یکی از مهم‌ترین انشعابات گروه‌های تکفیری است؛ از ۲۰۰۶ و به رهبری ابوحمزه مهاجر و پس از آن با رهبری ابوعمر بغدادی و بعد از آن ابوبکر بغدادی به تدریج از القاعده فاصله گرفت؛ تا جایی که در فوریه ۲۰۱۴ ایمن الظواهری به طور رسمی سلب وابستگی داعش از القاعده را اعلام کرد.

دلیل این امر این است که هر چند القاعده گرایش ضد شیعی نیز دارد، اما دشمنی خود را بر اساس ادعای خود، غرب ذکر می‌کند. در حالی که داعش به روشنی دشمن اصلی خود را جریان تشیع معرفی می‌کند. در داعش، تشیع در مرکز مبارزه است، اما جهاد القاعده عمدتاً ضدغربی و از حیث مذهبی، ضد صهیونیسم و یهود است. اختلاف داعش با القاعده تا جایی است که داعشی ها برخی از جریان های القاعده از جمله جبهه النصره را مورد هجوم قرار داده اند.

البته داعش نه تنها القاعده، که اهل سنت کلاسیک (هر چهار مذهب آن) را هم تکفیر می کند و غرب نیز از اضلاع جهاد تکفیری داعش است؛ اما در این میان شیعه، مهمترین دشمن داعش محسوب می شود. دشمنی آنها با ایران نیز بسیار بارز است، تا جایی که ارتش مالکی را نیز «جیش الصفویه» می خوانند؛ یعنی اصلاً آنها را عرب تلقی نمی کنند.

در خطبه های نماز جمعه و کلیپ های منتشر شده آنان، از شیعه به عنوان «روافض صفویه» یاد می کنند؛ که این نشان از این همانی قایل شدن آنها میان شیعه و ایرانی بودن است. این مسأله، تهدید امنیتی احتمالی آنها را برای ایران پررنگ تر می کند.

تشکیلات آنها بی هیچ روی متمرکز نیست، بلکه خصلت کاملا غیر متمرکز دارند؛ یعنی گردان های آنها کاملاً مستقل و در عین حال همسو عمل می کنند. یک شورای مرکزی دوازده نفری دارند که به معنای یک نوع هماهنگی نسبی است.

این افقی بودن و فقدان نظام مرکزی (حتی بسیار بیشتر از القاعده) و متمرکز یا سلسله مراتبی، شیوه مبارزه آنها را بسیار پیچیده تر از معمول کرده است. خودجوشی، مستقل عمل کردن واحدهای نظامی در عین همسو بودن، به آنها این توانایی را داده که با انهدام در شاخه‌ای، از شاخه ای دیگر فعالیت را از سربگیرند و پیش ببرند. این شیوه مبارزه پخ و صاف یا افقی، برخلاف شیوه های عمودی (مانند آنچه در مورد سازمان مجاهدین یا منافقین)، شیوه ای پست مدرن است که به گروه های مبارز این توانایی را می دهد که بعد از لورفتن اعضای حتی اصلی، با فروپاشی سازمانی مواجه نشوند؛ مثلاً پس از دستگیری یکی از اعضا، به هیچ عنوان فرد مافوق لو نمی‌رود، حتی اگر فرد دستگیر شده مایل به اعتراف باشد. این بی قاعدگی، مهمترین برگ برنده داعش است.

اما باید دید چه جذابیت هایی، حرکت افقی و خودجوش را موجد می شود. بی تردید درآمدهای بالای عضویت، یکی از مهمترین عوامل انگیزشی است. درآمدهای داعش، عمدتاً از سه قسمت مصادره ها، فرستادن نفت در بعضی مناطق و غنایم بدست می آید. 

طبق گزارش های رسیده در میان اعضای داعش، افراد بسیاری با ملیت های آمریکایی و کشورهای اروپایی حضور دارند. به طور مثال فردی به نام «ابومحمد الامریکی» که از لقب‌اش نیز پیداست، یک آمریکایی‌تبار است که بازوی راست ابوبکر بغدادی محسوب می‌شود. می توان گفت این گروه، جمعیت های چند ملیتی هستند که خشونت، ظاهرگرایی، تکفیر و غنایم، آنها را دور هم جمع کرده است. به ویژه جاذبه غنایم و خشونت، دو عامل پررنگ تر هستند.

جذابیت غنیمت، در ذهنیت عربی نسبت به سایر ملیت ها پررنگ تر است. همچنان که عابد الجابری در کتاب «نقد عقل عربی، تکوین عقل عربی» می گوید، غنیمت یکی از اسطوره های ذهنی و روانی اعراب است و همین موجب شده تا برای عرب، رفاه و تمکن بیش از حد متعارف یک اولویت بی بدیل باشد. زندگی دیرین اعراب و گذران معاش آنان همواره بر اساس فرهنگ غنیمت و ثروت های یک شبه و بی برنامه بوده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

داعش؛ ظرفی که نه می ریزد و نه می ایستد


تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۲
صدای ایران؛ دکتر محسن سلگی*؛ نشریه آلمانی دنیای جوان می نویسد که اخیراً در نتیجه رشد تضادهای درونی و فشار برخی سازمان های حقوق مدنی در آمریکا به حکم یک دادگاه این کشور، سندی از پنتاگون انتشار یافته که مربوط به سال ۲۰۱۲ (پیش از عروج داعش) است. 

این سند ۷ صفحه ای که علیرغم انتشار، بخش های زیادی از آن سانسور شده نشان می دهد که پنتاگون در سال ۲۰۱۲ یعنی چند سال قبل از رشد سرطانی داعش، با ارزیابی اوضاع سوریه از امکان بر پایی یک حکومت خلافت اسلامی متحد القاعده در شرق سوریه سخن گفته و از آن به مثابه یک فرصت استراتژیک در راستای دستیابی به اهداف ایالات متحده در منطقه نام می برد.

 مطابق سند منتشر شده، خلافت اسلامی دقیقاً همان چیزی است که حامیان اپوزیسیون سوریه یعنی ایالات متحده و متحدانش خواهان آن بوده اند و داعش نتیجه مستقیم استراتژی آمریکا در منطقه است. 

مبرهن است که نوعی سیاست میلیتاریسم جدید از سوی امریکا پیگیری می شود که این امر با قدرت گرفتن مضاعف جمهوری خواهان در انتخابات میان دوره ای و نیز شانس بیشتر پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری برای جمهوری خواهان، تشدید خواهد شد.

یکی از دلایل مهم تلاش جدید آمریکا برای بازگشت نظامی به صحنه های عراق و سوریه در چارچوب فشار جمهوریخواهان بر اوباما است. استدلال اساسی این فشارها این است که خروج نظامی نیروهای امریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ سبب تضعیف موقعیت آمریکا در منطقه شده است. 

آن چه مبرز است این که:
-    امریکا در حال ساماندهی مجدد حضور نظامی بلندمدت خود در منطقه است. بدین منظور ناتو را برای حضور نیابتی خود فعال تر کرده است. حضور بی سابقه انگلستان و فرانسه بر این امر صحه می نهد. 
-    روند جدید مداخلات نظامی آمریکا و هم پیمانانش در عراق و سوریه در چارچوب بازگشت مجدد به منطقه است.

برای این دو هدف راهبردی، راهکارهای ذیل در نظر گرفته شده است:
-    نهادینه سازی جنگ و خشونت در منطقه
-    وابسته کردن منطقه به تأمین امنیت از خارج

برای همین منظور، داعش با هدف گسترش تضادهای منطقه ای در بلندمدت مدیریت(نه نابود) خواهد شد؛ در مورد داعش به منزله یک ظرف آب کج برخورد کرده‌اند که نه اجازه می‌دهند آب بریزد و نه استقرار و  صلابت کامل پیدا کند.

برخی جنبه های جدید دخالت نظامی در سوریه و عراق از قرار زیر است:
-    حضور بی سابقه انگلستان در حملات نظامی علیه داعش
-    محدودشدن دامنه مبارزه با داعش به انجام حملات هوایی و غیرمؤثر
-    ضربه به زیرساختهای سوریه به بهانه جنگ هوایی با داعش
-    تداوم حمایت برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای از داعش در قالب سیاست های اعمالی،  علیرغم سیاست های اعلامی 

برخلاف پاره ای تحلیل ها که با خوش بینی این امر را مطرح می کنند که آمریکا می خواهد از خاورمیانه فراغت پیدا کند تا آنگاه بتواند به سمت پاسیفیک و مهار چین برود، این دولت که ابرراهبرد آن حضور همه جایی و انتشار سراسری در دنیا است و به قول کسینجر «خاورمیانه را دیگ همیشه جوشان می خواهد»، نه حضور و دخالت مستقیم در خاورمیانه را رها خواهد کرد و نه خواهد گذاشت که خاورمیانه روی آرامش ببیند. مضافاً اینکه این واقعیت، مهمترین مطالبه اسرائیل از امریکا است که منافع امنیتی و هویتی آن رژیم را تأمین می کند. 

امریکا برای رقابت با چین نیاز دارد تا از خاورمیانه فراغت خاطر نسبی بیابد، نه جدایی نسبی. او برای این رقابت، به تسلط بر خاورمیانه و مسدودکردن نفوذ چین احتیاج دارد. تغییر امریکا در قبال خاورمیانه، صرفا راهکنشی یا تاکتیکی است و در راهبرد یا استراتژی تغییری صورت نگرفته است.

 زمانی راهکنش در حمله نظامی بود، اما اکنون نیست و زمانی ممکن است بازهم حمله نظامی در دستور کار قرار بگیرد؛ اما در نهایت راهبرد همان استیلای بر منطقه است.

یکی از پایه‌های مهم و در واقع مهم‌ترین پایه- در برساخته شدن یک دولت هژمونیک، «قدرت نرم»آن دولت است. «قدرت سخت» یکی دیگر از پایه‌های قدرت است که ترکیب آن با قدرت نرم، به تعبیر ژوزف نای، «قدرت هوشمند (Smart Power) را به وجود می‌آورد. 

مهم‌تر از همه، قدرت نرم است که اشاره به پرستیژ و مشروعیت (Legitimacy) یک نظام دارد؛ این قدرت پس از سیاست میلیتاریسم یا نظامی‌گری نومحافظه‌کاران و تاکید بیش از حد آنان بر قدرت سخت دچار تزلزل شده است؛ بوش با جنگ‌هایی که به راه انداخت، پرستیژ و وجهه آمریکا را تخریب کرد. قبل از آن حمله به برج‌های دوقلو نیز امنیت را به عنوان حداقلی‌ترین آرمان سیاست، در آمریکا خدشه‌دار ساخت و این خود به کاهش قدرت نرم این کشور انجامید.
 
از این رو، امریکا به سمتی می رود که نه همانند بوش تأکید بیش از حد بر نظامی بودن داشته باشد(نه می خواهد و نه می تواند مانند دوران بوش باشد) و نه به سمتی خواهد رفت که بعد نظامی اش تضعیف شود. 

بلکه دکترین- دکترین فراتر از استراژی یا راهبرد است- قدرت هوشمند اقتضاء می کند که همزمان بر هر دو بعد قدرت نرم و قدرت سخت تأکید کند؛ این دکترین با روی کارآمدن جمهوری خواهان قوت بیشتری خواهد گرفت. دانستن این نکات، هوشمندی را در برابر قدرت هوشمند امریکا به دنبال خواهد داشت.

*آموزشیار دانشگاه علامه طباطبایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

آیا «کار، کار انگلیسی‌هاست؟» توهم توطئه است؟

تبیین بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در روز عید غدیر
آیا «کار، کار انگلیسی‌هاست؟» توهم توطئه است؟
 محسن سلگی

«...به همان سلاح قدیمى متوسل شدند که سلاح اختلاف‌افکنىاست. امروز و در طول این سال‌هاى متمادى، اختلافات بین شیعه و سنى را هرچه بیشتر دامن می‌زنند براى اینکه ذهن دو طرف را از دشمن اصلى (که دشمن اسلام است، نه دشمن خصوص تشیع یا دشمن خصوص تسنن) منصرف بکنند، این‌‌ها را به همدیگر مشغول کنند. این سیاست استعمار است. متخصص این سیاست هم دست‌هاى سیاسى و امنیتى دولت انگلیس خبیث است که از دیرباز، در این زمینه فعال بودند، تلاش کردند، بلدند چگونه بین فرقه‌هاى مسلمان اختلاف بیندازند، راه‌هاى آن را تجربه کردند، آگاهى دارند و به‌شدت مشغول‌اند.»[1]
تأکید رهبر انقلاب بر نقش خبیث انگلستان، جای تأمل دارد. تردیدی نیست که انگلیس، بیش از آمریکا و حتی بیش از روسیه، به تاریخ ایران لگد زده است. شغالی (نگوییم روباه پیر) که پس از کودتای 28 مرداد 1332 مدام نفس واحسرتا کشید و نظاره‌گر جانشین شدن آمریکای تازه‌نفس به‌جای خود بود؛ آمریکایی که از آن پس تا رخداد انقلاب اسلامی، بر مقدرات ایران حاکم شد.
تمایز میان «تئوری توطئه» و «توهم توطئه»، آن چیزی است که در فضای رسانه‌ای (و حتی تا حد زیادی در فضای آکادمیک) نادیده گرفته شده است. تئوری توطئه (Conspiracy theory) برخلاف توهم توطئه (illusion Conspiracy)، دارای وجوهی عینی از واقعیت است. همواره هرگونه استعمارستیزی و نقش دادن به توطئه‌ی استعمار و پس از آن امپریالیسم یا استعمار نو، با برچسب ناجوانمردانه‌ای به نام «دایی‌جان ناپلئونی بودن»، «توهم توطئه» و حتی «تئوری توطئه» 
(به معنای غیرعلمی آن که همان توهم توطئه از آن مراد می‌شود) مواجه گشته است.[2]
1.  انگلیس خبیث و تئوری توطئه
آیا می‌توان منکر نقش استعمار و خصوصاً انگلیس در ترتیبات و مقدرات و مقدورات این مرزوبوم بود؟ آیا نقش انگلیس حتی در تقابل صفوی-عثمانی غیرقابل انکار است؟ یا در سقوط عثمانی و برنشاندن نهال نامأنوس و خبیثه‌ی صهیونیسم در ملک اسلام؟ و یا در روی کار آمدن رضاخان و باز رفتن وی و پس از آن در رفتن مصدق و آمدن محمدرضا؟
برچسب توطئه، توطئه‌ی غرب و همان محفل‌های شرق‌زده و غرب‌زده‌ای است که خواهی‌نخواهی و شاید از سر تغافل و تجاهل و شاید هم فریب‌خوردگی، استعمار را غسل تعمید می‌دهند و یا در معادلات ایران و آنچه به نام عقب‌ماندگی ایران در دوران شاهی از آن یاد می‌شود، عقب‌ماندگی را عامل استعمار می‌دانند و نه استعمار را عامل عقب‌ماندگی.
کسی مانند صادق زیباکلام در «ما چگونه ما شدیم»، به‌صراحت رأی به «عقب‌ماندگی، عامل استعمار» می‌دهد.[3] جالب اینکه در جایی دیگر از کتاب مزبور، شرایط زیست‌بومی و آب را عامل عقب‌ماندگی ایران معرفی می‌کند و این یک تناقض است؛ چراکه این بار نه عقب‌ماندگی را عامل استعمار، بلکه تقدیر جغرافیایی را عامل استعمار تاریخی می‌پندارد.
در اینکه عقب‌ماندگی ایران و نالایق ‌بودن شاهان و دست‌گشادگی آنان در گشودن پای دراز استعمار، خصوصاً استعمار انگلیس، نقش داشته است، تردیدی نیست؛ اما مشکل آنجاست که استعمار را گاه حتی تا حد مظلومیت و خادم بودن فرامی‌آورند و جریانات درون‌گرا را با ادبیاتی شداد و غلاظ زیر ساطور نقد می‌نهند. شاید استعمار و به‌طور مشخص استعمار انگلیس با حضور مستقیم در کشور‌ها (مانند هندوستان) ثمرات خوبی برای آن کشور‌ها به‌جای گذاشته است (همچنان‌که حتی کارل مارکس نیز به این مسئله اذعان می‌دارد)، اما حضور غیرمستقیم و شبه‌قیمومتی (البته اصطلاح قیمومت مربوط به بعد از جنگ دوم جهانی است) انگلیس در ایران، جز تباهی برای ایران چیزی در پی نداشته است؛ کمااینکه حضور آمریکا و روسیه نیز از این حیث مستثنی نیست. (موازنه و رقابت میان قدرت انگلیس و روسیه، مانع از اشغال ایرانیان و مستعمره شدن رسمی آن در زمان قاجار می‌شد.)
2.  قرائت‌های افراطی؛ ریل‌گذاری برای رساندن اسلام به‌سکولاریسم
رهبر معظم انقلاب در بخش دیگری از سخنان خویش، جریان نوسلفی یا تکفیری را توطئه‌ی غرب برای مقابله با بیداری اسلامی و اتحاد مسلمین عنوان کردند:
«این جریان تکفیر (این چیزى که امروز در عراق و در سوریه و در برخى از کشورهاى دیگر منطقه بروز کرده و در واقع با همه  مسلمان‌‌ها مواجه‌اند، نه فقط با شیعه) ساخته دست خود استعمارگران است. این‌‌ها چیزى به نام القاعده، چیزى به نام داعش درست کردند براى مقابله با جمهورى اسلامى، براى مقابله با حرکت بیدارى اسلامى، منتها دامن خودشان را گرفته است. امروز دامن خود آن‌‌ها را گرفته است. البته امروز هم با یک نظر دقیق تحلیلى وقتى انسان نگاه می‌کند، می‌بیند که تلاشى که امروز آمریکا و هم‌پیمانان آمریکا در آنچه مواجهه با داعش اسم گذاشته‌اند (که واقعیتى ندارد) در اینجا دارند به ‌خرج می‌دهند، بیش از آنچه تلاش براى نابود کردن نطفه این حرکت خبیث باشد، تلاش براى جهت دادنِ دشمنى‌هاى مسلمانان میان یکدیگر است. سعى می‌کنند مسلمان‌‌ها را به جان هم بیندازند. عامل آن را امروز این گروه جاهل و متعصب و متحجر و وابسته قرار داده‌اند، والّا هدف همان هدف است. سعى آن‌‌ها این است که مسلمانان را از دشمن اصلى منصرف کنند.»[4]
می‌دانیم که با توجه به شکست ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ 33روزه‌ی لبنان که تقویت جایگاه جنبش‌های جهادی منطقه از جمله حماس و حزب‌الله را در پی داشت، آمریکا و اسرائیل درصدد ایجاد نوعی تقابل میان گروهک‌های تروریستی و جنبش‌های جهادی فلسطین و لبنان برآمدند.
هم‌زمان با شروع بحران سوریه در سال 2011 میلادی، آمریکا، اسرائیل و عربستان برای سرنگونی نظام سوریه که مهم‌ترین محور مقاومت است، تشکل جدیدی تحت عنوان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) ایجاد کردند. روی این ملحوظ، هم‌زمان با آغاز بحران سوریه، ابوبکر البغدادی که ارتباط گسترده‌ای با بندربن‌سلطان، رئیس وقت سازمان اطلاعات عربستان داشت را به فلسطین اشغالی فرستادند تا زیر نظر افسران موساد و سازمان سیا، آموزش‌های لازم را ببیند.
رژیم صهیونیستی از رهگذر تشکیل گروهی مانند داعش، می‌کوشد شعار رهبران تفکر صهیونیسم جهانی، یعنی از نیل تا فرات را محقق کند. برای تحقق این هدف، رهبران صهیونیست کوشیدند سودان جنوبی را از سودان تقسیم کنند و هم‌اکنون حضور فیزیکی صد‌ها کارشناس نظامی در سودان جنوبی، مقوله‌ی اول یعنی حضور نظامی اسرائیل در کنار نیل را محقق کرده است؛ چراکه سودان جنوبی در کنار نیل است و اسرائیل در این منطقه اهداف استراتژیک دارد و تلاش می‌کند گلوگاه حیاتی مصر و سودان، یعنی رود نیل را در اختیار داشته باشد.
مقوله‌ی دوم اینکه اسرائیل بودن در کنار فرات را با تشکیل داعش دنبال می‌کند تا از طریق شکاف میان شیعه و سنی، زمینه‌ی تجزیه عراق به سه بخش شیعه‌نشین، سنی‌نشین و کردنشین را فراهم کند. از این رو، می‌کوشد از طریق تجزیه‌ی عراق، در آینده حضور فیزیکی در کنار فرات هم داشته باشد. این مقوله‌ای قدیمی است که رهبران صهیونیست ایجاد کرده‌اند و آن دو خط آبی در پرچم این رژیم غاصب که در دل آن ستاره‌ی داوود است، نماد تفکرات صهیونیستی است که حوزه‌ی جغرافیایی از نیل تا فرات را شامل می‌شود.
در واقع، تشکیل داعش و اینکه با نقاب اسلامی این همه خشونت غیرقابل توجیه اتفاق می‌افتد، بدین منظور غایی و نهایی است تا به افکار عمومی غرب وانمود کنند که اسلام واقعی همین است.[5]
از همین پروژه‌ی اسلام‌هراسی غرب به‌صراحت می‌توان نتیجه گرفت که دست بر قضا، در این قضیه و قضایای مشابه، غرب است که دمادم گرفتار توهم توطئه است. به‌عنوان مهم‌ترین نمونه، می‌توان به افزودن قید «فوبیا» بر اسلام‌فوبیا، ایران‌فوبیا، شیعه‌فوبیا و... اشاره کرد.[6]phobia) یک اختلال هراس‌گونه‌ی پایدار و ترس غیرواقعی و توهم‌آمیز بیمارگونه است که هیچ مابه‌ازای خارجی و منشأ معقول و ملموسی ندارد و تنها زاییده‌ی اوهام و ترس‌های توطئه‌آلود فرد است.[7] در روان‌شناسی و در نزد زیگموند فروید، برای نخستین‌بار این اصطلاح به کار رفته است. 
منظور از فوبی یا فوبیا 
این یکی از آن بزرگ‌ترین گاف‌های غربیان است که این‌چنین قیدی را برای ترس خود از اسلام و شیعه و ایران برگزیده‌اند. هراس‌آفرینی‌ای که منشأ آن، اوهام است و خود اعتراف به دروغ بودن دارد. اسلام‌هراسی و شیعه‌هراسی از پروژه‌های توطئه‌آلود چهره‌ی جدید استعمار یا همان استعمار نو است که با افکندن و شعله‌ور ساختن آتش اختلاف در ملک اسلام، در پی آن هستند که مسلمین را برای پذیرش سکولاریسم و دست کشیدن عمومی از دین، متقاعد سازند؛ همچنان‌که در غرب، جنگ‌های مذهبی، اروپاییان را به این نتیجه عملی رساند که دست از مذهب در سپهر سیاسی بکشند.
____________________
منابع:
[1]. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 21 مهر 1393.
[2]. سخنرانی دکتر قاسم افتخاری، «تئوری توطئه»، همایش نگاه ایرانی به علم سیاست، سال 1390، برگزارشده در خانه‌ی هنرمندان.
[3]. زیباکلام، صادق، ما چگونه ما شدیم، تهران، انتشارات روزنه، 1387، ص 7 تا 12.
[4]. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، 21 مهر 1393.
[5]. آمنه مستقیمی: http://www.mahdaviat.porsemani.ir/Hlki
[6]. رام، هگایی، ایران‌هراسی؛ ایرانو فوبیا، ترجمه‌ی فریدون مجلسی، تهران، انتشارات مروارید، 1392، ص 12.
[7]. براهنی، محمدنقی (و دیگران)، واژه‌نامه‌ی روان‌شناسی و زمینه‌های وابسته، تهران، فرهنگ معاصر، 1382، ص 68.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

ربات جای معلم را می‌گیرد؟

به بهانه بازگشایی مدارس/یادداشت من در روزنامه سرخط


رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیرشان با هزاران نفر از معلمان و فرهنگیان، علم‌آموزی، یاد دادن تفکر و آموختن رفتار و اخلاق را سه عنصر اصلی حرفه شریف و افتخارآمیز معلمی خواندند.

هم‌چنان‌که ملاحظه می‌شود، ایشان علاوه بر علم آموزی، به یاد دادن تفکر و نیز رفتار و اخلاق درست به دانش‌آموزان تأکید نهاده‌اند. یاد‌ دادن تفکر، یادآور همان ممدوح معروف شهید مطهری است که معلمی را می‌ستود که اندیشیدن را بیاموزد، نه اندیشه‌ها را. به‌راستی می‌توان کسی را وادار به آموختن اندیشه‌ای کرد، اما نمی‌توان او را مجبور به اندیشیدن نمود. رسالت اصیل یک معلم و استاد همانا ترغیب شاگرد به آموختن اندیشیدن است، وگرنه شاید روزی ربات‌ها با توجه به نظم و حافظه دقیق‌تر، بهتر از بسیاری از معلمان و اساتید از عهده تعلیم اندیشه‌ها و نقل مفاد درسی بر آیند.

ژان فرانسوا لیوتار (فیلسوف فرانسوی) به عنوان مهم‌ترین اندیشمند پست‌مدرن، در توصیف شرایط آموزش در جهان جدید و روند مجازی شدن آن به مدد مظاهر نو خصوصاً رسانه‌ها و انقلاب الکترونیک، از عصر «مرگ استاد» و « مرگ معلم» نام برد و اذعان کرد، دانشی که تبدیل به کامپیوتر و حافظه کامپیوتری نشود از میان خواهد رفت. بدین ترتیب وی معتقد بود با وجود تکنولوژی های جدید، عصر مرگ استاد فرا رسیده است. فراسوی آن‌که این سخن لیوتار درست است یا خیر، اما تردیدی نیست که مدح یک استاد برای «دانشنامه بودن» گذشته است. امروز با توجه به «عصر اتباطات» و «انقلاب الکترونیک» داشتن فاکتوری چون خلاقیت برای یک استاد می‌تواند مهم‌تر از دانش انباشتی وی باشد.

در نقد لیوتار باید گفت، اگر عصر مرگ استاد فرا رسیده است و اگر حتی روزی ربات‌ها بتوانند جایگزین اساتید باشند و هم‌چون اساتید انسانی فکر و تخیل کنند، اما آیا می‌توان تصور روزی را داشت که ربات‌ها معلم اخلاق باشند؟ بی‌تردید پاسخ منفی است. ربات‌ها هرگز نمی‌توانند الگوی زندگی، سبک زندگی و اخلاق برای انسان‌ها و دانش‌آموزان و نیز دانشجویان باشند.

از طرفی دیگر و سوای این انتقادی که بر لیوتار و ندیدن ملاحظات اخلاقی توسط وی در شعار «مرگ استاد» وارد است، بر اساتید و معلمان نیز این هشدار لازم می‌آید که اگر آن‌ها به رسالت اخلاقی و الگویی خود در قبال دانش‌آموز و دانشجو عمل نکنند و نتوانند در زندگی آن‌ها تأثیرات مثبتی را داشته باشند، با وجود این بی‌تقاوتی، بعید نیست که روزی ربات‌های بی‌تفاوت و ماشین‌های سرد، جایگزینی برای آنان باشند.

اسلام، علم و عالِم را منفک از هم نمی‌داند. اساسا آن‌گونه نیز که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید، از نظر اسلامی عالمی که اهل عمل نباشد، حتی عالِم هم نیست؛ یعنی تنها دانشمند صاحب علمی که مؤمن باشد، عالِم است. در همین ارتباط، رهبر معظم انقلاب، «آموزش عملی رفتار و اخلاق» را سومین بعد حرفه افتخارآمیز معلمی خواندند و تأکید کردند: تحقق اهداف و آرمان‌های بلندملت احتیاج به انسان‌های صبور، عاقل، متدین، مبتکر، مهربان، شجاع، پرهیزکار، مؤدب و پرتلاش دارد که «معلم» در پرورش چنین انسان‌هایی، نقش درجه اول، عمیق و ماندگار دارد.

رهبر انقلاب در همین زمینه یک نکته مهم را به جامعه معلمان خاطرنشان کردند و آن این‌که درس اخلاق و سبک زندگی، تنها با کتاب و بیان منتقل نمی‌شود، بلکه نیازمند رفتار صادقانه‌ اخلاقی است.

روی این ملحوظات، معلم حائز رسالتی بس خطیر، انسانی-الهی و دشوار است که به هیچ روی از عهده ماشین و ربات برنمی‌آید. معلم راستین کسی است که با دور ماندن از آفات عمیق ماشین‌وارگی و ماشین‌زدگی، روزمرگی و پرهیز از بی‌توجهی به اصل تربیت در کنار تعلیم، هم‌وغم خود را علاوه بر علم‌آموزی، بر تقویت خلاقیت و اندیشیدن در دانش‌آموزان و نیز تربیت اخلاقی قرار دهند. همه این‌ها البته مستلزم بهره‌مندی معلم از دانش و خلاقیت لازم و نیز الگو بودن اخلاقی وی از حیث عملی است.

محسن سلگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

بی‌حجابی، آزادی زنان یا مردان؟!

تاریخ انتشار : یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۴۱
 
پیامبر(ص) فاقد فرزند ذکور بودند، از این‌رو صرفاً از طریق زن امتداد نسل پیدا کردند. به نظر می‌رسدخواست الهی به آن بوده تا از این طریق مسلمانان متوجه بزرگی مقام زن گردند. معصومیت پیامبر(ص) از طریق دامان پاک حضرت زهرا(س) ادامه یافت تا امروز که مردی چون امام سیّد علی خامنه‌ای از همان ثلاله پرچم‌دار راه پیامبر(ص) و فرزندش زهرا(س) گشته است.
بی‌حجابی، آزادی زنان یا مردان؟!
سرویس فرهنگی جهان نیوز - محسن سلگی: رهبر معظم انقلاب در تاریخ 15 اسفند 1392 طی بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، اظهار داشتند که آرامش ظاهری جبهه‌ی مسلط جهانی - یعنی همین قدرت‌های سنتی‌ای که در دنیا حاکم بودند، چه قدرت آمریکا، چه قدرت‌های اروپایی؛ که یک آرامشی داشتند این‌ها از لحاظ اقتصادی، از لحاظ رسانه‌ای، از لحاظ استقرار اجتماعی در داخل کشورهای‌شان و یک آرامشی به‌ظاهر بر زندگی این‌ها حاکم بود - امروز به‌هم خورده، نشانه‌های این به‌همخوردگی را انسان می‌بیند.

با نگاهی دقیق، یکی از نشانه های به هم خوردن تعادل و آرامش غرب در بعد اجتماعی را می توان در وضعیت زن و به طریق اولی در وضعیت خانواده دید. در همین رابطه، مقام عظمی ولایت، مسیر گفتمان غرب در خصوص زن را به سمت سراشیبی سقوط، انحطاط و سرافکندگی خوانده و «مردواره کردن» زن و التذاذ جنسی مرد از زن را دو بخش اصلی گفتمان غرب درباره زن عنوان فرموده‌اند. 

در واقع در تحلیل این سخنان باید گفت که همین مردواره کردن زن نیز در جهت التذاذ مردان در اثر عریانی بیشتر زنان و در نتیجه دسترسی آسان‌تر به آنهاست. برای مثال وقتی زنان شبیه مردان لباس بپوشند، برای مردان، دیدن ابدان و اندام آنها به مراتب سهل‌تر است. به بیان ساده‌تر و دقیق تر «بی‌حجابی، آزادی زنان نیست، آزادی مردان است.» 

پیش‌قراول مردوارگی زن در غرب، جنبش‌ها و مکاتب فمینیستی بوده‌اند. البته در گرایش‌های فرعی فمینیسم مانند «فمینیسم لاکانی یا تحلیلی» برمرد نشدن زنان و پرهیز زنان از مردوارگی تأکید می‌شود، اما از آنجایی که این مکاتب به شناخت فطرت تحریف‌نشده انسان-که تنها از بطن و ظاهر قرآن تحریف‌نشده شناخته می‌شود- دسترسی ندارند به بیراهه رفته و جملگی در عمل به مردوارگی زنان منجر خواهند شد. 

رهبر انقلاب به نیکی اشاره فرمودند که گفتمان حقوق زنان در غرب کاملاً حساب شده و سیاسی است. برای نمونه، جان استوارت میل که در سال۱۸۶۱ اولین رساله-انقیاد زنان-را در باب حقوق زنان در غرب نوشت، در همین رساله حملات زیادی را متوجه زنان کرد که چرا در امور خیریه و کمک به فقرا حضور فعال دارند. 

او با این انتقاد، زنان را از حیث ناعاطفی بودن و یا درجه عاطفی بودن همچون مردان طلب کرده است و بر آن بوده که زنان عامل فرهنگ امدادی در جامعه هستند، در حالیکه از منظر لیبرالی او هر کسی باید بر اصل خودخواهی و خودیاری(Self Helping) متکی باشد و اصل کمک به دیگری و ایثار، اصلی باطل است.

مقام معظم رهبری به درستی بر این نکته انگشت تأکید گذاشتند که: «نگاه کاسب کارانه به ظرفیت زنان در مسائل اقتصادی از جمله اشتغال و نگاه تحقیرآمیز به زن و تنزل دادن او به وسیله ای برای اطفای شهوات مردان، مبانی دیگری است که تفکرات غربی را درباره زنان، کاملاً ظالمانه و متحجرانه ساخته است.»

ایشان تأکید دارند که افتخار کردن به حضور بالای زنان در مناصب اجرایی، دیدگاهی غلط و انفعال در برابر گفتمان غربی است. به بیان ایشان آن‌چه که باید مایه افتخار باشد، تعداد بالای زنان روشنفکر، فعال فرهنگی و سیاسی و مجاهد است. همچنان‌که نیچه به عنوان متفکری منتقد مدرنیسم می‌گوید، زن در مقام کارمند می‌تواند «کتیبه‌ای کوبیده بر سر دروازه جامعه مدنی» باشد. او در جایی دیگر می‌گوید زن در نظام غربی فقط برای دوباره نیرو گرفتن مردان است.

برخلاف قاطبه متفکرین و مکاتب غربی- من‌جمله مسیحیت تحریف شده- اسلام و خصوصاً مذهب شیعه، مقام انسان کامل را نیز برای زنان ممکن و طبیعی می‌شمارد. بنا به همین قاعده، مقام معظم رهبری در بیانات ۳۰ شهریور سال۱۳۷۹ زن را در عین توصیه به حفظ ظرافت‌های زنانه، عواطف جوشان، صفا و درخشندگی به مجاهدت در میدان‌های ارزش‌های معنوی- مانند علم، عبادت، تقرب به خدا، معرفت الهی و سیر وادی‌های عرفان دعوت می‌کند. 

آن‌چنان‌که می‌دانیم پیامبر(ص) فاقد فرزند ذکور بودند، از این‌رو صرفاً از طریق زن امتداد نسل پیدا کردند. به نظر می‌رسدخواست الهی به آن بوده تا از این طریق مسلمانان متوجه بزرگی مقام زن گردند. معصومیت پیامبر(ص) از طریق دامان پاک حضرت زهرا(س) ادامه یافت تا امروز که مردی چون امام سیّد علی خامنه‌ای از همان ثلاله پرچم‌دار راه پیامبر(ص) و فرزندش زهرا(س) گشته است.

حضرت مریم(ع) نیز بی‌واسطه هیچ مردی، حضرت مسیح(ع) را به دنیا می‌آورد و این فرصت خوبی بود تا زن در غرب نیز دارای مقامی مقدس شده و دیگر به عنوان وجودی وابسته و منفعل به تصویر کشیده نشود، اما متأسفانه آبا کلیسا امثال آگوستینوس و آکویناس و... تصویر خیلی تاریک و منفی از زن نشان دادند و مسیحیت را بیش از پیش تحریف کردند. بدین ترتیب غرب حتی در بخش تفکرات مذهبی خود، غالبا نگاه زن‌ستیز یا دست کم نامنصفانه درباره زن دارد. نگاهی که مسیحیت را تحریف می کند و کلیسایی که مسیحیت و نگاه مسیح(ع) به زن را تحریف می کند، بی تردید نگاهی غیر الهی و مورد خواست شیطان بوده است.

در رابطه با انتقاد از مواضع غرب درباره زن، مقام معظم رهبری نگاه مادی و غیرالهی به هستی و جهان را ریشه انحراف عمیق تفکرات غربی درباره زن برشمردند. ایشان خاطرنشان کردند: غربی ها به دلایل مختلف، مسأله زن را بد فهمیده اند اما همان فهم غلط و تباه کننده را سکه رایج دنیا کرده اند و با هوچی گری، مجال حرف زدن به دیگران و مخالفان را نمی دهند.»

ایشان افزودند: «البته باید از دیدگاه غربیها درباره ابعاد مختلف مسأله زن آگاه بود اما باید با ایستادگی در مقابل مرجعیت این افکار، ذهن را از این تفکرات «کهنه اما نو نما» و «خائنانه اما ظاهراً دلسوزانه»، تخلیه کرد چرا که این تفکرات، مطلقاً نمی تواند هدایت و سعادت جوامع بشری را به دنبال بیاورد.»

رهبر انقلاب در تبیین نو نگاه درست به زن- به عنوان مقامی که به بیان ایشان شناخت آن از شناخت خانواده لاینفک است- «پرهیز و دوری کامل از فرآورده های غربی» را مورد تأکید قرار داده‌اند.

روی این ملحوظات، پرهیز از تفکرات غربی، حتی آنجایی که توسط کلیسا مطرح می شود و یا آنجایی که توسط فمینیست هایی که دفاع افراطی از زن می کنند، به نفع خود زنان است. همچنان که رهبر انقلاب با استناد به برخی مقالات و کتابهایی که در غرب درباره اوضاع واقعی زنان، منتشر می شود فرمودند: اگر می خواهیم نگاه ما به مسأله زن، «سالم، منطقی، دقیق و راهگشا» باشد باید از افکار غربی در مسائلی نظیر اشتغال و برابری جنسی کاملاً فاصله بگیریم.»

منابع: 
- بیانات مقام معظم رهبری مورخه ۱۳۷۹/۰۶/۳۰ و ۱۳۹۲/۰۲/۲۱ و ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
- میل، استوارت، انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین بروجردی، تهران، انتشارات هرمس،۱۳۹۰ 
- نیچه، فردریش، فراسوی نیک و بد، ترجمه داریوش آشوری، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۲ 
-انسانی، زیاده انسانی، ترجمه ابوتراب سهراب و محمد محقق نیشابوری، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۹
- برنارد، جسی، دنیای زنان، ترجمه شهرزاد ذوفن، تهران، نشر اختران،۱۳۸۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

مرور من بر مهمترین وقایع هفته

سید هادی خامنه ای و انتخابات- سید هادی خامنه ای یکی از گزینه های مطرح اصلاح طلبان برای سر لیستی در انتخابات است. وی اما گفته است که هنوز تصمیمی برای حضور در انتخابات ندارد. گفتنی است که در کنار گزینه هایی چون عارف و ناطق نوری که اصلاح طلبان از تأیید صلاحیت آنها مطمئن هستند، سید هادی خامنه ای یک گزینه بینابین و نامطمئن در این خصوص است. در کنار این ها، واقعیت آن است که اگر دغدغه رد صلاحیت نبود، مطلوب ترین گزینه برای اصلاح طلبان محمدرضا خاتمی است.


ناطق نمی آید؟

با توجه به اظهارات اخیر ناطق نوری و تأکید وی بر کبر سن و این که گفته است «قصد ورود به انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس را ندارم» به نظر می رسد که همچنان اصلاح طلبان در کشیدن پای ناطق به میدان انتخابات ناکام بوده اند. از این رو محتمل است که روزهای آتی توجه بیشتری به گزینه های دیگر از جمله عارف و محمد رضا خاتمی شود. در این میان اصلاح طلبان با توجه به احتمال رد صلاحیت رضا خاتمی ونیز عدم جذابیت های کافی عارف از حیث "محبوبیت" و "مدیریت" ممکن است گام های جدیتری را برای ائتلاف با علی لاریجانی بردارند. چندی پیش نیز زمزمه های مطرح کردن ناطق نوری به عنوان گزینه ای برای امامت نماز جمعه تهران به گوش رسید روزنامه آرمان، این اتفاق را یک ضرورت برای اعتدال و آشتی کردن عده ای با نماز جمعه تلقی کرده است که به زعم آن، می تواند جای خالی هاشمی را در تریبون نماز جمعه پر کند.

خیانت آژانس درحق ایران

دکتر دیوید آلبرایت رئیس و بنیانگذار موسسه علوم و امنیت بین الملل (ISU) که زمانی از بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی بوده است در نشستی در موسسه تحقیقاتی هادسون گفته است آژانس در قبال ایران اصل محرمانه بودن را رعایت نمی کرده است. وی پیش بینی کرد که آژانس مطابق رویه معهود در جریان برجام نیز به ایران خیانت کند.

به نظر می رسد با توجه به آنکه آژانس حتی از حیث مالی به آمریکا وابستگی شدید دارد، نمی توان متوقع بود که آژانس از وجوه محرمانه برجام آمریکا را بی اطلاع گذاشته باشد. طرف ایرانی نیز که بر نمایندگی صالحی نقشه راه را امضا کرده است، بی تردید اطلاعات محرمانه را در اختیار دارد یا دست کم از آن آگاهی دارد. ممکن است این محرمانه بودن صرفاَ پوششی برای برخی حفره های احتمالی در برجام باشد و البته شاید برخلاف این گمانه، مطابق رویه ظاهری و رسمی آژانس، یک روال عادی تلقی شود که حال ممکن است از آن تخطی شود یا نشود. به هر روی، انتظار حداقلی آن است که آژانس اطلاعات دقیق نتایج بازرسی ها را دراختیار آمریکا قرار ندهد.

برجام و فرجام انتخابات آمریکا

هیلاری کلینتون که به سبب کشته شدن سفیر آمریکا دربنغازی (لیبی)، استفاده از ایمیل شخصی به جای ایمیل وزارت خارجه برای امور کاری و پاره ای مسائل اخلاقی مانند جریان رسوایی بیل کلینتون تحت فشار افکار عمومی قرار گرفته است، هم اکنون با توجه به حمایت تنها ۲۵ درصد از مردم آمریکا از «برجام» سعی می کند تا با مخالفت کردن با برجام محبوبیت خود را اعاده کند. حتی در صورت مبطل بودن این گزاره، اما او می تواند با این موضع، اهرم انتخاباتی مخالفت با برجام را از دست رقیب جمهوری خواه خود خارج سازد. بنابر این، ممکن است که مخالفت با توافق وین یک مخالفت صوری و هماهنگ شده با اوباما باشد.

از سوی دیگر، مردم آمریکا دیگر از جنگ افروزی حمایت چندانی نخواهند کرد. به یاد داریم که یکی از برگ برنده های اوباما درانتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور تأکید او بر این بود که در جنگ عراق در سال ۲۰۰۱ رأی نداده است. در عین حال، نظر سنجی های اخیر در آمریکا از کاهش حمایت از توافق با ایران و نیز کاهش چشمگیر محبوبیت دولت و اعتماد مردم آمریکا بدان خبر می دهد.

تحلیل نیویورک تایمز از پیش بینی رهبر انقلاب

تحلیل گر ارشد نیویورک تایمز با دادن نمره عالی ۲۰ به رهبر انقلاب و نمره بد به نتانیاهو اظهارات رهبر انقلاب مبنی بر نابودی اسرائیل تا ۲۵ سال آینده را مدبرانه توصیف کرد. به نظر این تحلیلگر، این گفته رهبر انقلاب موجب شده تا اوباما به نحوی سریع تر و سهل تر بتواند موافقت کنگره را جلب کند.

این تحلیل گر ارشد که نگاهی بیرونی داشته است، متوجه نیست که رهبر انقلاب هم از سرتدبیر و هم از سر تکلیف این وعده را داده اند. افزون بر این تدبیر مورد نظر نویسنده نیویورک تایمز، وعده رهبر انقلاب مبنی بر فروپاشی اسرائیل، برای حفظ و بازآفرینی روحیه استکبارستیزی و آرمان قدس درشرایط پساتحریم و خنثی کردن برخی فعالیت های تجدیدنظرطلبان در استفاده از اهرم برجام و توافق به عنوان اهرم استحاله است. فراسوی این ها، آرمان انقلاب و فلسفه وجودی آن، محو رژیم غاصب اسرائیل از نقشه جغرافیا است.

علت پیش بینی مرگ اسرائیل تا سال ۲۰۲۵ توسط سازمان سیا

پیش بینی اخیر رهبر انقلاب از نابودی اسراییل، علاوه بر مبانی الهی و غایت ولی عصر (عج) مبانی علمی و مطالعاتی مهم دارد. حتی گزارشهای سازمان سیا و برآوردهای دقیق آن نیز دال بر فروپاشی رژیم اشغالگر قدس تا ۲۵ سال آینده است. این پیش بینی نه لزوماَ از ناحیه نگرانی برای اسقاط یا فروپاشی این رژیم بلکه دال بر سیاست های جدید و گریزناپذیر آمریکا در منطقه غرب آسیا است.

مسأله آنجاست که آمریکا در دوران گذار و افول هژمونی قرار گرفته است؛ رقبای جدیدی مانند چین و حتی سربرآوردن اقتصاد های نوظهوری مانند برزیل و هند نگرانی های جدیدی برای آمریکا خلق کرده است. آمریکا در دوران افول هژمونی است و مذاکره این دولت با ایران از سر استیصال یا بهتر بگوییم افول قدرت این کشور بوده است. در این شرایط آمریکا با مذاکرات هسته ای در پی آن بود که با فراغت خاطر نسبی از غرب آسیا به سمت اقیانوس آرام، دریای چین و مهار این کشور برود. گفتنی است که در سال ۲۰۱۴ میلادی چین توانست در میزان تولید از آمریکا سبقت بگیرد.

حمایت قاطعانه واتیکان از توافق هسته ای 

واتیکان چند روز پیش از سفر پاپ فرانسیس به آمریکا- رهبر کلیسای کاتولیک- به حمایت از توافق هسته ای با ایران تأکید کرده است. این حمایت، احتمالا کنگره را با محذور خاصی مواجه خواهد ساخت؛ این محذور با توجه به مذهبی‌تربودن جمهوری خواهان نسبت دموکراتها پررنگ تر می شود. علاوه بر این، مذهب غالب آمریکا برخلاف اروپا مذهب کاتولیک است. این امر ممکن است تغییراتی را در حمایت ۲۵ درصدی مردم آمریکا از توافق ایجاد و بالنتیجه در روزهای آتی، شاهد حمایت بیشتر این مردم از توافق هسته ای باشیم.
* محسن سلگی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی

«ساعت» ما نشانه شخصیت است یا «ساحت» ما؟


در ایران، بیش از جامعه غربی به مصرف، زندگی لوکس با مصادیقی مانند خودروها و گوشی‌های گران‌قیمت و... وجود دراد و می‌رود تا به ارزشی ذهنی و عینی برای مردم تبدیل شود.


سرویس فرهنگی جهان نیوز-محسن سلگی: مسؤولین به عنوان کسانی که مردم بدانها می نگرند که چگونه زندگی می کنند، علی‌الاغلب اگر درگیر اشرافی‌گری نباشند، با وجود این، با ساده‌زیستی وداع گفته‌اند و شنیدن خبر ثروت برخی از آنان برای مردم یک امر عادی است و گویی غیر از این باشد برای آنان بیشتر جلب توجه خواهد کرد. 

رهبر انقلاب پیش از نام‌گذاری سالی به‌عنوان تولید ملی، سالی را به نام اصلاح الگوی مصرف نام نهادند که حاکی از تقدم  اصلاح مصرف‌ بر تولیدگرایی است. افزون بر این، سیاست‌ها‌ی کلی اقتصاد مقاومتی در حالی توسط رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد که زندگی اشرافی در میان برخی از مسؤولان به عنوان یک امر عادی قابل مشاهده است. از آن سو مردم نیز بیش از هر زمانی اگرنه به زندگی اشرافی، بلکه به «سایه» آن که همانا زندگی مصرفی باشد روی آورده‌اند. جامعه مصرفی در غرب به عنوان ویژگی جامعه پساصنعتی شناخته شده است و در همین بستر کسی چون دانیل بل نظریه پایان ایدئولوژی‌ها‌ را مطرح می‌کند. این در حالی است که در ایران با وجودپیشاصنعتی‌بودن یا در حال صنعتی‌شدن، حتی بیش از جامعه غربی به مصرف، زندگی لوکس با مصادیقی مانند خودروهای گران‌قیمت (توجه به این نکته ضروریست که قیمت خودروهای لوکس در ایران به مراتب گرانتر از مشابه در خارج تمام می‌شود) گوشی‌های گران‌قیمت- که در ایران چندین برابر جوامع غربی استفاده از این گوشی‌ها باب شده است- و... وجود دارد و می‌رود تا به ارزشی ذهنی و عینی برای مردم تبدیل شود. اگر هنجارهایی مانند عدالت و آزادی، ذهنی هستند و جنبه عینی آنها را نمی‌توان نشان داد، اما هنجاری مانند مصرف‌گرایی و مدپرستی به راحتی قابل نشان‌دادن و انگشت اشاره‌رفتن هستند.

در واقع ماده‌گرایی دیگر یک هنجار فلسفی صرف نیست، بلکه همزمان تبدیل به یک هنجار جامعه‌شناختی شده است. این هنجار به‌گونه‌ای مرموز هنجارهای فلسفی سنتی و دینی را نشانه رفته و مشغول لانه‌گزینی در پیکر ارزش‌های قدسی و سنتی است، به گونه‌ای که آثار ماده‌گرایی حتی در برخی مومنین نیز محرز است. برای نمونه این ماده‌گرایی بدین‌معناست که فردی به ظاهر مومن، پول را نه وسیله، که هدف بداند. از آن سو ممکن است فردی دیگر که به هیچ عنوان اعتقادات معنوی ندارد، پول را وسیله بداند، اما نه برای هدفی والا بلکه وسیله‌ای برای خوشگذرانی و لذت‌طلبی. 

آن‌چه در اندیشه دینی ما وجود دارد و در سیره عملی بزرگان دین چون پیامبر اعظم(ص)، حضرت امیر(ع)، سایر امامان معصوم(ع) مشاهده می‌شود، نه ترک دنیا و بی‌توجهی به معیشت، بلکه وسیله‌دانستن آن برای آخرت است. دنیا به تعبیر حضرت امیر(ع) مسجد است؛ یعنی محل عروج یا همان مزرعه آخرت است. روی این ملحوظات، اسلام، منکر موفقیت و کامروایی نیست، اما همزمان با مصرف‌گرایی و تبذیر به شدت مخالف است. ازین‌رو آنان که مشغول و دل‌مشغول زندگی مصرفی گشته‌اند، به غایت دورند از شیوه مومنانه و مسلمانانه‌زیستن. 

با این مقدمه نسبتا طولانی حال وارد مصادیق عینی زندگی مصرفی و تغییر روش زیست جمعی و فردی ایرانیان می‌شویم. خواننده این سطور اگر امروز در خیابان‌ها‌ قدم زده باشد، تقسیم‌بندی این کوتاه و مصادیق این تقسیم‌بندی را به خوبی تصدیق می‌کند. تقسیم‌بندی این گونه است که مظاهر مصرف را به آن‌چه که مردم می‌پوشند، آن‌چه می‌خورند، آن‌چه سوار می‌شوند، آن جایی که در آن زندگی می‌کنند و آن چه تفریح می‌نامند، تفکیک کرده‌ایم. البته بی‌تردید این تقسیم‌بندی کامل نیست و صرفا ساده‌سازی شده مظاهر مصرف است. مصرف در این تقسیم‌بندی تنها به ابعاد عینی بسنده نموده است، در حالی‌که می‌دانیم مصرف، انواع ذهنی هم دارد. رسانه‌ها خود بارزترین مصداق این نوع مصرف هستند.

فراگرد مک‌دونالدیزه‌شدن و رایج‌شدن مصرف فست‌فود که از نظر پزشکی جز زیان‌های بدنی و روانی چیزی در پی ندارد، پدیده‌ایست که در دهه هفتاد شروع به نضج‌گیری کرده و هم‌اینک بدل به یکی از ارکان سبک زندگی ایرانیان گشته است.

جهانی‌شدن متضمن سه فرایند فرعی است: سرمایه‌داری، مک‌دونالدیسم، و امریکایی‌شدن. سرمایه‌داری، فرایندی محوری در رشد بازاری‌شدن و اضمحلال پیوندهای اجتماعی و معاشرتی است. مک‌دونالدیسم مفهومی است که به گسترش عقلانیت صوری و طرد ارزشهای معنوی و دینی یا ذاتی در قلمروهای زندگی اشاره می‌کند. آمریکایی‌شدن نیز بدین معناست که امریکا به فرهنگ دوم هر فردی تبدیل می شود. همه این موارد در هر کجا و ایران، سبب اضمحلال خانواده، تفرد و تنهایی افراد، رواج پوچی و یأس و ظاهرگرایی خواهد شد.

«چین نیز بعد از یکی دو دهه حضور «فست‌فود مک‌دونالدی» را ارزیابی کرد و رشد بی‌رویه این محصول غذایی – فرهنگی را در کشور خود محدود کرد. گذشته از آن، با اتخاذ سیاست‌های مناسب در حال حاضر توانسته‌اند رستوران‌های چینی و غذای چینی را حتی در آمریکا و اروپا معرفی کنند. حال باید دید که آشفته‌ بازار ایران چه چاره‌ای برای حضور بی‌قاعده و قانون «فست‌فود» اندیشیده است؟ پدیده‌ای که در بسیاری از کشورهای جهان به عنوان «زنگ خطر» و آژیر خطر عمل می‌کند. شاید باز هم با ساده‌اندیشی فقط در غیاب نام مک‌دونالد گمان می‌کنیم که فست‌فودهای ایران عاری از خطرات فست‌فودهای مک‌دونالد است. همه‌گیری «فست‌فود» با روحیه ایرانی ما در تهیه غذا چه کرده است؟ آیا درباره تاثیر فرهنگ خود در این پدیده اجتماعی‌فکری اندیشیده‌ایم؟ آیا می‌دانیم که «فست‌فود» چه بر سر روابط خانوادگی و بین ‌فردی و رفتارهای شهروندی ما آورده است؟ ما هم‌اکنون، نیازمند بازآفرینی غذا و رستوران ایرانی در جامعه هستیم. چه کسی پاسخگو است؟»

درباره نوع خودروهایی که مردم سوار می‌شوند، نگاه کوتاه به خیابان‌ها‌ و نسبت تعداد ماشین‌ها‌ی بالای ۵۰ میلیون و زیر این قیمت، نشان می‌دهد که مصرف خودروهای لوکس نسبت به سال‌های قبل به شدت در حال افزایش و سبقت‌گرفتن بر مصرف خودروهای ارزان‌قیمت است. امسال با وجود مسائل تحریم، به قول جانشین پلیس راهور ناجا، شماره‌گذاری خودروهای خارجی ۳۸درصد افزایش داشته است. به این نکته هم باید توجه داشت که با یک خودروی لوکس به راحتی می‌توان دو یا چند خودروی ساده خریداری نمود.

درباره محل زندگی، همه به یاد دارند تا همین چندسال پیش زندگی اندرونی مردم چگونه بود. نه از تلویزیون‌های لوکس خبری بود نه از مبلمان آن‌چنانی و نه یخچال‌ها‌ی دوقلو و سه قلو و کولر گازی، نه درب پارکینگ ریموت، نه جکوزی و نه ...

از تبلیغات پیامکی که وعده مالکیت ویلا در شمال کشور را تنها با پرداخت پیش‌پرداخت پنج میلیون تومانی می‌دهند تا فیلم‌های سینمای بی‌محتوایی که برای جذاب‌کردن خود به لوکیشن‌ها‌ی لاکشری یا لوکس متوسل می‌شوند، همه و همه اندرونی مردم را به سمت یک تشابه مصرفی و رقابتی برده است. 

در مقایسه با اندرونی منازل در غرب، دست‌کم با مقایسه آپارتمان‌های کوچک در ایران و غرب به خوبی متوجه می‌شویم که در ایران بسی بیش از مصادیق غربی، منازل پر از وسایل است. اساساً آپارتمان‌های غربی با خلوت‌بودن و سادگی اشتهار دارند، نه خبری از تابلوفرش‌های گران‌قیمت هست نه ال‌سی‌دی‌ها‌ی حجیم و نه یخچال‌ها‌ی سه قلو. به وضوح در فیلم‌های غربی جدید می‌بینیم که گوشی‌ها‌ی تاشوی سامسونگ که در ایران سالهاست به زباله‌دانی سپرده شده‌اند، در آنجا هنوز توسط حتی سرمایه‌داران استفاده می‌شود. در واقع غربی‌ها به مراتب بیش از ایرانیان در این مورد خاص از مصرف‌گرایی به دور هستند. اس‌ام‌اس‌بازی به‌عنوان عبارت مصطلح و شیوه مسلط در روزمره ایرانی، هیچ جایگاهی در زندگی غربی ندارد و آنجا تنها برای ضرورت از این وسیله استفاده می‌شود.

جراحی زیبایی و مصرف مواد آرایشی نیز دو پدیده‌ای هستند که محصول غرب برای جهان سومی‌ها‌ست. در خود آنجا نه از جراحی‌های پلاستیک، لیفتینگ، لاغری موضعی، لیپولیز، بوتاکس و ... چندان خبری هست نه از مصرف آرایشی خصوصا در سن جوانی.

در بعد نوع پوشش تا همین چند سال پیش همگان به یاد داریم که هیچ خبری از مارک‌ها و برندسالاری نبود، اما اکنون بنتون، کلارک، پیرکاردین، ایکات، گراد، دبن‌هاوس و... اسمهایی آشنا گشته‌اند. دیدن تبلیغاتی مانند تبلیغات همه‌روزه ساعت در اتوبان‌ها و درج تبلیغات با این عنوان که «ساعت شما نشانه شخصیت شماست»، امری روزمره وشایع شده است.

در نوع تفریحات نیز نگاهی به اطراف و تبلیغات تورها نشان می‌دهد که تغییر بنیادین در نوع تفریحات مردم وقوع یافته است. تا همین چندسال پیش در میان اطرافیان به ندرت کسانی یافت می‌شدند که به سفر خارجی بروند، اما هم‌اکنون این داستان به‌گونه‌ای دیگر است. «توقعات فزاینده»-که نخستین‌بار جیمز دیویس آن را طرح کرد- به سرزمین سفرهای رویایی پاتایا، آنتلالیا و ...هم رسیده است.

در شیوع تمامی معضلات مزبور، جهانی‌شدن، انقلاب الکترونیک، عصر اطلاعات و همه‌گیری رسانه‌ها‌ خصوصا ماهواره‌ها‌ی خانگی، سیاست‌های غلط خصوصا آن‌چه در دوره سازندگی کلید خورد، دورشدن از تعالیم امام و رهبری، ترویج اندیشه‌ها‌ی لیبرال که لذت‌گرایی و اصالت سود (اصل یوتیلیتار) از ارکان آن است، را می‌توان به عنوان برخی عوامل یاد کرد. این مصرف‌گرایی عامل اصلی عقب‌ماندگی ایران است. مقایسه‌ای با ژاپن کافیست تا متوجه شویم که ژاپنی‌ها‌ در ساده‌زیستی و سخت‌کوشی در بسیاری موارد، به مراتب بیش از ما ناخودآگاه به اسلام عمل می‌کنند. اما سوال بنیادی این است: چرا در غرب که سرچشمه اصلی اندیشه‌های لیبرال و انقلاب الکترونیک است، مصرف‌گرایی به پای ایران نمی‌رسد؟

جامعه امروز نیازمند بازگشتی عالمانه به اصالت های ذاتی خویش است که ریشه در دین اسلام و فرهنگ غنی ایرانی دارد.


کد مطلب: 346320

آدرس مطلب: http://jahannews.com/vdcf0vdmxw6djma.igiw.html

جهان نیوز

  http://jahannews.com

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن سلگی

گزارش اختصاصی صدای ایران از نشست نقد کتاب "مناطق حیاتی خاورمیانه" به نقل از سایت انجمن علوم سیاسی ایران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی
*چرا نام انسان را برای وبلاگم برگزیدم؟*

*چرا نام انسان را برای وبلاگم برگزیدم؟*

انسان بر همه چیز نام می گذارد، حتی بر چیزهایی که نام‌ناپذیرند!(به اصطلاح قدما: «لا اسم ولا رسم له») اما در این میان، نام خود را فراموش می کند؛ اینک انسان؛ این نامی است که برای این فقره‌نامه فقیر برگزیدم. جالب آن که در میان نشریات و مؤسسات فرهنگی هم چنین نامی ندیدم و ایضاً نام خدا را. همه چیز هست جز انسان و خدا!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محسن سلگی

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب جانبدرای و برابری

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب جانبدرای و برابری
تاریخ : 1394/6/12 ساعت : 18:25 - گروه : عمومی

 به همت انجمن علوم سیاسی ایران و با همکاری کارگروه علوم سیاسی خانه اندیشمندان علوم انسانی، نشست نقد و بررسی کتاب تامس نیگل با عنوان "جانبداری و برابری"  با حضور دکتر مرشدی زاد، دکتر غلامرضا کاشی،  دکتر سید رضا موسوی  و دکتر جواد حیدری مترجم کتاب، در روز چهارشنبه 11 شهریور، ساعت 17 درخانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

 

 

در این نشست، ابتدا دکتر علی مرشدی زاد عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد در مقام مدیر نشست ضمن معرفی اساتید، به بیوگرافی تامس نیگل پرداخته و بر این نکته انگشت تأکید نهاد که نیگل فیلسوفی جامع است که در اکثر زمینه ها مانند فلسفه علم، فلسفه ذهن، دین، فلسفه سیاسی و غیره صاحب نظر است. وی در ادامه از دکتر جواد حیدری به عنوان مترجم کتابهای نیگل در ایران،  خواستند تا در مورد کتاب توضیحاتی را ارائه دهند.

 

دکتر جواد حیدری صحبت خود را با معرفی نیگل آغاز کرده و گفت: کمتر فیلسوفی در قرن بیستم را می شناسیم که در اکثر شاخه های فلسفه صاحب نظر باشد. از سوی دیگر ایشان اخلاق را به یک رشته مستقل تبدیل کرده اند. یعنی این نیگل بود که اخلاق را به علم تبدیل کرد. 

 

دکتر جواد حیدری به عنوان مترجم این کتاب، علاوه بر اینکه نشان داده است که حرف‌های تکاملی‌ها در حوزه‌ی خودشان قابل‌قبول و مسموع نیست و نمی‌شود از صدق نظریات تکاملی‌ها دفاع کرد، آثار و نتایج روانی بسیار مثبتی هم در پی دارد.

 

ایشان در ادامه افزوند:  میزان واکنش‌هایی که این کتاب برانگیخته بسیار تعجب‌آور بوده است.

 

 

در ادامه ، دکتر حیدری خاطرنشان ساختند نیگل تنها کسی است که 80 ریویو منتشر کرده است، یعنی 80 کتاب را مورد نقد و برسی قرار داده است و این نشان  از آن دارد که نیگل به خوبی افکار و آثار دیگران را می خواند و نسبت به آن چه پیش از خود بوده و اکنون هست، بی تفاوت نیست.

 

در حوزه عملی هم نیگل نشان داد که بشر تعارضاتی دارد که لاینحل باقی خواهد ماند. برای مثال مارکسیسم و سرمایه داری هر دو خواستند تعارضات را حل کنند، اما شکست خوردند.

 

عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد، اذعان کرد  هسته اصلی کتاب، تعارض منافع و ارزشها را مورد بررسی قرار می دهد. نیگل معتقد است چهار چیز منافع ما را نابرابر و متعارض می کند، اولی تبعیض است؛ تبعیض دلبخواهانه است و مبنای عقلانی ندارد. دومین عامل، طبقه است؛ انسانها دوست دارند ثروتشان در خانواده خودشان منتقل شود. استعداد، سومین عامل نابرابری است؛ برخی استعدادشان باب بازار است و ثروتمند می شوند و برخی ندارند و این نمونه ای از تفاوت استعدادهاست. کوشش، چهارمین و آخرین عامل نابرابری است. نیگل معتقد است که طبقه و استعداد عامل های بیرونی هستند، یعنی خارج از قلمرو اختیار فرد هستند، اما تبعیض و کوشش عوامل دورنی هستند. نیگل در ادامه اضافه می کند که گاهی تبعیض با طبقه ازدواج می کند و  این بدترین و ظالمانه ترین توع پیوند است.

 

یکی از اصلی‌ترین ایده های نیگل آن است که میان برابری و جانبداری تعارض وجود دارد. به عقیده او، بیطرفی بهترین راه حل برای این تعارض است. از سویی دیگر، نیگل اضافه می کند که بیطرفی در ارزشها ممکن نیست. او در نهایت کتاب جانبداری و برابری با لحنی نومیدانه می گوید تا بین نگاه از پایین و و از بالا تعارض وجود دارد، مشکلات جامعه انسانی حل نمی شود.

 

پیش از آغاز سخنان دکتر کاشی، مجری جلسه، دکتر مرشدی زاد،  گفت که جمع بندی اش از سخنان دکتر حیدری آن است که نیگل می خواهد میان ذهن- عین و آزادی-عدالت که نتیجه اش رسیدن به دوگانه خودگزینی و دیگر گزینی است، تفاهم ایجاد کند.

 

 

 دکتر کاشی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به ایده اصلی کتاب اذعان داشت:  نیگل فقط به نحوی فلسفه‌ورزی نمی‌کند که ارتباط فلسفه را با مسائلی که ما در زندگی‌مان با آن مواجه هستیم وضوح ببخشد، بلکه به شیوه‌ای می‌نویسد که خواننده را به‌عنوان هم‌سفر فلسفی، به گونه‌ای، درگیر بحث ‌کند. او می‌کوشد تا به لحاظ عقلانی طرح کلی یک مسأله را به خواننده بفهماند و آنگاه تبیین کند که چگونه شخص می‌تواند کورمال کورمال به سمت‌وسوی یک راه حل پیش برود. او از ارائه‌ راه‌حل شخصی و ترجیحی خودش برای یک مسأله در برابر سایر راه‌حل‌های پیشنهادی محتاط است. به عقیده دکتر کاشی، نیگل وقتی درباره‌ی این موضوعات قلم می‌زند از خطر ابهام به‌خوبی آگاه هست.

 

دکتر کاشی تصریح کرد: به عقیده‌ نیگل، اشخاص، صاحبانِ فکر و عمل هستند؛ آن‌ها در جهانی زندگی می‌کنند که فهم علمی، بسیار موفق از کار درآمده است. اشخاص، به‌عنوان فاعل، در خصوص جهان و عملشان در آن، منظر بسیار خاصی دارند: این منظر، منظر ذهنی خوانده می‌شود. همچنین اشخاص می‌توانند از این منظر ذهنی فرا‌تر روند و درباب جهان و رفتارشان به طرز بی‌طرفانه بیاندیشند.

 

 غلامرضاکاشی در پایان افزود: رویکرد نیگل به این مسائل، حل جدی آن‌هاست و نه اولویت بخشیدن به یکی از منظر‌ها. آن چیزی که او در طلب آن است نوعی سازگاری است و می‌خواهد این سازگاری مورد تصدیق هر کدام از خوانندگان کتابش باشد. او بر آن است بفهمد که چگونه امر عینی و امر ذهنی با یکدیگر رقابت می‌کنند و نیز می‌خواهد تبیین کند که چگونه این دو امر به یک جهان‌نگری واحد منجر می‌شود.

 

پس از اتمام سخنان دکتر کاشی، دکتر سید رضا موسوی در این نشست با تمجید از ترجمه صورت گرفته توسط دکتر حیدری، اما از کمبود پاورقی ها در کتاب انتقاد کرد، چراکه به نظر وی این امر می توانست به فهم بسیاری مفاهیمی ناآشنا برای مخاطب ناآشنا با نیگل کمک کند.

 

موسوی در ادامه نیگل را بیطرف خواند که توانسته سنت بیطرفی -که راولز، استاد نیگل، مؤسس آن است- را ادامه دهد. او بر این نکته انگشت تأکید نهاد که البته نیگل در عین دفاع از بیطرفی اما تصریح می کند که بسیاری اوقات بطرفی به نتایج بیطرفانه ختم و منجر نمی شود. دکتر موسوی در ادامه مباحث خود، نیگل را یک برابری طلب خواند که نمی توان وی را در قالب جماعت گرایی یا آزادی خواهی نهاد. ایشان همیچنین به مبحث تعارض میان مشروعیت و ثبات در عالم سیاست از نگاه نیگل پرداخت و بحث خویش را به پایان رساند.

 

در پایان و در بخش کامنت، دکتر  محسن سلگی، این مساله را طرح کرد که در خوانش از نیگل باید میان نگاه روانشناساانه یا عاطفی- اخلاقی و نگاه عقلی-شناختی تمایز نهاد. وی محض نمونه، به دیدگاه مصطفی ملکیان اشاره کرد که در تفسیر دیگرگزینی و نگاه از بالا که توسط نیگل مطرح می شود، می گوید که انسان های سنتی کمتر نگاه از بالا و دیگرگزینانه داشته اند، زیرا کمتر تردید می کرده اند و بیشتر اهل یقین بوده اند؛ یعنی کمتر می توانسته اند بیرون از خویش بایستند و خود و دیگران را بنگرند. وی این نگاه را نسبت دادن وضعیتی عقلانی به نیگل تعبیر کرد، حال آن که به نظر او، نیگل، نگاهی اخلاقی-عاطفی دارد.

 

وی درادامه متعلق اخلاق را احساسات و عواطف و وجدان دانست و هرگونه نسبت دادن عقلانیت به پروژه نیگل را خطا دانست. وی ادامه داد نیگل، نگاهی اخلاقی و عاطفی دارد و بحث او درباره دیگرگزینی، عمدتاً اخلاقی است. او این گزاره ملکیان را که انسان سنتی کمتر می توانسته دیگرگزین باشد را از حیث وجه شناختی-عقلانی درباره انسان سنتی درست دانست و گفت که انسان سنتی در وجه عاطفی و اخلاقی به مراتب دیگرگزین تر و ایثارگرتر از انسان مدرن بوده است.

 

جلسه با پرسش و پاسخ علاقمندان حاضر در جلسه به پایان رسید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن سلگی