1.       مصدق، خیابان‌ها را خالی کرد، پس سقوط کرد. او پنداشت که بودن مردم در خیابان، سیاست را به عامیانه‌ بودن درمی‌غلتاند و امنیت را از بین می‌برد. پس مردمی را که به نفع حکومت او شعار می‌دادند، روانه خانه‌ها کرد. در کمال سادگی و با فریبکاری سفارت آمریکا و انگلیس، فرمان حکومت نظامی داد و خیابان‌های خالی را برای تانک‌های ارتشبد زاهدی مهیا ساخت.

2.      روسو طرفدار تئاتری بود که در فضای باز برگزار می‌شود. به عقیده‌ او، این نحوه‌ تئاتر به‌مراتب دموکراتیک‌تر و جمهورتر از تئاتر در فضای بسته و مسقف است.

خیابان عرصه و میدان جمهوری است. بی‌خیابان، بی‌محل تجمع‌های عظیم و روباز، نه تنها جمهوری اسلامی، که هیچ جمهوری دیگری معنا ندارد.


 3
حضور خیابانی را باید مصداق مشارکت آشکار، غیر قابل شمارش و توده‌ای راستین دانست. مشارکت در قالب رأی‌دهی صرف، ممکن است رفته‌رفته انسان‌ها و افراد را به یک کد شناسایی و رفتار مجازی پای رایانه‌ شخصی تقلیل دهد و آن‌ها را از حیات اجتماعی واقعی و زندگی راستین سیاسی و تجربه‌ مشارکت جمعی و زنده، محروم سازد.


4. 
مارشال برمن (فیلسوف شهیر و ملقب به فیلسوف خیابان) می‌گفت که بدون درک نشانه‌های خیابان نمی‌توان «کاپیتال» را خواند. باید گفت بدون درک خیابان، نمی‌توان سیاست امروزی را فهمید و آنان که با نگاهی نخبه‌گرایانه و لیبرالی یا اشرافی می‌خواهند سیاست را از خیابان‌ها بیرون بکشند، اجحافی در حق سیاست روا داشته اند.

 

5.  حضور خیابانی مانع بدل شدن «سیاست» به «مدیریت» و تقلیل آن می‌شود. نوعی دموکراسی مستقیم را به تصویر می‌کشد که رانسیر در بحث از انقلاب قابلمه ها، نمود برجسته آن را تبیین کرده است.


پوپولیسم و مردم، یک دال تهی هستند 


1. ارنستو لاکلائو مباحثی پیرامون پوپولیسم دارد که براساس آن‌ها، می‌توان نشان داد که پوپولیسم لزوماً به معنای رایج تعریف نمی‌شود؛ معنایی که آلوده به تحقیر است. علی‌رغم این حُسن، پوپولیسم مورد ادعای وی آنتاگونیستی است که با وجود درافکندن نظریه‌ آگونیسم (به‌همراه زوجش یعنی شانتال موفه) نمی‌تواند از آن رهایی یابد. پوپولیسمِ لاکلائو این ضعف را دارد که همیشه مردم و حاکمیت را در برابر هم می‌گذارد و گرفتار نوعی ثنویت و دوگانه‌انگاری دکارتی است.


2.  لاکلائو مفهوم مردم را دالی تهی می‌داند که می‌توان آن را با انحای مختلف و انواع گروه‌ها پُر کرد. به همین طریق، مفهوم پوپولیسم نیز دالی تهی است که در دامان جمهوری اسلامی می‌تواند مفهومی مثبت یا منفی داشته باشد.



3. لیبرالیسم با اتهام پوپولیسم و در واقع با فاشیستی خواندن سیاست‌های عدالت‌خواهانه و عام، راه را بر امر سیاسی و همگانی بسته و انسان و جامعه را به ذره‌گرایی یا اتمیسم و نهایتاً سرخوردگی و تنهایی کشانده است.

انتخابات و حتی سیاست ورزی، نمی تواند جای راز و دین را بگیرد

1.       نه تنها سیاست ورزی، که وجدان اخلاقی نیز تضمین ندارد. تصور کنید به شما بگویند سیگار نکشید، چون باعث مرگ می‌شود. این گزاره‌ شرطیه، بیشتر نوعی تهدید خواهد بود و فاقد تضمین است. اما اگر به شما بگویند که سیانور نخورید چون باعث مرگتان می‌شود، این یک تضمین دارد. در حقیقت، دین به وظایف و معاریف و نیز به مناهی، وجهی تضمینی می بخشد.

2.        در فرانسه، رادیکالیسم اخلاقی مدعی شد که به فرزندان خود بگوییم دروغ نگویید تا با شما دروغ گفته نشود. این قسم گزاره‌ها عاری از ضمانت کافی است و حتی اخلاق دینی هم بی‌پشتوانه‌ فقه، که موضوع آن رفتار و متلعق آن اعضاء و جوارح انسان است، نمی‌تواند سامان اخلاقی مستحکمی بسازد.

3.       از عسرت کسوف خدا(نمی گویم مرگ)، با هیچ عشرتی جز طلوع خدا نمی توان رهید و ازاین حیث، وبر به خطا رفته است؛ همچنان که آرنت به خطا رفت. این که سیاست، بنیاد شود، نوعی بنیادگرایی معکوس و سترون است.

 یادداشت مزبور، اظهارنظری در حاشیه یادداشت دکتر محمدجواد کاشی با عنوان "سودهای باد آورده را باد با خود خواهد برد "بوده است.