صدای ایران- دکتر محسن سلگی؛ در وبلاگ قاسم صفایی نژاد، مطلبی درباره یک معماری عجیب خواندم که جز به جز مرا متوجه شخصیت قرن بیست و یکمیِ انسان می ساخت:
«در سن خوزه آمـریکا، عمارتی وجـود دارد با نام «عمارت وینچستر» که تمام شهرتش را مدیون چیزهای عـجیب و غـریبی است کـه در مـعماری آن وجـود دارد. این عمارت توسط «سـارا وینچستر» ساخته شده و حاوی نکات بسیار جالب و آموزندهای از چیزی است که باید آن را «عدم معماری» بنامیم.
جدای از مـواردی چـون سقفهای گردان، کفپوشهای میناکاری شده، چلچراغهای نـقره و طـلا کـه هـر کـدام نشاندهنده خلاقیتهای هـنری فـراوانی است، همه جای خانه شامل عجایب زیادی چون درها و پنجرههایی که رو به دیوار باز میشوند، راه پلههایی کـه بـه هـیچ جا ختم نمیشوند و تعداد بیشماری بخاری، راه پله، در و پنـجره اضـافی اسـت. پنجره سـاخته شـده در کف زمین، دودکشی که از چهار طرف زمین بلند میشود و ستونهای وارونه و معکوس، و هنوز کسی نتوانسته است راز ساخته شدن عمارت وینچستر را پیدا کند.»
این حوالت انسان بغاوت زده کنونی است.
جان و جهان آدمی به بند است.
بندِ بی بندی و بنده نبودن
بندبازی و اضطراب جاودان
بی خانمانی و عدم معماری
موقتی بودن هر چیز جز اضطراب
پوچی، همیشه زاییده بی انتخابی یا نداشتن گزینه های بدیل نیست، گاه، پوچی زاییده تکثر و راه های بی پایان و گزینه های متنوع است. حتی تنوع هم را بی خانمان کرده است. در کثرتی از تنوع ها، تصمیم گرفتن سخت می شود و انسان مستأصل از این وضع، به پوچی در می غلتد. این پوچی، یک پوچی نو و مدرن است. انسان سنتی و کهن، با این پوچی بیگانه بوده است؛ برای او تنها پوچی حاصل عدم تنوع و پوچیِ بن بست وجود داشته است. این وضع، نه تنها وضع انسان سنتی، بلکه وضع انسان مدرن تا پیش از انقلاب ارتباطات و تصویر بوده است.
هرگز تکثر و تنوع تا این اندازه بی اندازه و یله نبوده است. این برای ما یک پوچی یا نیهیلیسم نو آورده است. با درنگی در جهان مجازی و آنچه این روزها بر ما روی داده است، به صحت مدعای این حقیر خواهیم رسید؛ تنوع های بی پایان و موقتی! عشق های بی پایان اما ناجاودان و موقتی!آشنایی های بی پایان اما موقتی؛ بی پایان از حیث تعداد و تعدد نه از حیث عمر. بلاک شدن ها و بلاک کردن ها. دلبستن هایی که بیشتر به خودارضایی می ماند و خودآزاری.
این جهان، جهان غلبه تصویر بر واقعیت و فرم بر محتواست. این جهان و زندگی کنونی ما، جهانِ غلبه مجاز بر واقعیت است؛ آنچه بودریار تحت عنوان ابرواقعی یا هایپر رئال یاد می کند؛ مجاز، واقعیت نیست، اما فراتر از آن است.
«در سن خوزه آمـریکا، عمارتی وجـود دارد با نام «عمارت وینچستر» که تمام شهرتش را مدیون چیزهای عـجیب و غـریبی است کـه در مـعماری آن وجـود دارد. این عمارت توسط «سـارا وینچستر» ساخته شده و حاوی نکات بسیار جالب و آموزندهای از چیزی است که باید آن را «عدم معماری» بنامیم.
جدای از مـواردی چـون سقفهای گردان، کفپوشهای میناکاری شده، چلچراغهای نـقره و طـلا کـه هـر کـدام نشاندهنده خلاقیتهای هـنری فـراوانی است، همه جای خانه شامل عجایب زیادی چون درها و پنجرههایی که رو به دیوار باز میشوند، راه پلههایی کـه بـه هـیچ جا ختم نمیشوند و تعداد بیشماری بخاری، راه پله، در و پنـجره اضـافی اسـت. پنجره سـاخته شـده در کف زمین، دودکشی که از چهار طرف زمین بلند میشود و ستونهای وارونه و معکوس، و هنوز کسی نتوانسته است راز ساخته شدن عمارت وینچستر را پیدا کند.»
این حوالت انسان بغاوت زده کنونی است.
جان و جهان آدمی به بند است.
بندِ بی بندی و بنده نبودن
بندبازی و اضطراب جاودان
بی خانمانی و عدم معماری
موقتی بودن هر چیز جز اضطراب
پوچی، همیشه زاییده بی انتخابی یا نداشتن گزینه های بدیل نیست، گاه، پوچی زاییده تکثر و راه های بی پایان و گزینه های متنوع است. حتی تنوع هم را بی خانمان کرده است. در کثرتی از تنوع ها، تصمیم گرفتن سخت می شود و انسان مستأصل از این وضع، به پوچی در می غلتد. این پوچی، یک پوچی نو و مدرن است. انسان سنتی و کهن، با این پوچی بیگانه بوده است؛ برای او تنها پوچی حاصل عدم تنوع و پوچیِ بن بست وجود داشته است. این وضع، نه تنها وضع انسان سنتی، بلکه وضع انسان مدرن تا پیش از انقلاب ارتباطات و تصویر بوده است.
هرگز تکثر و تنوع تا این اندازه بی اندازه و یله نبوده است. این برای ما یک پوچی یا نیهیلیسم نو آورده است. با درنگی در جهان مجازی و آنچه این روزها بر ما روی داده است، به صحت مدعای این حقیر خواهیم رسید؛ تنوع های بی پایان و موقتی! عشق های بی پایان اما ناجاودان و موقتی!آشنایی های بی پایان اما موقتی؛ بی پایان از حیث تعداد و تعدد نه از حیث عمر. بلاک شدن ها و بلاک کردن ها. دلبستن هایی که بیشتر به خودارضایی می ماند و خودآزاری.
این جهان، جهان غلبه تصویر بر واقعیت و فرم بر محتواست. این جهان و زندگی کنونی ما، جهانِ غلبه مجاز بر واقعیت است؛ آنچه بودریار تحت عنوان ابرواقعی یا هایپر رئال یاد می کند؛ مجاز، واقعیت نیست، اما فراتر از آن است.
لایک داشت این جمله